اعمال کافران؛ خاکستری بر سینه تندباد
فارسی 3420 نمایش |اعمال کافران بیهوده و باطل است، زیرا با سنتهاى الهى سازگار نیست، مانند این است که کسى در بیابان راه را گم کند و به گامهاى خود شتاب بخشد، آیا به مقصد مى رسد؟! سیرت اعمال نیک و پسندیده بیگانگان به خاکسترى ماند که معرض بادهاى تند درآید و از هر سو پراکنده شود بدین قیاس بیگانگان از کارهاى نیک و پسندیده خود که در اجتماع و براى تأمین مصالح آنان بجا آورده ثمره و نتیجه اى نتوانند بدست آورد و همه کارهاى نیک آنان بیهوده خواهد بود. این مثال رسائى است که قرآن براى اعمال افراد بى ایمان بیان مى کند. مى فرماید: «مثل الذین کفروا بربهم أعمالهم کرماد اشتدت به الریح فی یوم عاصف لا یقدرون مما کسبوا على شیء ذلک هو الضلال البعید؛ اعمال کسانى که به پروردگارشان کافر شدند همچون خاکسترى است در مقابل تندباد در یک روز طوفانى! از آنچه به دست آورده اند هيچ [بهره اى] نمى توانند برد و این گمراهى دور و درازى است» (ابراهیم/ 18). همانگونه که خاکستر در برابر تندباد، آن هم در یک روز طوفانى آن چنان پراکنده مى شود که هیچ کس قادر بر جمع آن نیست، همین گونه منکران حق توانایى ندارند که چیزى از اعمالى را که انجام داده اند بدست آورند، و همگى بر باد مى رود و دستهایشان خالى میماند.
روز عاصف روزى را مى گویند که: در آن بادهاى تند بوزد، در این آیه، اعمال کفار را از این جهت که به نتیجه نمى رسد و اثر سعادتى براى آنان ندارد به خاکسترى مثل مى زند که دچار بادهاى تند گشته در یک لحظه نابود گردد، مانند آیه شریفه اى که مى فرماید: «و قدمنا إلى ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا؛ ما به یک یک عملکرد کفار مى پردازیم و آنها را به باد فنا مى دهیم» (فرقان/ 23)، پس اعمال کفار، هر یک به منزله یک ذره خاکسترى است که در برابر تندباد روزى طوفانى قرار گیرد و اثرى از آن باقى نماند. و از اینجا معلوم مى شود که کلام تمام است و حاجت به تقدیر چیزى ندارد و لازم نیست مانند برخى بگوئیم تقدیر آیه «مثل اعمال الذین کفروا...» است و به طورى که از ظاهر آیه برمى آید این مثال تتمه کلام موسى (ع) نیست، بلکه نتیجه اى است که از کلام او گرفته شده است.
چرا اعمال آنها تشبیه به خاکستر در برابر باد شده؟
1- تشبیه اعمال آنها به خاکستر با توجه به اینکه مانند خاک و غبار موجود مفیدى نیست، بلکه باقیمانده یک مشت آتش است نشان مى دهد که اعمال آنها ممکن است ظاهرى داشته باشد اما فقط همان ظاهر است و محتوایى ندارد، در یک ظرف کوچک خاک ممکن است گل زیبایى بروید اما در میان خروارها خاکستر حتى علف هرزه اى نخواهد روئید!.
2- تشبیه اعمال کفار به خاکستر با توجه به اینکه در میان ذرات خاکستر هیچ نوع چسبندگى و پیوند وجود ندارد و حتى با کمک آب نیز نمى توان آنها را به هم پیوند داد و هر ذره اى به سرعت دیگرى را رها مى سازد گویى اشاره به این واقعیت است که آنها بر خلاف مؤمنان که اعمالشان منسجم و به هم پیوسته و هر عملى عمل دیگر را تکمیل مى کند و روح توحید و وحدت نه تنها در میان مؤمنان که در میان اعمال یک فرد باایمان نیز وجود دارد، اثرى از این انسجام و توحید عمل در کار افراد بى ایمان نیست.
3- با اینکه قرار گرفتن خاکستر در برابر تندباد، سبب پراکندگى آن مى شود، اما آن را با جمله «فی یوم عاصف؛ در یک روز طوفانى» تاکید مى کند، زیرا اگر تندباد محدود و موقت باشد ممکن است خاکسترى را از نقطه اى بلند کرده و در منطقه اى نه چندان دور بریزد، اما اگر روز، روز طوفانى باشد که از صبح تا به شام بادها از هر سو مى وزند، بدیهى است چنین خاکسترى آن چنان پراکنده مى شود که هر ذره اى از ذراتش در نقطه دوردستى خواهد افتاد به طورى که با هیچ قدرتى نمى توان آن را جمع کرد.
4- اگر طوفان به توده اى از کاه یا برگهاى درختان بوزد و آنها را در نقاط دور دست پراکنده سازد، باز قابل تشخیص مى باشد ولى ذرات خاکستر آن قدر ریز و کوچکند که اگر پراکنده شدند آن چنان از نظر محو مى شوند که گویى به کلى نابود گشته اند.
5- با اینکه باد و حتى تندباد آثار سازنده اى در نظام آفرینش و طبیعت دارد و قطع نظر از آثار تخریبى که جنبه استثنایى آن مى باشد، مبدأ اثرات زیرا است:
الف: بذر گیاهان را در همه جا مى گستراند و همچون یک باغبان و کشاورز در سرتاسر کره زمین بذرافشانى مى کند.
ب: درختان را تلقیح و گرده هاى نر را بر قسمتهاى ماده گیاه مى پاشد.
ج: ابرها را از صفحه اقیانوسها حرکت داده و به سرزمینهاى خشک مى کشاند.
د: کوه هاى بلند را تدریجا سائیده و به خاکهاى نرم و بارور مبدل مى سازد.
ه: هواى مناطق قطبى را به منطقه استواء و هواى استوایى را به مناطق سرد منتقل مى سازد و نقش تعیین کننده اى در تعدیل حرارت در کره زمین دارد.
و: آب دریاها را متلاطم و مواج مى سازد و زیر و رو مى کند و از این طریق به آنها هوا مى دهد که اگر راکد شوند مى گندند و به همین دلیل درختان و گیاهان و همه موجودات زنده از وزش باد بهره مى گیرند چرا که لایقند و شایسته اند و هر کدام به مقدار لیاقت خود از آن استفاده مى کنند. ولى خاکستر این خاکستر سبک وزن، این خاکستر بى محتوا و تیره رو، این خاکسترى که هیچ موجود زنده اى در آن لانه نمى کند، سبز نمى شود بارور نمى گردد، این خاکسترى که ذراتش به کلى از هم گسسته است هنگامى که در برابر نسیم و باد قرار گرفت به سرعت متلاشى و پخش مى شود که همان ظاهر بى خاصیت آن نیز از نظرها محو مى گردد.
چرا اعمال آنها بى محتوا است؟
باید دید چرا اعمال افراد بى ایمان چنین بى ارزش و ناپایدار است؟ چرا آنها نمى توانند از نتایج اعمال خود بهره گیرند؟ پاسخ این سؤال، اگر با جهان بینى توحیدى و معیارهاى آن بررسى کنیم، کاملا روشن است، چرا که آن چیزى که به عمل، شکل و محتوا مى دهد، نیت و انگیزه و هدف و برنامه آن است. اگر برنامه و انگیزه و هدف، سالم و ارزنده و قابل ملاحظه باشد خود عمل نیز چنین خواهد بود، ولى اگر برترین اعمال را با انگیزه اى پست، برنامه اى نادرست، و هدفى بى ارزش انجام دهیم، آن عمل به کلى مسخ و بى محتوا مى شود و چون خاکسترى خواهد بود بر سینه تندباد!.
بد نیست با یک مثال زنده این بحث را روشن کنیم، الان برنامه هایى تحت عنوان حقوق بشر در جهان غرب و از طرف قدرتهاى بزرگ، پیشنهاد و دنبال مى شود، همین برنامه از ناحیه پیامبران نیز دنبال شده، اما محصول و محتوا و ثمره این دو از زمین تا آسمان متفاوت است. قدرتهاى جهانخوار وقتى دم از حقوق بشر مى زنند مسلما انگیزه انسانى و معنوى و اخلاقى ندارند، هدفشان ساختن پوششى است براى جنایات بیشتر و استعمار فزونتر، و انگیزه و برنامه، درست براى همین مقصد تنظیم شده است، لذا اگر فى المثل پاى چند نفر از جاسوسانشان به زنجیر بیفتد، فریاد دفاعشان از حقوق بشر همه دنیا را پر مى کند، اما آن روز که خودشان در ویتنام دستهاشان به خون میلیونها نفر آلوده بود، و یا در کشورهاى اسلامى ما آن همه فجایع را به بار آوردند، حقوق بشر بدست فراموشى سپرده شد، بلکه حقوق بشر همکارى با هیاتهاى حاکم زورگو و دست نشانده بود!. اما یک پیامبر راستین و یا وصى پیامبرى همچون على (ع) حقوق بشر را براى آزادى واقعى انسانها مى خواهد، براى شکستن غل و زنجیرهاى اسارت دنبال مى کند، و هرگاه ظلم و ستم به انسان بى دفاعى شود، فریاد مى زند، مى جوشد مى خروشد و سپس دست به کار مى شود. و به این ترتیب اولى خاکسترى است بر سینه تندباد، و دومى زمین پربرکتى است براى پرورش انواع گیاهان و درختان برومند و گلها و میوه ها. و از اینجا مطلبى را که مفسران محل بحث قرار داده اند نیز روشن مى شود، و آن اینکه منظور از اعمال در آیه فوق کدام اعمال است؟ باید گفت همه اعمال، حتى اعمال ظاهرا خوب آنها که در باطن رنگ شرک و بت پرستى داشت.
مساله احباط
حبط در اصل به گفته ى راغب در مفردات به معنى این است چهارپایى آن قدر بخورد که شکمش باد کند و چون این حالت سبب فساد غذا و بى اثر بودن آن مى گردد این واژه به معنى باطل و بى خاصیت شدن به کار مى رود لذا در معجم مقاییس اللغه معنى آن را بطلان ذکر کرده است و به همین دلیل در آیه 16 سوره هود هم ردیف باطل ذکر شده مى فرماید: «أولئک الذین لیس لهم فی الآخرة إلا النار و حبط ما صنعوا فیها و باطل ما کانوا یعملون؛ دنیاپرستان کسانى هستند که در آخرت جز آتش بهره اى ندارند و آنچه را در دنیا انجام داده اند بر باد مى رود و اعمالشان باطل مى شود». و اما حباط در اصطلاح متکلمان و علماء عقائد عبارت از این است که ثواب اعمال پیشین بر اثر گناهان از بین برود نقطه مقابل تکفیر که به معنى از بین رفتن کیفر و آثار گناهان پیشین به خاطر اعمال نیک آینده است. در اینکه آیا احباط و تکفیر در مورد ثواب اعمال صالح و کیفر گناهان صحیح است یا نه در میان علماء عقائد بحث و گفتگو است. به گفته مرحوم علامه مجلسى (ره) مشهور میان متکلمان امامیه بطلان احباط و تکفیر است آنها فقط مى گویند: ثواب مشروط به آن است که انسان باایمان از دنیا برود و عقاب مشروط به این است که به هنگام مرگ با اسلام و توبه از دنیا نرود. ولى علماء معتزله نظر به ظواهر بعضى از آیات و روایات معتقد به صحت احباط و تکفیرند.
خواجه نصیر الدین طوسى در کتاب تجرید العقائد احباط را باطل شمرده و به دلیل عقل و نقل بر آن استدلال کرده است دلیل عقلى او این است که احباط مستلزم ظلم است (زیرا کسى که ثواب کمترى داشته و گناه بیشترى پس از احباط به منزله کسى خواهد بود که اصلا کار نیک نکرده است و این یک نوع ستم در حق او خواهد بود). در میان دانشمندان معتزله ابوهاشم احباط و تکفیر را به هم آمیخته و عنوان موازنه را به وجود آورده است به این معنى که گناه و ثواب را با هم مى سنجد و از یکدیگر کسر مى کند. ولى حق این است که احباط و تکفیر امرى ممکن مى باشد و هیچ گونه ظلمى از آن حاصل نمى گردد، و آیات و روایاتى صریحا بر آن دلالت دارد و به نظر مى رسد مخالفت منکران بازگشت به یک نوع نزاع لفظى مى کند. توضیح اینکه: گاه مى شود انسان سالیان دراز زحمت مى کشد و با مشقت فراوان سرمایه اى مى اندوزد ولى با یک ندانم کارى و یا یک هوسبازى آن را از دست مى دهد یعنى حسنات سابق حبط مى شود. و یا به عکس مرتکب اشتباهات و خسارتهاى زیادى شده و با یک عمل عاقلانه و حساب شده همه را جبران مى کند این یک نوع تکفیر است (تکفیر یک نوع پوشانیدن و جبران کردن است) در مسائل معنوى نیز همین اصل صادق مى باشد.
منـابـع
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- ج 2 صفحه 113 و ج 10 صفحه 308-312
سید محمدحسین طباطبائی- ترجمه المیزان- ج 12 صفحه 48
محمد حسینی همدانی- انوار درخشان- ج 9 صفحه 276
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها