ظهور حقانیت خدای سبحان در حیات متألهانه انسان

English فارسی 3905 نمایش |

در یک جامعه متوسط فرهنگی و دینی، والاترین وظیفه آن است که همه مردم به ویژه جوانان را هدایت کنند و آنان را از در افتادن به دامن گناه و منحرف شدن از مسیر فرهنگ الهی به سوی لجنزار فساد و تباهی باز دارند؛ اما گاهی سطح معرفت دینی در جامعه بالا می آید و گرایش به مباحث اعتقادی و اخلاقی از شکل میراث خانوادگی، بیرون می رود و یک سنت نیکوی علمی و عملی می شود. انقلاب اسلامی ایران نمونه این تحول عقیده و تعالی اندیشه است که طی آن با گسست تار و پود نظام طاغوتی و برچیده شدن بساط غیر عاقلانه شاهنشاهی، خورشید اسلام در آیینه تحقیق و پژوهش میلیون ها انسان شیفته و فرهیخته ایرانی و غیر ایرانی درخشید و در تاریک ترین عصر حیات انسان، روشن ترین بارقه امید را تا ژرفای جان بشریت تاباند.
در چنین عصری اگر آموزش های دینی و پژوهش های فرهنگی در همان سطح و سقف گذشته باقی باشد، بنیان اعتقاد و فرهنگ جامعه از رشد مناسب با زمان خویش باز می ماند و همچون جوانی که در اوج بالندگی اش همان غذای دوران کودکی را مصرف می کند، دچار سوء تغذیه می شود و بسا به رشد منفی گرفتار آید. از این رو، در مباحث اخلاقی که اکنون به دنبال نهضت فراگیر الهی و نظام رحمت اسلامی مطرح می شود، سخن گفتن و پند دادن به اینکه گناه نکنید و به جهنم نروید، سخنی ابتدایی و شبیه تغذیه دوران نوباوگی است. باید موعظه ها و درس های اخلاقی امروز به ویژه برای جوانان و آینده سازان جهان اسلام، بدان پایه از تعالی برسد که در افق دید آنان، خلافت خدا را ترسیم کند و با شکوفایی عقل نظری و ثمردهی عقل عملی، راه رهایی و مردن از پلیدی های نفسانی و زنده شدن در ساحت کمالات انسانی و نیل به مراتب خلافت الهی برای همگان هموار گردد.
از رموز موفقیت آنان که در طول تاریخ به این دید بلند رسیدند و مراتب والایی از خلافت الهی را به دست آوردند، آن است که معاد و قیامت در قلمرو هستی آنان ظهور کرد و پیش از برچیده شدن حجاب طبیعت، به آن سوی حصار دنیا پرواز کردند و دنیایی را که هنوز به لحاظ طبیعت خویش در آن به سر می بردند، بسیار پست و حقیر یافتند. این، مقام والایی است که پیش از پایان دنیا کسی به حقایق معاد و نشئه آخرت آگاهی یابد؛ وگرنه با تمام شدن دنیا همه انسان ها از اصل معاد آگاه می شوند؛ زیرا همه پرده ها برچیده می شود. وقتی که در قیامت، خدایی خدای سبحان ظهور می کند، بی هیچ جنگ و درگیری، حقانیت حق آشکار و بطلان باطل هویدا می شود و در این باره یک نمونه را بررسی می کنیم و آن ظهور بطلان شرک است.
بت پرستی و شرک به پروردگار هستی، از شمار ناهنجاری های بزرگی است که پیوسته دامنگیر جاهلان بشر بوده است و نمود این جهالت تاریخی، امروز نیز در برخی از نقاط زمین به چشم می آید. حضرت نوح (ع) از پیامبرانی است که به سختی با این شیوه جاهلی جنگید و در این راه، نه قرن و نیم با برهان و موعظه و جدال احسن تلاش کرد؛ لیکن جز گروه اندکی از خفتگان قوم نوح بیدار نشدند؛ بلکه در برابر مجاهده طولانی آن حضرت یک دیگر را به زنده داشتن نام بت هایی چون «ود» و «سواع» و «یغوث» و «یعوق» و «نسر» و به تداوم بت پرستی سفارش می کردند؛ «و قالوا لاتذرن ءالهتکم و لاتذرن ودا و لاسواعا و لایغوث و یعوق و نسرا؛ و گفتند زنهار خدايان خود را رها مكنيد و نه ود را واگذاريد و نه سواع و نه يغوث و نه يعوق و نه نسر را.» (نوح/ 23) اما در قیامت، این بساط برچیده می شود و بت و بت پرست به جهنم افکنده و عابد و معبود و صنمی و وثنی، با هم افروخته می شوند؛ «إنکم وما تعبدون من دون الله حصب جهنم أنتم لها واردون؛ در حقيقت ‏شما و آنچه غير از خدا مى‏ پرستيد هيزم دوزخيد شما در آن وارد خواهيد شد.» (انبیاء/ 98)
اکنون بحث، آن است که با ظهور حق در قیامت، چه چیزی از میان می رود و در خصوص اندیشه مشرکان، آنچه نابود می شود، بت است یا بت پرستی؟ وقتی که حق در قیامت تجلی می کند، نور الهی که روشنی بخش ملک و ملکوت است، همه ابهام ها، تاریکی ها و شبهه ها را از میان برمی دارد و توحید خدای سبحان با همه حقیقت آشکار می شود. در آن هنگام، همگان علم پیدا می کنند که «لا إله إلا الله وحده وحده وحده» یعنی تردیدی در وحدانیت خدا، چه از حیث ذات و چه به لحاظ وصف و چه از جهت فعل و اثر، باقی نمی ماند و انسان ها می بینند که همه ذوات، فانی در ذات خدا و همه صفات، فانی در وصف خدا و همه افعال و آثار، فانی در فعل و اثر خداست و تدبیر، تنها و تنها به دست اوست. با چنین حق نمایی خدا، دیگر نه احتیاجی به استدلال و برهان خواهد بود و نه نیازی به موعظه و جدال؛ زیرا با ظهور حق، مرتبه ادراک انسان از فهمیدن فراتر می رود و به شهود حقیقت می انجامد؛ از این رو، بطلان شرک هویدا می گردد و این، بسیار فراتر از نابودی خود بت و بت پرست است. در قرآن کریم، به گونه های مختلف بر این حقیقت، تصریح شده است؛ مانند: «بل نقذف بالحق علی البطل فیدمغه فإذا هو زاهق ولکم الویل مما تصفون؛ ما حق را بر باطل، چنان برتری می بخشیم که دماغ و مغز آن را نابود سازد و وای بر شما که (آفرینش آسمان و زمین را بیهوده پنداشتید و) خدای سبحان را به چنین وصف ناروایی متصف کردید.» (انبیاء/ 18)
پس قیامت، ظرف ظهور حق است و در آن نیازی به استدلال عقلی و برهان علمی نخواهد بود؛ بلکه شهود حقیقت، بسان طلوع خورشید، همه تاریکی ها و اوهام را از میان بر می دارد؛ آن گونه که در فضایی تاریک و فاقد امکان تشخیص، چیزهای موجود را غیر موجود یا بالعکس بپنداریم؛ اما در همین حال، یک باره چراغ ها روشن و فضای تاریک همچون روز آشکار شود؛ آنگاه برای وجود آنچه هست و برای نبود آنچه نیست، نیازمند اقامه برهان و دلیل نخواهیم بود؛ بلکه چشم هر بیننده ای به وضوح، حقایق موجود را می بیند و هر توهم و شبهه ای نیز رخت برمی بندد. البته در دنیا مشرکان و بت پرستان نیز با بروز شرایطی ویژه، به چنین روشن بینی دست یافته و می یابند و گاه با پدیدآمدن گوشه ای از آنچه در قیامت ظاهر خواهد گشت، درون تاریک باطلگرایان نیز روشن می شود.
قرآن کریم از صحنه های خطری یاد می کند که وقتی مشرکان به آن ها گرفتار آیند و هیچ راه نجاتی برای خویش نیابند، هر آنچه را می خواندند و به غیر از خدا ایمان داشتند، یک باره فراموش کرده، جز خدای سبحان همه کس را گم می کنند؛ گرچه پس از آنکه خدای سبحان از خطر نجاتشان بخشید و با عنایت الهی از جلوت خطر به خلوت امن رسیدند، آن کار دیگر می کنند؛ «و إذا مسکم الضر فی البحر ضل من تدعون إلا إیاه فلما نجکم إلی البر أعرضتم وکان الإنسن کفورا؛ و چون در دريا به شما صدمه‏ اى برسد هر كه را جز او مى‏ خوانيد ناپديد [و فراموش] مى‏ گردد و چون [خدا] شما را به سوى خشكى رهانيد رويگردان مى ‏شويد و انسان همواره ناسپاس است.» (اسراء/ 67) اما در قیامت جایی برای بازگشت به کفر نیست؛ بلکه همه بت پرستان و دروغ گویان در می یابند که حق، تنها از آن خداست و هر آنچه به دروغ و افترا در دنیا ترویج می کردند، همه نابود و گم است؛ «فعلموا ان الحق لله وضل عنهم ما کانوا یفترون؛ و از ميان هر امتى گواهى بيرون مى ‏كشيم و مى‏ گوييم برهان خود را بياوريد پس بدانند كه حق از آن خداست و آنچه برمى ‏بافتند از دستشان مى‏ رود.» (قصص/ 75) چنان که اگر انسانی به دنبال سراب رود، سرانجام در می یابد که آنچه به دنبال او می دوید، آب نمایی بیش نبود و آن هم در نهایت، گم و نابود است.
قرآن کریم، همه کارهای کافران را نیز به سرابی در بیابان گسترده و هموار، مانند می کند که انسان تشنه آن را آب می پندارد و چون به سراغ آن می رود، چیزی نمی یابد؛ «و الذین کفروا أعملهم کسراب بقیعة یحسبه الظمئن ماء حتی إذا جاءه لم یجده شیئا؛ و كسانى كه كفر ورزيدند كارهايشان چون سرابى در زمينى هموار است كه تشنه آن را آبى مى ‏پندارد تا چون بدان رسد آن را چيزى نيابد.» (نور/ 39) تعبیر "لم یجده شیئا" نشان می دهد که آنچه بر وهم و خیال بسیاری از انسان ها تحمیل شده است که اموری همچون سراب، تاریکی و... را «چیز» می دانند و آن ها را موجودی ضعیف در برابر دیگر حقایق می پندارند، اندیشه ای ناصحیح و ناصواب است؛ زیرا سراب هیچ نحوه موجودیتی ندارد تا از ضعف و شدت آن سخن به میان آید و تاریکی نیز در برابر نور از هیچ هویت و حقیقتی برخوردار نیست تا همچون نور، آن را موجود بدانیم و از ضعف وجودی آن سخن گوییم.
البته درباره سایه، شائبه وجود مطرح است؛ زیرا سایه نسبت به نور، «عدم ملکه» به شمار می رود و عدم ملکه را خلاف عدم مطلق، شبه موجود می خوانند؛ اما نسبت به تاریکی و سراب و...، این شائبه نیز وجود ندارد و برای آن ها جز «لاشی ء»، هیچ تعبیر دیگری روا نیست. پس برهان های عقلی و پندها و موعظه های اخلاقی، تربیتی و نیز جدال احسن که همواره از سوی رهبران الهی به انسان ها عرضه می شود، تنها مربوط به دنیاست و با اینکه بسیاری از خفتگان را بیدار می سازد و به راه راست هدایت می کند، اما همواره گروهی در خطا و اشتباه می مانند و بسا تا پایان، حق را از باطل تشخیص ندهند؛ از این رو، بر اساس حکمت الهی باید نشئه ای باشد که در آن همه اوهام رخت بربندد و همه شبهه ها، جهل ها، جهالت ها، اختلاف ها و...، پایان یابد و آن نشئه، همان ظهور تمام حقیقت و تجلی «نور السموت و الأرض؛ نور آسمانها و زمین.» (نور/ 35) یعنی قیامت کبراست که قرآن در این باره می فرماید: «ولیبینن لکم یوم القیمة ما کنتم فیه تختلفون؛ همه اختلاف های شما در آن روز، روشن و حق به دست خدای سبحان کاملا آشکار می شود.» (نحل/ 92) و خداوند وعده فرموده است که «سنریهم ءایتنا فی الافاق و فی أنفسهم حتی یتبین لهم أنه الحق أولم یکف بربک أنه علی کل شی ء شهید؛ به زودی آیات الهی را در آفاق هستی و در جان بندگان خویش آشکار سازد و با ارائه آن ها بر همگان روشن نماید که یگانه حق در همه وجود، خداست و همین شهود الهی از هر دلیل مفهومی و برهان حصولی کفایت می کند.» (فصلت/ 53)
حال اگر کسی قیامت را در قلمرو هستی خود اجرا کند و پیش از مرگ طبیعی با مرگ زیبای ارادی از شهوت و غضب و هواهای نفسانی و خیالات و اوهام شیطانی بمیرد و در نبرد میان حکمت و عرفان فائز گردد و در جهاد بین علم حصولی و حضوری فاتح شود، برای او جز حق، جاذبه نخواهد داشت و به حیات پربار عقل مجرد بارخواهد یافت و از این پس تا ابد با ذکر خدای سبحان زنده است؛ حتی برای ورود به عرصه قیامت، نیازی به نفخه صور نخواهد داشت. زیرا کسانی محتاج به این نفخه اند که پیش از آن مرده باشند و کسی که با موت ارادی به حیات عقلی گام نهاده است، مرگی ندارد تا برای زنده شدن نفخ صوری لازم داشته باشد و قرآن کریم، این زندگان به ذکر دوست را استثنا کرده است؛ «و نفخ فی الصور فصعق من فی السموت و من فی الأرض إلا من شاء الله؛ با نفخه صور، هر کس که در آسمان ها و زمین است می میرد، مگر آنکه خداوند (زنده بودنش را) اراده کرده است؛ سپس با نفخه دیگری، از پای درافتادگان دوباره به نظاره برمی خیزند.» (زمر/ 68) «ثم نفخ فیه أخری فإذا هم قیام ینظرون؛ پس گروهی از انسان ها هماره زنده اند.» (زمر/ 68) و از این رو نفخه صور، برای زنده ساختن دیگران است و نه آنان:
ما زنده به ذکر دوست هستیم *** دیگر حیوان به نفخه صور
هر کس به چنین مقام والایی دست یافت و زنده همیشگی شد، آثار حیات الهی در وجودش تجلی می کند و در صورتی که بار رسالت یا امامت بر دوش او باشد، با این تجلی حیات به اعجاز می پردازد و با معجزه های خود، بطلان باطل را پیش از قیامت آشکار می سازد؛ چنان که مبارزه حق جویانه موسای کلیم (ع) با جادوگران فرعونی، نمونه ای از حق نمایی و ابطال باطل، پیش از ساهره قیامت است؛ زیرا با انداخته شدن عصا توسط حضرت موسی آنچه تحقق یافت، باطل شدن سحر ساحران بود؛ چون خداوند موسای کلیم را فرمان داد: «و ألق ما فی یمینک تلقف ما صنعوا؛ چوب دستی خود را بیفکن تا آنچه را جادوگران ساخته اند، نابود سازد.» (طه/ 69) سپس ساخته جادوگران را کید و مکر ساحرانه می نامید و ساحر را از رسیدن به پیروزی و رستگاری، همواره محروم خواند؛ «إنما صنعوا کید سحر و لا یفلح الساحر حیث أتی؛ در حقيقت آنچه سرهم‏ بندى كرده‏ اند افسون افسونگر است و افسونگر هر جا برود رستگار نمى شود.» (طه/ 69) پس عصای اژدهایی موسی، طبق این تحلیل، کید و مکر ساحران را فرو برد؛ نه چوب ها و ریسمان های آنان را و این نمودی از ظهور نهایی حق در قیامت کبرا بود؛ زیرا بطلان باطل را چنان آشکار ساخت که نخستین گروندگان به موسی همان ساحران به میدان آمده و بر شکست موسی همت گماشته، بودند؛ «فألقی السحرة سجدا قالوا امنا برب هرون و موسی؛ پس ساحران به سجده درافتادند گفتند به پروردگار موسى و هارون ايمان آورديم.» (طه/ 70) و آثار خلافت الهی، این گونه توسط وجود معصوم و مقدس حضرت موسی (ع) تجلی کرد.
در انسان های غیر معصوم نیز راه برای تجلی و ظهور حق، باز است؛ به شرط آنکه علم و تقوای لازم فراهم باشد؛ مثلا در ذهن یک انسان، ممکن است نسبت به مبدأ و معاد و اصل وجود خداوند و نیز آثار و صفات حق تبارک و تعالی شبهات و اوهامی راه یابد؛ به نحوی که حتی در وجود و ضرورت مبدأ برای هستی یا لزوم فیاض برای فیض دائمی تردید پیدا کند. این به مانند همان صحنه و فضای تاریکی است که وهم آدمی در آن نسبت به موجود بودن معدوم و معدوم بودن موجود، دچار اشکال شود و چیزهای موجود را معدوم و معدوم ها را موجود انگارد. نیز مانند بیماری است که در واهمه خود، بیماری اش را درمان ناپذیر و خویشتن را در آستانه مرگ پندارد؛ اما اگر چراغ های نورانی در آن فضا روشن شود و پزشک متخصص با استناد به آزمایش های پزشکی به درمان این بیمار اطمینان دهد، تاریکی و توهم رخت بر می بندد و فضای بیرون و درون روشن می گردد.
اوهام و شبهه های اعتقادی نیز تاریکی و بیماری اندیشه است و کسی که گرفتار آن هاست؛ اگر به سوی علم صائب و عمل صالح روی آورد و با جهاد درونی به عالمی عادل تحول یابد، ساحت اندیشه اش روشن می شود و آنچه را پیش از این نمی دید و نمی فهمید، به برکت برهان های عقلی در می یابد و حق در قلمرو وجودش ظهور کرده و بر محور عقل نظری، حیات الهی او روشن می گردد و این نیز نمودی از ظهور قیامت کبرا در وجود انسان عالم و صالح است. در میدان عمل نیز مشکلات اخلاقی فراوان، آدمی را تهدید و گاهی تصمیم های او را بر پایه غضب و شهوت تنظیم می نماید؛ مثلا بدین وسوسه گرفتار است که دوست و برادر مؤمن خود را به جهت خطایش چگونه تعقیب کند و با چه انتقامی او را از پای درآورد.
این یک گونه تاریکی اخلاقی و ظلمت عملی در ساحت وجود انسان است. اگر گوش او در مسیر موعظه ای رحمانی قرار گرفت و با اندرزی الهی درون قلبش روشن شد، با این نور الهی درون می بیند که در عفو لذتی است که در انتقام نیست و این پیام قرآن را با جان می شنود: «و لاتستوی الحسنة و لا السیئة إدفع بالتی هی أحسن فإذا الذی بینک و بینه عدوة کأنه ولی حمیم؛ هرگز نیکویی با بدکرداری، همسان نیست. بدی را با نیکوترین شیوه پاسخ گو تا کسی که با او دشمنی، به دوستی گرم و صمیمی تبدیل شود.» (فصلت/ 34) در این صورت است که اوهام و خیال های کینه توزانه رخت بر می بندد و بر محور عقل عملی، فضایی روشن پدید می آید.
این امور، همگی نشانه های خلافت الهی است که در قلمرو هستی هر انسانی امکان بروز داشته، به دست هر بشری توان تجلی و ظهور دارد و پیروزی بخشیدن حق بر باطل، می تواند اثری از آثار قیامت را در حیات حقیقی انسان به نمایش گذارد و آدمی را در دنیا به دیدار آنچه دیگران پس از مرگ می بینند، موفق سازد. به دیگر سخن، کسی که در ظهور و صدور مظهر بعضی از اسمای حسنای الهی شد، آیت خدا در بخش مبدأ می گردد و کسی که در رجوع و صیرورت مرآت برخی از اسما و صفات علیای خدا شد، آیت الهی در بخش معاد می شود و نموداری از قیامت، در او ظهور نموده با مشاهده چنین آیتی، آثار مکنون معاد و لوازم مستور قیامت، مشهود و مشهور می گردد؛ زیرا خلیفه خدای سبحان دارای توان مظهریت خدا در دو جهت مبدأ و معاد است.

منـابـع

عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 15 صفحه 260

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد