پیوستگی دوران سه گانه زندگی

فارسی 2623 نمایش |

در بینش توحیدى، زندگى انسان به سه دوره تقسیم مى شود، که هر مرحله اى علت طبیعى پیدایش مرحله بعدى است. از این رو این دوران در طول هم قرار دارد، نه در عرض هم. این سه دوره عبارتند از: حیات جنینى، زندگى دنیوى و حیات اخروى. سعادت و تیره روزى هرکدام از این ادوار تا حدود زیادى به اندیشه و نوع عملکردهاى دوران قبلى بستگى دارد، به گونه اى که علت خوشبختى و بدبختى زندگى اخروى را در حیات دنیوى مى توان پیدا کرد؛ زیرا آخرت نتیجه اعمالى است که در دنیا صورت گرفته است؛ همان گونه که بخشى از سعادت و یا عقب ماندگى در زندگى دنیا، معلول طرز تکوین نطفه و حیات جنینى است. بسیارى از روحیات و صفات مثبت یا منفى نیز در صلب پدر و رحم مادر پایه ریزى مى شود، و این مفهوم حدیث «الشقى شقى فى بطن امه و السعید سعید فى بطن امه» است.
در هر صورت جهان بازپسین، زاییده دنیاى کنونى است و براى هر آغازى، انجامى است. اعمال و گفته ها را نیز ابتدا و انتهایى است. نوع پاداش در قیامت، به نوع اعمال و اندیشه هاى شکل یافته در زندگى کنونى بستگى دارد؛ از این رو پیامبر (ص) فرمود: «من لامعاش له، لامعاد له؛ هر کس معاش و زندگى مادى ندارد، معاد هم برایش وجود ندارد.» فقر مادى، زاینده فقر معنوى است. بنابراین کسانى که ذلت اسارت استعمار و استبداد را پذیرا باشند، در آخرت نیز معذب خواهند بود؛ ولى آنهایى که براى نجات خویش جهاد و پیکار کنند، در جهان دیگر سرافراز و از نعمت هاى ابدى برخوردارند. هر کس در این دنیا از نظر بینش اجتماعى و سیاسى کور باشد، در عالم آخرت نیز کور و گمراه است. قرآن مى فرماید: «و من کان فى هذه اعمى فهو فى الآخرة اعمى و اضل سبیلا؛ و کسى که در این دنیا کوردل باشد، در آخرت هم کوردل و گمراه تر است.» (اسراء/ 72)
ملاحظه مى شود بینایى و بصیرت این جهان، پایه بینش و روشن بینى جهان آخرت است. هر انسانى که در دنیا از تاریخ و جامعه و طبیعت حاکم بر خویش آگاهى نداشته باشد، بى گمان در زندگى واپسین نیز از بینش و دید، محروم خواهد بود. قرآن مى گوید: «کل نفس بما کسبت رهینة؛ هر کسى در گرو دست آوردهاى خویش است.» (مدثر/ 38) هر کس در گرو اعمال و مکتسبات خویش است. و نیز مى فرماید: «و ان لیس للانسان الا ما سعى* وأن سعیه سوف یرى؛ و براى انسان نیست مگر آنچه را که در پرتو سعى و تلاش به دست آورده و بى شک به زودى انسان نتیجه تلاش خود را خواهد دید و عمل و عقیده او در روز جزا عینیت پیدا مى کند.» (نجم/ 39- 40)
در آیه اى دیگر مى خوانیم: «یوم ینظر المرء ما قدمت یداه ویقول الکافر یا لیتنى کنت ترابا؛ روزى که انسان آنچه را که پیش فرستاده، مشاهده مى کند، و کافر وقتى عمل خویش را مى نگرد، مى گوید: اى کاش من خاک بودم و مسؤولیتى نداشتم و راه کفر را پیش نمى گرفتم.» (نبأ/ 40) ماتریالیسم دیالکتیک که تکامل اجتماعى را زاییده عوامل تولیدى مى داند، معتقد است ابزار تولید (که به وجود آورنده روابط جدیدى است) انسان را مى سازد، ولى قرآن انسان را موجودى ابزارساز مى داند و دگرگونى هاى سیاسى و اجتماعى را مولود نظام فکرى و روحى جامعه برمى شمرد. آخرت، واکنش اعمال در جهان به حساب مى آید که در وضعیت کنونى جهان، پاداش عمومى و واقعى امکان پذیر نیست و مجالى مناسب و منطبق بر ابدیت لازم دارد. بى شک چنین بینشى در رفتار، گفتار، عقیده، اخلاق، اقتصاد و سیاست نقشى مؤثر و سازنده خواهد داشت و فرمولى براى حل همه مشکلات اجتماعى، فردى، ملى و بین المللى خواهد بود. ما فقط به برخى از مسائل اشاره مى کنیم، تا معیارى براى انواع مسائل باشد.

ضرورت برقرارى تعادل در جامعه
بدون تردید افراط و تفریط در تمامى مسائل فردى و اجتماعى، دو عامل بدبختى و سیاه روزى به شمار مى آید. همه فجایع تاریخى و ننگبارترین رویدادهاى بشرى، زاییده انحراف انسان از اعتدال و سقوط در افراط و تفریط است. از این رو معلم راستین بشر و الگوى کامل انسانیت امام مجتبى (ع) در لحظه حساس مرگ عالى ترین پیام را به جامعه بشریت فرستاد و زهد و مادى گرایى افراطى را محکوم ساخت و فرمود: «و اعمل لدنیاک کأنک تعیش أبدا واعمل لآخرتک کأنک تموت غدا؛ آن چنان در زندگى مادى کوشا باش، گویا مى خواهى تا ابد زندگى کنى، و براى حیات واپسین نیز چنان تلاش کن که گویى فردا مى میرى.»
این نوع جهان بینى و ایدئولوژى مى تواند تعادلى در خواسته هاى مادى و معنوى بشر به وجود آورد و در نتیجه از فاجعه و خطرات جلوگیرى کند. جنگ جهانى دوم که 55 میلیون کشته و بیست میلیون معلول به بار آورد، بى گمان زاده انحراف انسان از مسیر عدالت بود؛ از این رو به میزانى که بر قدرت فناورى افزوده مى شود و خطرات، زندگى انسان ها را تهدید مى کند، ایمان به زندگى پس از مرگ و حساب و کتاب و بهشت و عذاب، ضرورت بیشترى پیدا مى کند، تا اعتدال در اخلاق و عقیده و خواسته هاى نفسانى و تصمیم گیرى ها و اتخاذ روش هاى سیاسى به وجود آورد و انسان ها را از افراط و تفریط نجات بخشد. پس به علت نیازهاى اجتماعى و ضرورت حرکت انسان ها در خط اعتدال، ایمان به معاد نقش عظیمى در کنترل انحرافات بشر و حفظ میانه روى خواهد داشت؛ در غیر این صورت بشر مجهز به تکنولوژى که قدرت تخریبى زیادى به دست آورده است، از نیروى کنترل کننده مناسب بى بهره مانده و فاجعه هاى بزرگى به وجود خواهد آورد.

تفسیر منطقى جهاد و شهادت
در هیچ مکتب و مرامى (به ظاهر) توجیه و تفسیرى عاقلانه براى جهاد و شهادت وجود ندارد؛ تفسیرى که مطابق با وجدان و برهان خردپذیر باشد و با عینیت ها، سازگار؛ نه فقط حماسه و شعار باشد؛ همچون سربازانى که در بقاى نظام هاى ظالمانه و استعمارى مى جنگند و تحت تأثیر تبلیغات و باورهاى نادرست اعتقادى واقع شده اند. احساسات تند ناسیونالیستى عقل را مغلوب و اندیشه را معیوب مى سازد و انسان را فداى حاکمان طاغوت پیشه و یا قربانى آرمان هاى گروهى و تشکیلاتى التقاطى مى نماید؛ اینان مانند عاشق پیشه اى هستند که خویش را فداى معشوق مى سازد؛ زیرا براى این گونه امیال حد و مرزى وجود ندارد. پسرى عاشق زن چهل ساله اى مى شود و دختر پانزده ساله اى در عشق مردى هفتاد ساله خودکشى مى کند! بى شک هنگامى که لهیب احساسات فرو نشیند و آدمى سر عقل آید، به حماقت و ساده اندیشى و جنون خویش پى خواهد برد.
ناگفته نماند افرادى هستند که بدون باور به زندگى پس از مرگ، در راه خلق و آرمان هاى مکتبى فداکارى مى کنند؛ که بى گمان انگیزه هاى خاصى آنها را وادار مى کند، چون: قهرمان شدن، حکومت خواهى، تلقینات گروهى، شهرت طلبى، مزدورى، وابستگى به بیگانگان و ساده لوحى ها. ناسیونالیست ها شعار «خلق محروم» را وسیله اى براى رسیدن به اهداف خود قرار مى دهند، ولى گروه هایى که (معمولا فریب خورده اند) تحت تأثیر تبلیغات و آرمان هاى خیالى و شعارهاى سیاسى و اجتماعى قرار مى گیرند. آنها در این حال علیه حکومت على (ع) نیز قیام مى کنند و گاه به دلیل کینه توزى و انتقامجویى به اعمال متهورانه و جنون آمیز دست مى زنند!
جاى تعجب نیست اگر نظریه پردازان مارکسیست و التقاطى ها در زندان ستم شاهى پس از تحلیل و بررسى هاى تازه به بن بست مى رسیدند و در خدمت رژیم طاغوتى قرار مى گرفتند و یا عقاید آنها به پوچى و یأس مى انجامید. این موضوع را باید در نارسایى و نادرستى مکتب آنها جستجو کرد، نه در خودباختگى و صفات فردى. ولى در بین رزمندگان مسلمان، خودباختگى مشاهده نمى شد، زیرا کسى که به زندگى برتر معتقد است، از مرگ هراسى ندارد و شهادت را وسیله اى براى رسیدن به حیات ابدى مى داند. آن که مى خواهد از زندان طبیعت (که به مراتب بدتر از زندان هاى بشرى است) آزاد شود، با نشاط است، نه ضعیف و ترسو، ولى کسى که شعارهاى بى پایه اقتصادى و سیاسى با زیر بناى مادى را مکتب خود قرار داده است، بى گمان به بن بست خواهد رسید.
آرى، براى مکتب هاى مادى جز شعارهاى سیاسى، اقتصادى و اجتماعى چیزى دیگر مطرح نیست، و به قول خودشان اگر اسلام آرمان هاى آنان را برآورد، در خط اسلام قرار خواهند گرفت! مقاومت و فداکارى این گروه به مقتضاى انگیزه هاى فطرى و تأثیر ناخودآگاه اعتقاد به زندگى واپسین است، زیرا ایثار اجتماعى با عقل ماتریالیستى قابل توجیه نیست و اگر بخواهد تفسیر صحیحى پیدا کند، بى شک فلسفه ماتریالیسم، انسان را به پوچى مى رساند، و یا باید راه «نهیلیسم» (پوچ گرایى) را در پیش بگیرد و یا به اسلام هدایت شود.

منـابـع

محمدباقر شریعتی سبزواری- معاد در نگاه عقل و دین

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد