مبدأ داخلی (معیار کرامت انسان)
فارسی 3253 نمایش |قرآن کریم در بیش از پنجاه آیه، وصف های نکوهیده ای را اشاره و به جهت آنها انسان را سرزنش کرده است. صفاتی مانند: بخیل (محمد/ 38)، ضعیف (نساء/ 28)، هلوع (معارج/ 19)، جزوع (معارج/ 20)، منوع (معارج/ 21)، عجول (اسراء/ 11)، قتور (اسراء/ 100)، ظلوم (احزاب/ 72)، جهول (احزاب/ 72) و... همگی به طبیعت انسان باز می گردد و منشاء پیدایش این اوصاف رذیله، جاذبه های طبیعی انسان است، چنانکه منشاء صفات فضیلت، جذبه های فراطبیعی اوست. جهاد اکبر یا اوسط، صحنه ی نبرد میان این دو دسته صفات است و در این میان اگر جاذبه های طبیعی بر جذبه های فراطبیعی انسان، پیروز شود، صفات رذیله، ظهور می یابد، و اگر جذبه های فراطبیعی انسان بر جاذبه های طبیعی او غالب آید اوصاف فاضله پدید می شود.
عوامل مادی به منزله مبدأ قابلی و مستعد پدید آمدن رذایل اخلاقی است و چون این رذایل، نفسانی است و نفس گرفتار آنها به عیب و شر، موصوف است، ریشه در ملکوت عالم ندارد و مشمول اصل جامع «و إن من شیء إلا عندنا خزائنه و ما ننزله إلا بقدر معلوم؛ و هيچ چيز نيست مگر آنكه گنجينه هاى آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه اى معين فرو نمى فرستيم.»
اگر این سیئات اخلاقی و رذایل نفسانی، متمثل شود، در صورت حیوان های درنده یا گزنده، ظهور می کند و از آن جا که هیچ تمثل و ظهوری، تصادفی و اتفاقی نیست، تمثل پلیدی های اخلاقی به صورت درندگی و گزندگی نیز با تمثیل الهی و اظهار ربوبی و به دست خدای سبحان که مصور اشیاست، تحقق می یابد. پس آن حیوان های تمثل یافته نیز موجودهای تکوینی و حقیقی بوده و بر اساس آیات پنج گانه قرآن، دارای ویژگی های "اسلام"، "تسبیح"، "تحمید"، "سجود" و "اطاعت و انقیاد" هستند. از این رو نه بی دستور خدا، تأثیر می گذارند و نه از فرمان او تخلف می کنند. یعنی این درنده ها و گزنده ها تمثل یافته ی رذایل نفسانی شخصی معین اند و به اذن خداوند، تنها به همان شخص، آسیب می رسانند. تفصیل این بحث به تفسیر موضوعی معاد، برمی گردد. اما بخش اصیل انسان یعنی روح او ویژگی هایی دارد که اساس آنها کرامت است. خداوند به این ویژگی چنین تصریح فرموده است که ما بنی آدم را مکرم کردیم: «و لقد کرمنا بنی ادم» (اسراء/ 70) آیا مرجع این کرامت، بدن انسان است یا روح او و یا حقیقتی دیگر؟
بازگشت کرامت انسان به بخش طبیعی او، توجیه علمی و معقول ندارد؛ زیرا در میان حیوان ها، زیباتر و ظریف تر از انسان هم فراوان است. همچون طاووس که چشم ها را خیره کرده و بیننده ها را به شگفتی وا می دارد. با این وجود، حیوانی است حرام گوشت که یک رشته از پر زیبای او اگر در لباس نمازگزاری باشد، بطلان نمازش را در پی دارد. اما انسانی سیاه پوست و به ظاهر نازیبا مانند بلال حبشی چنان والاست که بهشت با آن همه زیبایی، همواره مشتاق اوست.
پس اگر معیار کرامت انسان، بدن او باشد، این کرامت، ویژه آدمی نخواهد بود؛ زیرا خط سیر و تطور آفرینش بدن را دیگر حیوان ها نیز پیموده اند. ولی خداوند درباره هیچ یک، خود را "أحسن الخالقین"، نخواند و تنها درباره انسان، چنین فرمود که: «ثم أنشأناه خلقا اخر فتبارک الله أحسن الخالقین؛ آنگاه [جنين را در] آفرينشى ديگر پديد آورديم آفرين باد بر خدا كه بهترين آفرينندگان است.» (مؤمنون/ 14)
اگر خدای انسان آفرین، "احسن الخالقین" است، پس خلقت انسان، "احسن خلقت ها" و خود انسان هم "احسن المخلوقین" است. از این رو می فرماید: «لقد خلقنا الإنسان فی أحسن تقویم؛ به راستى انسان را در نيكوترين اعتدال آفريديم.» (تین/ 4) بنابراین محور کرامت انسان را در غیر بدن و جنبه طبیعی او باید جستجو نمود. آنچه به ذهن، نزدیک می رسد آن است که کرامت انسان به روح او برمی گردد. ولی لازم است بررسی شود که آیا روح انسان های متعارف و متوسط می تواند معیار کرامت باشد؟ شناخت خداوند و ایمان و عمل صالح و اطاعت و مراقبت و سرانجام دریافت پاداش از خدای سبحان، همه مربوط به روح انسان است و هر یک نیز کرامت به شمار می رود، ولی همه کرامتی است ابتدایی و نمی توان آنها را معیار کرامت خاص انسانی دانست؛ زیرا این اندازه کرامت در جنیان هم یافت می شود؛ چون درباره آنها نیز هم سخن از عبادت است، که: «و ما خلقت الجن و الإنس إلا لیعبدون؛ و جن و انس را نيافريدم جز براى آنكه مرا بپرستند.» (ذاریات/ 56) و هم ایمان به خدا و قرآن و اجابت دعوت الهی، که: «و إذ صرفنا إلیک نفرا من الجن یستمعون القرآن؛ چون تنى چند از جن را به سوى تو روانه كرديم كه قرآن را بشنوند.» (احقاف/ 29) «یاقومنا أجیبوا داعی الله و امنوا به؛ اى قوم ما دعوت كننده خدا را پاسخ [مثبت] دهيد و به او ايمان آوريد.» (احقاف/ 32) در حالی که درباره آفرینش آنها سخن از کرامت به میان نیامد؛ چون بهره معنوی جن ها از ایمان و عمل صالح به آن میزان نیست که درباره اش آیاتی چون: «ولقد کرمنا بنی ادم» (اسراء/ 70) و «فتبارک الله أحسن الخالقین» (مؤمنون/ 14) نازل شود.
کرامت نهایی در قیامت، ظهوری تام خواهد داشت و در این جهان، باعث سلامت دینی و دنیایی انسان بوده و او را تا پایان عمر فروتن و متواضع نگه می دارد و تنها فخر انسان را بندگی او برای خدای سبحان می داند. امام امیرالمؤمنین (ع) با آن همه افتخار و عظمت که آفرید و به تعبیر خود، تاج ها از سر تاج داران و کمربندها از کمر بستگان قدرت برگرفت، تنها عزت خود را در مقام عبودیت خویش می داند و یگانه فخر خود را تحت ربوبیت حق تعالی می جوید و در پیشگاه خدای خویش عرضه می دارد: "إلهى کفی بى عزا أن أکون لک عبدا و کفی بى فخرا أن تکون لى ربا".
عصاره استدلال علوی (ع) این است که انسانی که نبود و هستی او از خاک آغاز شده و پس از کوتاه زمانی دوباره به خاک باز می گردد و روحش راهی دیار خود می شود، نیازمند تکیه است و تکیه گاهش نه خود اوست و نه مثل او. از این رو حضرت امیر فرمود: لازم است تکیه انسان بر کسی باشد که هستی تمام اشیا و اشخاص، مخلوق و مربوب اوست و انسان باید همین اتکای موحدانه را تنها فخر و عزت خویش بداند. پس مال و جمال بلکه علم و دیگر اوصاف کمالی که از میان رفتنی است، نه تنها معیار کرامت انسان نیست که همگی وسیله ی ابتلا و امتحان او در دنیا است.
قرآن کریم به اشتباه توده انسان ها در این باره، اشاره دارد که: «فأما الإنسان إذا ما ابتلیه ربه فأکرمه و نعمه فیقول ربی أکرمن* و أما إذا ما ابتلیه فقدر علیه رزقه فیقول ربی أهانن* کلا؛ اما انسان هنگامى كه پروردگارش وى را مى آزمايد و عزيزش مى دارد و نعمت فراوان به او مى دهد مى گويد پروردگارم مرا گرامى داشته است. اما چون وى را مى آزمايد و روزى اش را بر او تنگ مى گرداند مى گويد پروردگارم مرا خوار كرده است. هرگز.» (فجر/ 15- 17) یعنی انسان اگر به منحت و نعمتی رسید، گمان می کند که خداوند، گرامی اش داشته است و اگر در محنت و سختی و تهیدستی گرفتار آید، می پندارد که خدا او را خوار ساخته است. این پندارها ناروا است؛ زیرا سختی و راحتی دنیا همه جز امتحان و ابتلای الهی نیست. یعنی انسان سالـم به سلامت ممتحن و مبتلاسـت و خدا با سلامتی او را امتحان کرده است و انسان بیمار و عالم و ثروتمند و... نیز به بیماری و علم و ثروت و...، دچار و هرکس هر کمالی دارد، به همان کمال، مبتلاست. چیزی در دنیا به عنـوان پـاداش نهـایی مطرح نیست؛ زیرا دنیا دار امتحان و عمل است نه حساب نهایی و قیامت، جایگاه حسابرسی است (و نه عمـل). امام امیرالمؤمنین (ع) در این باره می فرمایند: «الغنی و الفقر بعد العرض علی الله سبحانه؛ توانگری و تهیدستی افراد هنگام عرضه بر حساب دقیق خدا در قیامت آشکار می شود.»
پس نه بدن انسان و نه روح متعارف او، هیچ یک معیار کرامت نهایی بشر نیست؛ زیرا خداوندی که از کرامت انسان سخن می گوید، از حیوان و پست تر از حیوان بودن او و گیاه و پست تر از گیاه بودن او و سنگ و پست تر از سنگ بودن او نیز یاد می کند. گروهی را مانند حیوان و فرومایه تر از آن می خواند که: «أولئک کالأنعام بل هم أضل» و دسته ای را چون سنگ و سخت تر از آن می داند که: «فهی کالحجارة أو أشد قسوة؛ همانند سنگ يا سختتر از آن چرا كه از برخى سنگها جويهايى بيرون مى زند.» (بقره/ 74) زیرا از درون بعضی سنگ ها چشمه ی زلال آب، می جوشد: «وإن منها لما یشقق فیخرج منه المآء؛ پاره اى از آنها مى شكافد و آب از آن خارج مى شود.» (بقره/ 74)
ولی قلب قسی و سنگی آنها را چنین برکتی نیست. پس اوج کرامت آدمی که جنبه ی ملکوتی انسان را در: «نفخت فیه من روحی؛ از روح خود در آن دميدم.» (حجر/ 29؛ ص/ 72) تأمین می کند، به فراترین مرتبه تقوا وابسته است. یعنی: «إن أکرمکم عندالله أتقیکم؛ در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست.» (حجرات/ 13) بر این اساس، داشتن تقوای متوسط نیز میانه ی راه است و کمال آدمی، نیازمند نیل به درجه ی "اتقی" است تا انسان کامل که معلم فرشته ها و مسجود آنان است ظهور کند؛ چرا که فرشتگان همواره در برابر انسان کامل در خضوع و سجودند و امروز نیز در پیشگاه ولی عصر و حجت حق (ارواحنا فداه) خاضعند و ساجد؛ چون تعلیم اسماء و نیز مسجود فرشتگان شدن از آن شخصیت حقوقی انسان کامل است و نه شخص حقیقی حضرت آدم (ع) مثلا. یعنی مقام والای انسانیت، معلم است و مسجود و این مقام برین، هماره در خلفای الهی متجلی است و ظهور آن هرگز پایان نمی پذیرد.
منـابـع
عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 14 صفحه 78
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها