حادثه بئر معونه (1)
فارسی 6372 نمایش |گفته شده است: در ماه صفر از سال چهارم هجری، «ابوبراء عامر ابن مالک» (او یکی از بزرگان قبیله بنی عامر و مشرک بوده است) به مدینه و نزد رسول خدا آمده و هدایایی (در برخی نقل ها، هدایایی که ابوبراء آورده، دو اسب و دو شتر گفته شده است) تقدیم حضرتش کرد. پیامبر (ص) از قبول هدایای او امتناع ورزیده و فرمود: «من هدیه هیچ مشرکی را قبول نمی کنم و اما اگر می خواهی هدیه تو را بپذیرم، به دین اسلام گرویده و دست از بت پرستی بردار» «ابوبراء» اسلام را نمی پذیرد اما اظهار امیدواری می کند که اگر پیامبر (ص) جمعی از قرآن شناسان و نمایندگان خود را به سوی «نجد» محل استقرار ابوبراء و قبیله اش بفرستد، بتوانند عده زیادی را مسلمان کنند. رسول الله (ص) که هنوز داغ شهادت اصحاب رجیع در دلش مانده به «ابوبراء» می فرماید: «من از مردم «نجد» نسبت به یاران خود- و از نیرنگ ایشان می ترسم». ابوبراء می گوید: «نترس، من ایشان را در پناه خود قرار می دهم». گویا این سخنان اعتماد پیامبر را جلب کرده و سبب می شود ایشان حاضر شود چهل تن از یاران برگزیده و قرآن شناس خود را به فرماندهی «منذر ابن عمرو» به همراه ابوبراء بفرستد. به هر ترتیب این گروه آماده حرکت شده و کم کم راه «نجد» را پیش می گیرد. در میان راه وقتی به «بئر معونه» نام مکانی در نزدیکی قبیله بنی سلیم می رسند، به یکدیگر می گویند: «چه کسی حاضر است پیام رسول خدا (ص) و نامه او را به مردم این ناحیه برساند؟»، «حرام ابن ملحان» برخاسته و می گوید: «من این مأموریت را انجام می دهم»، سپس نامه را گرفته و نزد «عامر ابن طفیل» رئیس قبیله بنی سلیم می رود هنگامیکه «عامر» را می بیند، نامه را تحویل داده و پیام را می رساند اما عامر حاضر نمی شود نامه را باز کند. «ابن ملحان» وقتی چنین می بیند نزد مردم بنی سلیم آمده و فریاد می زند: «ای مردم! من فرستاده پیغمبر خدا (ص) هستم. نزد شما آمده ام تا شما را به سوی خدای یکتا و پیامبر او دعوت کنم تا ایمان بیاورید» در همین حال مردی از میان خیمه ای بیرون آمده و با نیزه ای که در دست داشت پهلوی «حرام ابن ملحان» را درید، نیزه از پهلوی دیگر «حرام» بیرون آمده و فریاد زد: «الله اکبر، فزت و رب الکعبه» یعنی «خدا بزرگتر است از آنکه توصیف شود. به پروردگار کعبه قسم که رستگار شدم». پس از این، «عامر ابن طفیل» به میان قبیله «بنی عامر» آمده و از آنها برای کشتن فرستادگان رسول الله (ص) کمک خواست، اما آنها به احترام امانی که ابوبراء به مسلمانان داده بود، حاضر به همکاری نشده و گفتند: «ما حاضر نیستیم پیمان ابوبراء را زیر پا گذاشته و حرمت او را بشکنیم». وقتی «عامر ابن طفیل» دید «بنی عامر» حاضر به همکاری نیستند، سراغ دیگر قبائل بنی سلیم مانند «عصیه» و «رعل» و «ذکوان» رفته و نظر آنها را در این باره جلب نمود و لحظاتی بعد با سپاهی نسبتا مجهز به جنگ گروه اعزامی مسلمین آمد. مسلمانان وقتی خود را در محاصره «بنی سلیم» دیدند آماده جنگ شده و تن به اسارت ندادند. درگیری آغاز شد و پس از چندی بعلت کثرت سپاه بنی سلیم و تجهیزاتشان مسلمین شکست خورده و همگی جز «کعب ابن زید» به شهادت رسیدند. «کعب» نیز به علت زخم های متعددی که برداشته بود در میان کشتگان افتاده و توان حرکت نداشت فلذا دشمن به خیال اینکه مرده است او را رها کرده و رفت. پس از رفتن بنی سلیم کعب به هر ترتیبی بود بلند شده و به مدینه بازگشت.
دو نفری که عقب مانده بودند: در راه نجد، دو تن از چهل تنی که برای تبلیغ اعزام شدند، از یاران خود عقب مانده و به دنبال ایشان می آمدند، این دو نفر «عمرو ابن امیه» و «منذر ابن محمد انصاری» نام داشتند. وقتی «عمرو» و «منذر» به نزدیکی بئر معونه می رسند، از دور می بینند در آسمان آن محل، پرندگان لاشخور در حال پروازاند. دیدن این صحنه آنها را نگران کرده و به این فکر می افتند که ممکن است حادثه وخیمی اتفاق افتاده باشد. از این رو به سرعت نزدیک چاه معونه رفته و با رسیدن به آنجا می بینند «بنی سلیم» تمام دوستان ایشان را به شهادت رسانده. «منذر ابن محمد» رو به «عمرو» کرده و می گوید: «اکنون چه باید کرد؟» «عمرو» می گوید: «از نظر من باید هرچه زودتر، نزد رسول الله (ص) رفته و ماجرا را برایش گزارش کنیم». «منذر» می گوید: «اما من دلم راضی نمی شود از مکانی که شخصی همچون «منذر ابن عمرو» در آنجا کشته شده و به شهادت رسیده است سالم بگذرم و راه او را نروم و مردم خبر کشته شدن او را از من بشنوند». منذر این را گفته و شمشیر می کشد و به مردم بنی سلیم حمله می کند، دیری نمی پاید که بنی سلیم او را نیز به شهادت رسانده و به برادران ایمانی اش ملحق می سازند.
و اما ماجرای عمرو ابن امیه...
منـابـع
محمد هادي اليوسفي- موسوعه التاریخ الاسلامی- جلد 2
سیدجعفر مرتضی عاملی- الصحیح من سیره النبی الاعظم- جلد 7
ابن سيد الناس جلد- عیون الاثر- جلد 2
ابن کثیر- سیره النبویه- جلد 3
محمد ابراهيم آيتى- چکیده تاریخ پیامبر اسلام
سید محمد رضا آقامیری- زندگانی حضرت محمد (ص)
فارسی- پیامبری و جهاد
سيد على اكبر قرشى- از هجرت تا رحلت
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها