مبدأ غایی (هجرت به سوی دوست)
فارسی 2689 نمایش |دعوت انسان به سیر ملکوتی، توسط خدای سبحان، علاوه بر این که به شکل صیرورت، آمده است، به گونه "هجرت" نیز مطرح است و خداوند، انسان را به بار بستن و مهاجرت از زمینه پلیدی ها، فرمان می دهد که: «والرجز فاهجر؛ و از پليدى دور شو.» (مدثر/ 5) گرچه صیرورت و هجرت، نکات مشترک و نقاط جامع دارند، لیکن در برخی امور از یکدیگر متمایزند. تفاوت میان این دو حرکت، در آن است که "صیرورت"، تحول و شدن است که انسان در آن، از نوعی به نوعی و از مرتبه ای به مرتبه دیگری متحول می شود. اما حرکت در هجرت، به نحو فرار از چیزی و جایی به سوی چیز یا جای دیگر است. بنابراین انسان باید بداند از چه چیزی بگریزد و به سوی چه چیزی باید گرایش داشته باشد و آیه ی شریفه، این مطلب را بیان می کند که باید از پلیدی ها گریخت و چون محور این فرمان الهی، نفس انسان است، مقصود از "والرجز فاهجر"، هجرت از جهل به سوی علم، از جهالت به سوی عقل، از تکبر به سوی تواضع، از ناشکیبایی به سوی بردباری، از حرص و آز به سوی قناعت و در یک کلام هجرت از هر رذیلتی به سوی فضیلت های الهی- انسانی است.
بر این اساس، تاریخ هجری هر کس از نخستین لحظه سیر درونی او آغاز می شود و به هر اندازه که این راه را ادامه دهد، عمر او امتداد می یابد. چنین نیست که با چرخش زمین به دور خورشید، سن انسان بالا رود و آدمی کامل شود. عمر هرکس، محصول هجرت اوست. اگر کسی رذیلت ها یا فضیلت های دوران خردسالی را با همان ویژگی کودکی تا هشتاد سالگی مثلا حفظ کرد و درون خود هیچ سیر و سفری ننمود، این انسان، کودکی سالخورده یا سالخورده ای کودک است؛ زیرا اصلا بزرگی را تجربه نکرده و با این که سن زمین، زیاد شده، عمر او افزایش نیافته است. صاحب دلان، از این سکوت و سکون در هراسند که روی به مناجات آورده و می گویند:
الها بـه هنگام پیـری مـرا *** تمنی نـفس جوانی مده
پس هجرت از پلیدی ها برای انسان، غایتی است ملکوتی که فرار از رذیلت ها، ابتدای آن بوده و به قرینه مقابله، رسیدن به فضیلت های مقابل، هدف متوسط و نیل به لقاء الله، مقصد اسنای آن است.
رهبری هجرت
هجرت، حرکت است و هر حرکتی آن گونه که گذشت، ناگزیر محرک می خواهد (چنان که صیرورت). چه چیز و یا چه کسی رهبری این حرکت را بر عهده می گیرد؟ خداوند در قرآن کریم این جایگاه والای ملکوتی را تعیین می کند و دست دو دسته را از آن کوتاه می داند: یکی آنها که آلوده اند و دیگری آنان که پیشینه آلودگی دارند (گرچه با توبه، فعلا خود را تطهیر کرده اند) زیرا دسته اول که هم اکنون آلوده اند، اصلا حرکت نکرده اند تا دیگران را با خود، حرکت دهند و دسته ی دوم گرچه در حرکتند، اما سابقه سوء آنها، شایستگی این مقام را از آنان سلب می کند. از این رو خداوند می فرماید: «لاینال عهدی الظالمین؛ پيمان من به بيدادگران نمى رسد.» (بقره/ 124) بنابراین کسی می تواند رهبری هجرت انسان را از پلیدی ها به سوی فضایل انسانی و اسمای حسنای الهی به دست گیرد که ساحت جانش در سراسر عمر مبارک او از هر رجس و رجز و پلیدی، مبرا و منزه بوده و حتی در کودکی، تن به تباهی نداده باشد، چه رسد به دوران های کاملتر بعدی.
در سیره رسول خدا (ص) آمده است که دایه ایشان در شیرخوارگی، نوزاد دیگری را نیز شیر می داد و پیامبر خدا در همان نوزادی و شیرخوارگی، حق همشیر خود را رعایت می کرد و فقط از یک پستان، شیر می مکید و گاه که دایه به غفلت، پستان دیگر را به دهان او می گذاشت، رسول خدا نمی پذیرفت و آن را کنار می زد. این حراست ملکوتی از جان پیامبر اسلام پس از مرحله کودکی، با عظمتی بیشتر تداوم یافت و امیرالمؤمنین (ع) در این باره چنین فرمود: «و لقد قرن الله به (ص) من لدن أن کان فطیما أعظم ملک من ملائکته یسلک به طریق المکارم و محاسن أخلاق العالم، لیله و نهاره؛ خداوند از پایان شیرخوارگی پیامبر، بزرگترین فرشته ی خود را همراه او کرد تا شبانه روز، پیامبرش را در مسیر بزرگواری و مکرمت های اخلاقی به حرکت درآورد و او را تا قله ی زیبایی ها و اوج محاسن اخلاق، همراهی کند.»
همین رهبر ملکوتی هجرت، برای پس از ارتحال خود نیز قافله سالار مهاجران الی الله را آماده می سازد و علی بن ابیطالب (ع) را از کودکی با همان تربیت الهی خود می پروراند و هیچ روزی به شب نمی رسد، مگر آن که پرچمی از فضیلت های الهی خویش را برای امیر مؤمنان به اهتزاز درآورده و او را به حرکت تحت این رایت ملکوتی، فرا می خواند: «و لقد کنت أتبعه اتباع الفصیل أثر أمه یرفع لی فی کل یوم من أخلاقه علما، و یأمرنی بالاقتداء به» نمودی از این تربیت الهی را ابن ابی الحدید به تصویر می کشد و می گوید: «امام امیرالمؤمنین (ع) هر هفته پس از پرداخت حقوق نیازمندان، بیت المال را با دست خود جارو می کرد و در آن دو رکعت نماز شکر به جا می آورد و از این که حقوق شهروندان را به اهل آن رسانده و بیت المال را با طهارت اداره کرده است، خداوند را سپاس می گفت. پس این مقام الهی، منحصر در پیامبر خدا و اهل بیت او (ع) است؛ زیرا خداوند، تصریح می کند که با اراده خویش آنان را از هر پلیدی، پاک فرموده و با طهارتی وصف ناشدنی آنها را تطهیر کرده است.» «إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا؛ خدا فقط مى خواهد آلودگى را از شما خاندان [پيامبر] بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند.» (احزاب/ 33)
اگر رهبری هجرت به دست با کفایت آنان باشد، هر حسنه مهاجر این دیار، چندین برابر می ارزد و از هر کار خیری که انجام دهد، لااقل «عشر أمثالها؛ ده برابر آن.» (انعام/ 160) سود خواهد بود؛ چرا که عرض میدان او در مسابقه فضیلت ها همچون پهنای آسمان و زمین است و خداوند او را به چنین سبقتی و مغفرتی و جنتی فرا می خواند که: «سابقوا إلی مغفرة من ربکم و جنة عرضها کعرض السماء و الأرض؛ (براى رسيدن) به آمرزشى از پروردگارتان و بهشتى كه پهنايش چون پهناى آسمان و زمين است.» (حدید/ 21)
اما اگر رهبری هجرت را بیگانه به دست گیرد، فرصت هجرت به سوی خدا را از آدمی می گیرد و انسان در هنگامه ی احتضار، تازه بیدار می شود و برای جبران عقب افتادن از قافله ی مهاجران راه خدا، تقاضای بازگشت می کند و می گوید: «رب ارجعون* لعلی أعمل صالحا فیما ترکت؛ تا آنگاه كه مرگ يكى از ايشان فرا رسد مى گويد پروردگارا مرا بازگردانيد. شايد من در آنچه وانهاده ام كار نيكى انجام دهم.» (مؤمنون/ 99- 100) و در غوغای قیامت هم سخنش این است که خدایا! آنچه را ندیده و نشینده بودیم، اکنون دیدیم و شنیدیم، ما را به دنیا بازگردان تا با رهبری ملکوتی اولیای تو، هجرت از پلیدی را آغاز کنیم و به عمل صالح بپردازیم: «ربنا أبصرنا و سمعنا فارجعنا نعمل صالحا؛ پروردگارا ديديم و شنيديم ما را بازگردان تا كار شايسته كنيم چرا كه ما يقين داريم.»(سجده/ 12) و چون قلمرو حرکت به دارالقرار، ختم شده و هیچگونه سعی و کوششی در آن منطقه یعنی قیامت راه ندارد، درخواست بازگشت و تمنی هجرت از هرگونه رجز و رجس نیز چیزی جز ظهور همان رجز متراکم و رجس انباشته تسویف و آرزوی کاذب تغییر، نخواهد بود.
منـابـع
عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 14 صفحه 112
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها