مناسبات مذاهب حنفی و شافعی
فارسی 13143 نمایش |از روزگار آل بویه مسلمانان سنی مذهب در ایران بیشتر به یکی از دو مذهب فقهی که ابوحنفیه و شافعی بنیانگذار آنها بودند تعلق داشتند. نظر به انبوهی پیروان آنها و رقابت کلی که در میان این دو مذهب بود اغلب آنهار ا دو جنا (فریقان) خطاب می کردند. کیش شافعی به میزانی در خور توجه تنها بعدها در سده سوم هجری در ایران گسترش یافت. دوران آموزش های بنیانگذار مکتب در دو مرحله در خور تشخیص است. بنیادهای فقهی که در حین اقامت در بغداد در سالهای 194- 198 هجری تدریس می کرده به «قدیم» شهرت دارد و بازپسین کار او در مصر در سالهای 198- 204 هجری به «جدید» معروف است. بنیادهای «قدیم» دیری نپاییده از میان رفت هرچند یکی از شاگردان شافعی در دوره تدریس او در بغداد ابوثور کلبی ارمنستان و آذربایجان گسترش یافت، بنیادهای «جدید» شافعی را نخست شاگردان مصری اش المزنی نویسنده کتاب معروف المختصر، حرمله، بویطی، یونس پسر عبدالعلاء و ربیع پسر سلیمان سامان دادند. اینان آثار استاد خود را زیر عنوان کتاب الام گردآوری و نقل کردند. این مذهب تنها در زمان نسل بعدی به خاور راه یافت. در بغداد نخستین آموزگاران آن عثمان پسر سعیدانماطی بود و مهم تر از او ابوالعباس سریج (306م) بود که روزگاری هم قاضی شیراز بد و در همین زمان مذهب شافعی را محمد پسر نصر مروزی و محمد پسر اسحاق پسر خزیمه (م 311 هـ.ق) در نیشابور گسترش دادند. محمد پسر نصر در سال 275 هـ.ق به سمرقند رفت و در آغاز در پرتو پشتیبانی اسماعیل پسر احمد سامانی تا هنگام مرگش در 294 هری به تدریس سرگرم بود. در حالی که نیشابور پناهگاه جامعه ای بزرگ از مردمانی بود که به مذهب شافعی سخت اعتقاد داشتند، کیش شافعی در سمرقند در برابر غلبه کیش حنفی اهمیتی نیافت. در سرزمین های دورتر شمال خاوری شاش (تاشکنمد)، با ایلاق و طراز برتری با شافعیان بود، این برتری تا اندازه ای به سبب تدریس استاد بلند نام شافعی ابوبکر محمد پسر علی قفال (م 365 هـ.ق) پدید گشت.
در بخش های باختری و یمانی ایران، کیش شافعی در شهرهائی بزرگ مانند اصفهان، شیراز، ری و گرگان از نیمه سده سوم رواج یافت و به زودی جامعه های بزرگی را تشکیل داد. تا آغاز سده پنجم کیش شافعی در برخی از شهرها و سرزمین های باختر ایران بر کیش حنفی برتری یافت و بر رویهم در سراسر ایران این برتری را حفظ کرد. تنها در دورترین سرزمین های خاور، فرارود، تخارستان، غزنه و سرزمین های فراوی ترک و هند. غلبه همچنان با کیش حنفی بود، وش افعیان تنها در اقلیت های کوچک بودند.
مذهب شافعی و محافل اهل حدیث
مذهب فقهی شافعی در ایران نخست در محفل های اهل حدیث رواج یافت. شافعیان در آغاز بیشتر خودشان را اهل حدیث یا فقیهان اهل حدیث می خواندند. و چنین نیز معرفی می دشند برخی از بزرگان پیشین شافعی مانند ابن خزیمه در نیشابور، و ابوبکر اسماعیلی (م 371 هـ.ق)، در گرگان کوشش هایی هم چند یا بیشتر از محدثان داشتند البته شافعی خود از پیشروان مبارزه ای بوده هدفش تحکیم بخشیدن به ماهیت نقش حدیث، به ویژه حدیث پیغمبر، در فقه بود، و از مکتب های ابوحنیفه و مالک از آن رو کهبه نظر او به حدیث اعتنایی نداشتند سخت انتقاد کرده بود. بنابراین طبیعی بود که محدثان در ایران در مخالفت با مکتب حنفی که آن رامکتب رای می داسنتند به مکتب شافعی جذب شوند. چوه رواج کیش شافعی از نیروی محرک برخوردار گشت. بسیاری از گروه های کوچک پیرو مذهب های فقهی دیگر را که به حدیث گرایش داشتند به خود جذب کرد. بدین سان مذهب شافعی جایگزین مکتب سفیان ثوری، محدثی که در کوفه رقیب او حنیفه بود، گردید، که در آغاز در اصفهان، دینور و همدان پشتیبانانی پیدا کرده بود. مذهب شافعی همچنین جایگزین ظاهریه در شیراز، مذهب مالک در اهواز، و کیش حنبلی در گرگان، ری و قزوین گشت (مقدسی «احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم» ص 365، 395، 415، 439). کیش حنبلی تا اندازه ای شای به سبب اینکه بیشتر مکتبی کلامی و نه مذهبی فقهی پنداشته می شد، و به سبب موضع گیری قوی سیاسی اش هرگز در ایران پیروان بسیار به دست نیاورد. تنها مدرم باختر گیران که مردی حنبلی مذهب از شهر آمل به نام ابوجعفر ثومی در نیمه دوم سده سوم (نگ؛ ابواسحاق الصابی «درباره علویان تبرستان و گیلان» ص 30- 29) آنها را به اسلام درآورده بود. تا زمان ایلغار مغول همچنان به مذهب حنبلی سخت پایدار ماندند.
مذهب شافعی و گرایش های کلامی
کیش شافعی به رغم کیش های حنفی و حنبلی، در بنیاد مکتبی فقهی بود که به هیچ مکتب یا نظریه کلامی وابستگی بسیار نداشت. هرچند نظریه آن به عنوان وصیت از شافعی نقل شد، ولی هرگز از سوی شافعیان گسترش و سامان کلامی نیافت. آنچنان که فقه الاکبر منسوب به ابوحنیفه در میان حنفیان موضوع چنین کاری گشت. بی گمان شافعیان نخستین، در ایران و جاهای دیگر نظریه های مذهبی یکسانی نداشتند. به ظاهر بیشتر آنها در کلام هم همچون در فقه هواخواه حدیث بودند و با کاربرد رای در کلام مخالفت می نمودند. اما محدثان در بسیاری از مساله های کلامی هم داستان نبودند و این پنداشت که بیشتر شافعیان از لحاظ کلامی حنبلی بودند درست نیست. در کیش شافعی، نخستین جریان های خردگرا نیز وجود داشته است. گفته اند که ابن سریج بارها به دیدار ابوحسین خیاط پیشوای معتزلیان بغداد می رفته و برخی از عقیده های او را پذیرفته بوده است (ابن المرتضی، طبقات المعتزله ص 129). ابوبکر قفال شاید به خطا متهم شده بود که معتزلی مذهب است. معروف است که او در بنیادهای فقهی خود بیش از میزانی که بعدها از سوی کیشس شافعی تایید شد پایگاههای خردگرا را بر می گزیده است.
تحولی که پی آمدهای ژرف داشت، پذیرش کلام اشعری از سوی شافعیان نیشابور در آغاز سده پنجم بود. دو دانشمند از متکلمان اشعری که آوازه ای بلند داشتند، ابوبکر پسر فورک (م 406 هـ.ق) و ابواسحاق اسفراینی (مرده 418 هـ.ق) که در بغداد دانش اندوخته بودن، در این زمان از برای تدریس به بزرگ شهر خراسان آمدند. برخی از خاندانهای بزرگ شافعی مذهب نیشابور آرمانهای اشعریان را پیگیری کردند و از آن پس این مذهب در نیشابور که کانون بزرگ آموزش های شافعی در خاور شدهب ود، نیک استقرار یافت. آنگاه مکتب اشعری در میان دیگر جامعه های شافعی ایران که برخی از نیشابور و برخی از عراق بودند با شتاب گسترش یافت. در دوره سلجوقیان، کلام اشعری به گونه مهم ترین مکتب کلامی شافعیان در سراسر جهان اسلام رواج یافت، هرچند برخی از حدیث گرایان که از نفوذ کیش حنبلی متاثر بودند، همواره از درون مذهب شافعی با آن مخالفت می ورزیدند. البته قدرت نفوذ اشعری در میان شافعیان را نباید با شماره به نسبت اندک کسانی که به گونه ای رسمی کلام اشعری را مطالعه می کردند یا آن را به کار می بردند اندازه گیری کرد. این قدرت بیشتر در پذیرش عقیده ها و بنیادهای فقهی اشعریان توسط اکثریتی بزرگ از شافعیان بازتاب یافت. فزون بر آن، کیش اشعری در نیشابور از پایگاه های جزمی حنبلی، که شاعری خود با شیوه های عقلی کلامی از آنان به دفاع برخاسته بود، و باقلانی از بزرگان مکتب اشعری همروزگار ابن فورک و ابواسحاق اسفراینی در بغداد بیشتر از آنها پیروی همی کردند فاصله گرفت. ابن فورک کوشید تا اصطلاح حای آینی تشبیه یا مشبه (کسانی که معتقد بوده اند خداوند دارای پیکر انسانی است)، ندر حدیث را به گونه ای استعاری تفسیر کند و از تفسیرهای افراطی تر معتزلیان خودداری نماید. ابواسحاق اسفراینی به ظاهر ژرف تر هم زیر نفوذ نظریه های معتزله بود. مکتب اشعری خاوری در نیشابور بود که بسشتر خود را به گونه میانگینی طلایی در میان دو کرانه تشبی و جبر از یک سو و معتزله از سوی دیگر می دید.
گرایش های کلامی و مذهب حنفی
مذهب حنفی هم در ایران و عراق فاقد اتحاد در بنیادهای کلامی خود بود. اختلاف معمول در میان پیروان حدیث و پیروان کلام وجود داشت. معتزلیان به ویژه در میان جامعه های حنفی عراق و باختر ایران نفوذی در خور توجه یافتند. گویا مکتب کلامی معتزله در زادبوم اصل اش بصره اندک اندک از مذهب حنفی در زمینه های فقه و مناسک پیروی کرد. مکتب معتزله از بصره به سوی خاور به خوزستان و فارس گسترش یافت، و به ظاهر در شهرهایی همانند اهواز، رامهرمز، تستر، عسکر مکرم، سیراف و صیمره پایگاههایی عامیانه و گسترده به دست آورد. بیشتر معتزلیان آن جای ها گویا از جامعه حنفی بودند. در بغداد در میان متکلمان معتزلی مانند ابوعبدالله بصری (م 369 هـ.ق) و مذهب فقهی حنفی پیوندی نزدیک بود و شماری از برجسته ترین دانشمندان فقه حنفی مانند ابوالحسن کرخی (م 34 هـ.ق) ابوبکر رازی (م 370 هـ.ق) و ابوعبدالله صیمری (م 436 هـ.ق) معتزلی بودند. («گسترش مذهب ماتریدی و ترکان» ص 112).
گرایش های کلامی حنفیان در ری و روزگاران آل بویه
در شهر ری که از دیرباز جماعتی انبوه از حنفیان در آنجا زندگانی می کردند، مردم در سده سوم هجری و نیمه نخست سده چهام پیرو مکتب کلامی حسین نجار (که در سال 200 می زیسته) بودند. آن مکتب پیروانی بسیار نیز در حومه ری، قزوین و گرگان داشت (همان، ص 113). نجاریه به ویژه مکتبی خاص کلامی از حنفیان بود. آنها ایمان را به شیوه مرجئیان تعریف می کردند. که به گونه ای دقیق قدری بود، اما در باره صفت های خدایی نظریه ضدشبه (یا تعطیل) داشتند که به عقیده معتزله در این باب نزدیک بود. با توجه به این ترکیب نظریه های کلامی، انها را بیشتر در شمار جهمیان می آورند، هرچند مدرکی در دست نیست که آنها جهم پسر صفوان را به گونه یکی از آموزگاران خود دانسته باشند. در روزگار آل بویه وی نیز یکی از کانون های معتزلیان گشت. این امر به ویژه در پی کوشش های وزیر خاندان بویه، صاحب پسر عباد، بود که بزرگترین دانشمند معتزلی آن زمان عبدالجبار همدانی (م 415/ 1024- 1025)، را قاضی قضات ری ساخت و بنا به گفته مقدسی داعیان معتزلی را به میان گروههای حنفی منطقه گسیل داشت. با اینکه قاضی عبدالجبار خود کیش شافعی داشت، تاثیر او به گونه آموزگاری در میان حنفیان و شیعیان امامی و زیدی که آنها نیز از پشتیبانی صاحب پسر عباد برخوردار بودند. بسیار زیاد بود. گشوده شدن شهر ری به دست محمود غزنوی در سال 420 هـ.ق و به آتش کشیده شدن کتابهای معتزلی و کتابهای الحادی دیگر به فرمان او ضربه ای سخت بر معتزلیان بود، ولی نتواسنت نفوذ آنها را جاودانه ریشه کن کند. یکی از بزرگترین و ارجمندترین دانشمندان حنفی شهر ری در آغاز دوره سلجوق اسماعیل پسر علی سمان، سخت مبلغ کلام معتزلی بود. نجاریان پایگاه خودشان را رد شهر حفظ کردند هرچند دیگر به ظاهر متکلمی برجسته از میان ایشان پدید نیامد. در میانه سده ششم اینان هنوز مسجد جامع کهن را در دست داشتند و دیگر حنفیان در مسجدی نوتر که طغرل بیک سلطان سلجوقی آنرا ساخته بود، گرد می آمدند.
گرایش های کلامی حنفیان در خاور ایران در روزگار سامانیان
در خاور ایران و سرزمین فرارود، سنت کلامی بر بنیاد اعتقادها و نظریه های تکامل یافته که به کوشش ابومطیع بلخی از ابوحنیفه نقل شده بود، همچنان استوار ماند. کیش حنفی در روزگار سامانیان به گونه مذهبی رسمی درآمد. گویند اسماعیل پسر احمد سامانی (279- 295 هجری)، عالمان سمرقند، بخارا و شهرهای دیگر فرارود را گرد آورد و آنها را فرمان داد تا عقیده جزمی اهل تسنن را در برابر گسترش الحاد بپراگنند. آنان از ابوالقاسم حکیم سمرقندی (م 342 هـ.ق)، دانشمند حنفی که گرایش های صوفیانه داشت و چندی بعد قاضی سمرقند شد، خواستند تا رساله ای درباره این مذهب راستین بنویسد. چون رساله پایان یافت عالمان و امیر سامانی آن را تایید کردند. این اعتقادنامه معروف که به نام «السوادالاعظم» شهرت یافت در روزگار سامانیان به گونه کتابی که با پرسش و پاسخ مطلب هایی را آموزش می دهد، درآمد و بعدها در روزگار سامانیان به زبان فارسی نیز برگردانده شد.
یکی از همروزگاران ابوالقاسم حکیم که او نیز در سمرقند می زیست و ابومنصور ماتریدی نام داشت (م 332 هـ.ق) مکتبی را بنیان گذاشت که در روزگاران متاخر به گونه دومین مکتب راستین کلامی اهل تسنن در کنار مکتب اشعری، شناخته گردید. ماتریدی هم مانند اشعری بیشتر بر سر آن بود که به کلام معتزلی پاسخگو باشد. اشعری کلام خود را بر پایه عقیده سنت گرای حنبلی بنیاد نهاد، ولی ماتریدی کلامش را بر حدیث حنفی خاوری استوار ساخت. کلام او در مخالفت با معتزله در اساس چندان افراطی نبود، ولی از کلام اشعری که خود در آغاز متکلمی معتزلی بود، نیز کمتر زیر تاثیر مفهوم های فنی معتزله قرار گرفته بود. به رغم سرنوشت اشعری که توسط گروهی که کشویده بود از عقیده آنها به گونه ای عقلی دفاع کند، یعنی حنبلیان، طرد شد. ماتریدی در میان جامعه حنفی سمرقند استوار ماند و در میان همگنانش در آن دیار جز در باره مساله های جزئی اختلافی با او برنخواست. گویند برخی از نکته هایی که چندی بعد از ویژگی های مکتب ماتریدی شمرده شد، در دو نسل پیش از ماتریدی در سمرقند تایید شده بودند. بدین سان به آموزش های او، اگر با آموزش های ابوحنیفه به سادگی یکی دانسته نمی شد، بر رویهم به گون عقیده عالمان سمرقند اشاره می شد، و تنها پس از گذشت سده های بسیار نام ماتریدیه از برای این مکتب عمومیت یافت. در سده چهارم، دهم هنوز نکته های چند در کارهای کلامی در معرض اختلاف عالمان سمرقند و بخارا بود که گرایشی بیشتر به موضع های ضدعقلی داشتند و به پایگاههای اشعری نزدیکتر بودند. چون مکتب ماتریدی به گونه مکتب کلامی حنفیان خاوری رواج یافت. این نوع اختلاف ها را پیروان بعدی مکتب ماتریدی که به گونه کلام حنفی خاوری قبول عام یافت. از راه سازش با پایگاه های اشعری حل کردند. ادامه دارد.... (در قسمت بعدی به مطالبی چون؛ مذاهب حنفی و شافعی در دوران سلجوقی، تقویت مذاهب حنفی در روزگار طغرل بیک، تقویت مذاهب شافعی در روزگار خواجه نظام الملک، درگیری حنفیان و شافعیان در روزگار سلجوقیان و تاثیر سنت های حنفی بر تکامل مکاتب کلامی اهل سنت اشاره خواهد شد).
منـابـع
مادلونگ- فرقههای اسلامی- صفحه 60- 53
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها