غزوه تبوک (در مسیر تبوک)
فارسی 4074 نمایش |حرکت جیش العسره به سوی تبوک:
سفر تبوک از سخت ترین و طولانی ترین سفرهایی بود که پیغمبر (ص) و سپاهیان اسلام بدان اقدام کرده و می رفتند، و با توجه به گرمای هوا و خشکسالی و فصلی که این سفر با آن مصادف شده بود کار بسیار سخت و دشواری بود و از این رو در روایات و تواریخ نام این سپاه را «جیش العسره» یعنی سپاه سختی گذارده اند. روزی که سپاه، از لشکرگاه (دروازه مدینه) که جایی به نام «ثنیة الوداع» بود حرکت کرد در مقدمه لشکر ده هزار سرباز و سپاهی بود که راه خطرناک و مخوف و بیابانهای بی سروته شمال حجاز را می شکافت و پیش می رفت و به دنبال آن پیغمبر اسلام با بیست هزار نفر به صورت صفوف منظم دیگر سپاه حرکت نمود.
ویرانه های قوم ثمود:
سپاهیان اسلام در راه به منزلگاه «حجر» و ویرانه های قوم ثمود که آثاری از خانه های آنها در آنجا بود، رسیدند و در کنار آن فرود آمدند، و سر چاهی که در آنجا بود رفته مقداری آب از چاه کشیدند. هنگامی که برای نماز جمع شدند حضرت فرمودند که داخل خانه های کسانی که به خودشان ظلم کردند (قوم ثمود) نشوید مگر اینکه در حال گریه باشید از این که نکند آن عذابی که برآنها نازل شد بر شما نازل شود ومبادا به سرنوشت آنها دچار شوید، همچنین دستور دادند کسی از آب آن چاه نخورد و وضو هم نگیرند و اگر آردی هم با آن آب خمیر کرده اند به شتران بدهند. سپاهیان چون طبق دستور پیغمبر (ص) آبهایی را که از آن چاه برداشته بودند بر زمین ریخته بودند پس از پیمودن مقداری از راه دچار بی آبی و تشنگی شدند، و به نزد پیامبر آمدند و حضرت رو به قبله کرد و دست به دعا برداشت، آن وقت در آسمان ابری نبود، ایشان مرتب دعای استغاثه می کرد تا ابرها از هر ناحیه گرد آمده، باران شدیدی باریدن گرفت، به طوری که همه سیراب شده، ظرفها را نیز پر از آب کردند. یکی از یاران آن حضرت (عبدالله بن ابی حدود)، به یکی از منافقان اوس بن قیظی که در لشکریان بود، گفت: وای بر تو هنوز هم در نبوت او شک داری؟ او در جواب گفت: ابری از آسمان می گذشت و باریدن آغاز کرد، این که دلیل بر نبوت او نمی شد!
چاه قوم حضرت صالح:
نقل شده سپاه اسلام به محل چاه صالح (ع) رسیدند و آنجا مشک ها را شستند و پر آب کردند و آشامیدند. در آنجا پیامبر (ص) فرمود: هیچگاه از پیامبر خود تقاضاى معجزه مکنید! این قوم صالح از پیامبر خود معجزه اى خواستند، و ناقه که معجزه آن حضرت بود از این جوى آب مى نوشید و هر روزى هم که مى آمد و آب مى آشامید به همان اندازه که از آب آشامیده بود به آنها شیر مى داد. ولی آنها شتر را پى کردند و امر الهی را زیر پا گذاشتند و فقط سه روز مهلت داده شدند و بعد صداى آسمانى آنها را فرو گرفت چرا که وعده الهى دروغ نیست و هیچکس از ایشان زیر پهنه آسمان باقى نماند مگر اینکه نابود شد، غیر از مردى که در حرم کعبه بود و حرم کعبه او را از عذاب الهى محفوظ داشت. گفتند، اى رسول خدا او چه کسى بود؟ فرمود: ابو رغال و زمانی که از حرم خارج شد او نیز به سرنوشت قومش دچار شد و به هلاکت رسید.
معجزات متعدد در مسیر تبوک:
نشانه و دلیل بر صدق گفتار پیغمبر الهی که فرستاده خدای تعالی باشد معجزه است و معجزه بر چند نوع است که یکی از آنها خبرهای غیبی و اطلاع از عالم غیب است که پیغمبر از خدا درخواست کند و بخواهد تا از ماجرایی یا ماجراهایی از پس پرده غیب آگاه شود و خدای تعالی او را آگاه می کند. در مسیر تبوک سپاهیان اسلام شاهد معجزات و کرامات متعددی از رسول خدا (ص) بودند که از جمله ی آنها بارش باران به دعای پیامبر (ص) به هنگام پایان یافتن ذخیره آب سپاهیان بود و همچنین خبردادن حضرت از جای شتر گم شده شان بود، ماجرای آن بدین شرح است که: در مسیر تبوک روزی شتر پیغمبر گم شد و اصحاب آن حضرت برای پیدا کردن آن شتر به این طرف و آن طرف رفته و به جستجو پرداختند. در این حال عمارة بن حزم که از اصحاب بیعت عقبه و شرکت کننده در جنگ بدر و از شهیدان جنگ یمامه است نزد رسول خدا بود، یکی از کسانى که همراه عماره و از دسته او بودند کسى بود به نام زید بن لصیت که از یهودیان بنى قینقاع بوده و بعدا اسلام آورده اما پس از آن منافق شده و خباثت و خیانت یهود همچنان در نهاد او بوده و آشکارا از منافقان طرفدارى مى کرده است. زید بن لصیت هنگامى که عماره در حضور پیامبر بود گفت: «محمد چنین تصور مى کند که نبى است و اخبار آسمانى را براى شما خبر مى دهد و حال آنکه او نمى داند شترش کجاست». این سخن به رسول خدا رسید، ایشان فرمودند: منافقى چنین مى گوید که «محمد مى پندارد پیامبر است و از اخبار آسمانى به شما خبر مى دهد و حال آنکه نمى داند ماده شترش کجاست»، به خدا قسم من چیزى غیر از آنچه خدا به من تعلیم دهد نمى دانم و هم اکنون خداوند مرا به محل آن شتر آگاه فرمود، و شتر در این دره در فلان شکاف است و افسارش به درختى گیر کرده و همانجا مانده است. پیامبر (ص) با دست به آن شکاف و تنگه میان دو کوه اشاره کرد و فرمود: حالا بروید و بیاوریدش!. کسى رفت و ناقه رسول خدا (ص) را از دره آورد او در حالى ناقه را یافت که افسارش به درختى گیر کرده بود.
زید بن لصیت گوید: من قبلا درباره محمد شک و تردید داشتم و گویى امروز اولین روزى است که مسلمان شده ام و اکنون با بصیرت کامل نسبت به او گواهى مى دهم که او رسول خداست! مردم مى گفتند او توبه کرده است، ولى خارجة بن زید منکر توبه او بود و مى گفت تا هنگام مرگ همچنان منافق بود! از دیگر معجزات حضرت در مسیر تبوک این بود که وقتی سپاه اسلام به وادی القری رسید، در حجر (دیار قوم ثمود) حضرت به اصحاب فرمودند: امشب طوفان شدیدی خواهد شد، کسی جایی نرود مگر با رفیقش و هر که شتری دارد پای آن را ببندد. آن شب چنان بادی وزید که همه را هراسان کرد، هیچ کس تنها جایی نرفت مگر دو نفر از بنی ساعده که یکی برای قضای حاجت و دیگری در پی شترش رفته بود، اولی در راه خفه شد، دومی را باد به کوه قبیله طی افکند. در سیره ابن هشام آمده است که یکی از آنها به مرض خناق مبتلا شد و دیگری را باد به کوههای قبیله طی انداخت و چون پیغمبر (ص) از ماجرا مطلع شد فرمود: مگر من نگفته بودم کسی تنها از خیمه بیرون نیاید و سپس درباره آن کس که به خناق دچار شده بود دعا کرد و او شفا یافت و آن دیگری را نیز قبیله طی پس از بازگشت لشکر به مدینه به نزد پیغمبر اسلام آوردند.
منـابـع
سید جعفر مرتضی عاملی- الصحیح من سیره النبی الاعظم (ص)- جلد 29
محمود مهدوی دامغانی- مغازی واقدی
سید هاشم رسولی محلاتی- زندگانی محمد (ص)
سید علی اکبر قرشی- از هجرت تا رحلت
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها