نیاوردن معجزه در قبال بعضی مشرکان از زبان قرآن

English فارسی 4233 نمایش |

شکی نیست که پیامبر (ص) باید در مقابل حق طلبان معجزاتى به عنوان سند حقانیت خود ارائه کند و هیچ پیامبرى نمی تواند تنها روى ادعا تکیه نماید ولى بدون شک بعضی از مخالفان آنان در جستجوى حقیقت نبودند، و معجزاتى را که مطالبه مى‏ کردند معجزات اقتراحى بود. منظور از معجزات اقتراحى این است که پیامبر (ص) طبق تمایلات این و آن، هر امر خارق العاده ‏اى را که پیشنهاد کنند انجام دهد، مثلا این یکى پیشنهاد خارج ساختن چشمه‏ هاى آب کند دیگرى بگوید من قبول ندارم باید کوه‏هاى مکه را طلا کنى، سومى هم بهانه بگیرد که این کافى نیست باید به آسمان صعود کنى.
در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که پیامبر در مقابل برخی درخواستها برای آوردن معجزه امتناع کرده و همین باعث شده که عده ای از مستشرقین و به تبع آنها برخی نویسندگان اسلامی ادعا کنند که پیامبر اسلام معجزه نداشته است. در اینجا به بررسی این آیات می پردازیم تا علت امتناع پیامبر و نیز پاسخ به شبهه مطرح شده روشن گردد.
«و قالوا لن نؤمن لک حتی تفجر لنا من الارض ینبوعا؛ هرگز ایمان نیاریم تا بشکافی از زمین برای ما چشمه ای.» (اسراء/ 90) فرق است میان اینکه گفته شود "نؤمن لک" با "نؤمن بک". اگر بگوئیم "یؤمن به" یعنی به او ایمان می آورد و اگر بگوئیم "یؤمن له" یعنی به سود او ایمان می آورد. اینان نگفته اند "لن نؤمن بک"، بلکه گفته اند "لن نؤمن لک" یعنی ما به سود تو ایمان نمی آوریم و به عبارت دیگر اگر می خواهی ما بیاییم جزء دار و دسته تو شویم، که این کاری است به نفع تو، تو هم باید کاری به نفع ما بکنی. حتی "تفجر لنا" لام برای نفع است و صریح است در اینکه آنها جریان چشمه را به نفع خود می خواسته اند و این تقاضای معجزه نیست تقاضای یک معامله صرف است.
«او یکون لک جنة من نخیل و عنب فتفجر الانهار خلالها تفجیرا؛ (خواسته دوم اینکه) تو مالک باغستانی پر از درخت خرما و انگور باشی که از لا به لای آن به فراوانی نهرها جاری سازی.» (اسراء/ 91) معلوم است اگر پیغمبر در مکه یک باغستانی داشته باشد و درخت خرمای خیلی زیاد و انگور خیلی زیاد آن خرماها و انگورها را که به ملائکه نمی دهد، قهرا به سود مردم مکه است. این هم باز تقاضای معجزه نیست، تقاضای یک امری است به سود زندگی آنها. یعنی آنها می خواستند که رسول الله مکه را تبدیل به طائف کند. مکه ای که نه نهری دارد و نه باغستانی تبدیل شود به شهری همچون طائف که پر از باغستان و اشجار است.
«اؤ تسقط السماء کما زعمت علینا کسفا؛ یا چنانچه گمان می کنی و ادعا می کنی پاره هایی از آسمان را بر ما فرو ریز.» (اسراء/ 92) اگر کسی بیاید و این گونه تقاضای معجزه کند و بگوید که اگر تو معجزه داری معجزه ات این باشد که من را بکش! آیا این تقاضای معجزه است؟ خیر، زیرا وقتی که او کشته شود معجزه چه سودی دارد؟ کفار قریش می گویند تو می گوئی که در قیامت آسمان فرود می آید. اگر راست می گویی همین الان فرود بیاور. اگر پیامبر این معجزه را می کرد و آنان همه می سوختند پس از سوختن چه نتیجه ای داشت؟
«اؤ تأتی بالله و الملائکه قبیلا؛ یا خدا و ملائکه را برای ما حاضر کن.» (اسراء/ 92) این هم معلوم است که یک تقاضای محال است زیرا ممکن نیست که خدا خودش شخصا با بندگان صحبت کند. به علاوه اینکه اگر خدا مانند بشر می بود که مردم از راه چشمهای خودشان می توانستند او را ببینند و هم از راه گوشهایشان می توانستند او را بشنوند، اساسا دیگر احتیاجی به پیغمبر نبود.
خدایی که پیغمبر معرفی می کند: «لله المشرق و المغرب؛ مشرق و مغرب مال خداوند است.» (بقره/ 115) «أینما تولوا فثم وجه الله؛ به هر طرف رو کنید آنجا خدا وجود دارد.» (بقره/ 115) «هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن» (حدید/ 3) است، او که جسم نیست، او که داخل آسمان نیست که او را به زمین منتقل کنند. تقاضای آنان معنایش این است که خدا مثل یک مخلوق بشود و این هم از محال های واضح است. ملائکه هم همینطور است، زیرا ملائکه اجسام مادی نیستند که هر انسانی آنها را ببیند، گرچه ممکن است احیانا متمثل به صورت انسانی بشود و برای بعضی افراد نمودار کردند. ولی به هر حال ملک از جنس بشر و از جنس ماده نیست. پس این هم یک تقاضای نامعقول است.
«اؤ یکون لک بیت من زخرف؛ یا برای تو خانه ای از زر باشد.» (اسراء/ 93) باز این یک تقاضای مادی و یک سوداگری صرف است، آنقدر بنده پول بودند که گویی جز پول چیز دیگری نمی فهمیدند. «اؤ ترقی فی السماء و لن نؤمن لرقیک حتی تنزل علینا کتابا نقرؤه؛ یا به آسمان بالا روی و هرگز ایمان نمی آوریم به آسمان بالا رفتن تو مگر برایمان نامه ای بیاوری که آن را بخوانیم.» (اسراء/ 93) آخرین تقاضا یعنی مسأله آوردن نامه هم بسیار روشن است که یک بهانه گیری است زیرا اگر فرضا رسول الله نامه را می آورد باز آنها می گفتند این نامه را خودت نوشتی و آوردی. در هر حال این تقاضاها بعضی تقاضاهای سوداگرانه است و بعضی احمقانه و هیچکدام تقاضای حقیقت جویانه نیست بلکه آنها خواهان معجزات اقتراحى بودند، یعنى هر روز معجزه ‏اى به نظرشان مى ‏رسید، آن را به پیامبر پیشنهاد مى‏ کردند و انتظار داشتند او هم تسلیم پیشنهاد آنان باشد، گویى پیامبر انسان بیکارى است که کلید همه معجزات را در دست گرفته و منتظر است کسى از راه برسد و پیشنهادى به او بکند! غافل از اینکه اولا معجزه کار خدا است، و تنها به فرمان او انجام مى‏ گیرد، و ثانیا معجزه براى شناخت پیامبر و هدایت است و یک مورد آن هم براى این منظور کافى است، و پیامبر اسلام علاوه بر آن، به اندازه کافى معجزه به آنها نشان داده بود، و بیش از آن چیزى جز یک مشت اقتراحات هوس‏ آلود نبود.
آنها چنین مى‏ پنداشتند که اعجاز امرى است در اختیار پیامبر (ص) و هر وقت و هرگونه اراده کند مى‏ تواند انجام دهد، و علاوه بر این موظف است از این نیروى خود در برابر هر مدعى لجوج و بهانه جو استفاده کند و مطابق میل او عمل نماید. لذا به پیامبر (ص) چنین دستور داده مى‏ شود که «فقل إنما الغیب لله؛ به آنها بگو معجزه مخصوص خدا و مربوط به جهان غیب و ماوراء طبیعت است.» (یونس/ 20) بنابراین چیزى نیست که در اختیار من باشد و من بر طبق هوسهاى شما هر روز معجزه تازه‏ اى انجام دهم، و بعدا هم با عذر و بهانه ‏اى از ایمان آوردن خوددارى کنید. و در پایان آیه با بیانى تهدید آمیز به آنها مى ‏گوید: «فانتظروا إنی معکم من المنتظرین؛ اکنون که شما دست از لجاجت بر نمى ‏دارید در انتظار باشید، من هم با شما در انتظارم.» شما در انتظار مجازات الهى باشید، و من هم در انتظار پیروزیم!؟ و یا اینکه شما در انتظار آمدن چنین معجزاتى باشید، و من هم در انتظار مجازات شما افراد لجوجم!
پس مسأله آنطور نیست که برخی گمان کرده اند که این تقاضا نظیر تقاضاهای امت های گذشته از انبیائشان بوده است ولی پیامبر اسلام از آوردن معجزه امتناع می ورزیده است، خیر، اگر تقاضای اینها هم معقول و حقیقت جویانه بود رسول الله آنها را رد نمی کرد. از اینها گذشته نکته جالب اینکه قرآن مجید معجزات زیادی از انبیاء گذشته نقل کرده است، از نوح، هود، لوط، صالح، موسی، ابراهیم، عیسی و بسیاری دیگر به طور صریح معجزات گوناگونی را متذکر است که هیچ قابل تردید نیست. آیا معنی دارد که قرآن خودش این همه معجزات را از پیغمبران نقل کند ولی وقتی از خودش معجزه بخواهند بگوید من یک پیغمبر بیش نیستم؟! پس معلوم می شود معنای این جمله این است که اینها که شما می خواهید از نوع آن معجزات نیست و اگر از آن نوع می بود می آوردم. کلام آخر اینکه، آیا حتما لازم است پیامبر داراى گنجهاى عظیمى باشد آن چنان که مشرکان مکه پیشنهاد مى ‏کردند؟ و یا حتما باید فرشته ‏اى همراه او به تبلیغ رسالت پردازد؟ از این گذشته آیا خود قرآن از هر معجزه ‏اى برتر و بالاتر نبود؟ اگر واقعا آنها در صدد بهانه جویى نبودند چرا به همین گفتار قرآن گوش فرا نمى‏ دادند که مى‏ گوید: «اگر معتقدید این آیات را پیامبر از پیش خود گفته بروید و همانند آن را بیاورید و از تمام مردم جهان کمک بگیرید.»

منـابـع

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏9 ص 42؛ جلد 8 ص 253؛ جلد ‏16 ص 314

مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن- جلد 1 و 2 صفحه 234-231

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد