دین اسلام و جبر محیط
فارسی 4171 نمایش |امروز مسئله جبر محیط برای بسیاری از مردم شده یک عذر: آقا تو چرا این جور هستی؟ یا مثلا خانم تو چرا لخت بیرون می آیی؟ میگوید دیگر محیط است محیط این چنین اقتضا میکند. به آن دیگری میگویند تو چرا در مجالسی که شرکت در آن مجالس حرام است شرکت میکنی؟ نشستن بر سر سفره ای که در آن شراب نوشیده بشود ولو برای خوردن نان حلال حرام است. میگویی چرا در چنین مجلس شرکت میکنی؟ میگوید اوضاع و شرایط اینجا اینچنین اقتضا میکند! چه کنیم محیط فاسد است؟! چرا بچه هایت میروند فیلمهای خطرناک میبینند؟ میگوید خوب دیگر محیط است، مگر میشود جلویش را گرفت؟! چرا به مسجد نمیروند؟ محیط فاسد است! مسئله جبر محیط برای عده ای یک عذر شده است. از نظر اسلام این عذر به هیچ وجه مسموع نیست. محیط فاسد است، محیط اجازه نمیداد، در این محیط بهتر از این نمیشد عمل کرد، از نظر اسلام عذر غیر مسموع است.
یعنی ما در درجه اول وظیفه داریم محیط خودمان را برای یک زندگی اسلامی مساعد بکنیم ولی اگر محیطی که در آن هستیم به شکلی است که ما قادر نیستیم آن را به شکل یک محیط اسلامی و جو خودمان را به شکل یک جو اسلامی در بیاوریم و احساس بکنیم که در این جو و محیط، ایمان خودمان، ایمان زنمان، ایمان بچه هایمان، نسل آینده مان از بین میرود، اسلام میگوید محیط را رها کن. رها کردن محیط هم لزومی ندارد که معنایش این باشد که انسان شهری را رها بکند به شهر دیگر برود، یا کشوری را رها بکند به کشور دیگر برود، بلکه در مورد محله ها هم صدق میکند. در شهرهای بزرگ مانند تهران نسبت به محله ها صدق میکند. یعنی یک محله میتواند اسلامی باشد، جوش میتواند جو اسلامی باشد و بچه انسان که در آن محل بزرگ میشود، تا حدی با آداب و تعالیم و تربیت اسلامی بزرگ میشود. اگر ما محله را عوض بکنیم، منطقه را عوض بکنیم برویم به منطقه دیگری جو عوض میشود. مثلا در بازاریها شاید این مطلب بیشتر از دیگران صدق بکند. در یک محیط اسلامی زندگی میکنند، مثلا وسط شهر، جنوب شهر.
البته غیر از جنوب شهر هم بسیاری از محلات جو اسلامی دارد ولی هست در این شهر محلها و کوچه ها و جوهائی که واقعا اگر انسان زن و بچه اش را ببرد آنجا، آن همسایه هائی که بر آنجا احاطه پیدا کرده اند، آن نبودن مسجد در آنجا، اینکه در آنجا چشم زن و بچه به یک زن و مردی که شعائر اسلامی را رعایت بکنند هرگز نمیافتد، مسجدی وجود ندارد، جلسه وعظی وجود ندارد، اسم خدائی شنیده نمیشود، اسلامی شنیده نمیشود، بر عکس به هر خانه که نگاه میکنی، صبح یک انسان بیرون می آید در حالی که یک سگ هم دارد او را بدرقه میکند، توی اتومبیلش هم مثل یک سگی هست، آوازی جز آواز موسیقی و لهو و لعب در آنجا شنیده نمیشود، به انسانی جز انسانهائی که هیچ علامتی از اسلام ندارند، انسان برخورد نمیکند بر آنها تأثیر میگذارند. البته ممکن است در خود آن پدر و مادر چون در جوها و فضاهای اسلامی بزرگ شده اند تأثیری نکند، آنها اگر بیست سال هم آنجا بمانند تغییری نمیکنند یا چندان تغییری نمیکنند، ولی بچه ای که از دو سالگی چشم باز میکند چنین محیطی را میبیند بطور قطع و یقین دیگر بصورت یک بچه مسلمان بیرون نخواهد آمد. اینجا تکلیف چیست؟ افرادی که به چنین محلها میروند اولین وظیفه ای که دارند این است که این محیط را تبدیل کنند به محیط اسلامی.
وقتی میروید آنجا و میبینید در اطراف آنجا مسجدی وجود ندارد، کوشش کنید مسجد بوجود بیاورید. مسجد تنها هم کاری نمیکند، اینکه مسجدی و نماز جماعتی باشد و خبر دیگری نباشد کاری نمیکند. مسجد باشد، جلسه باشد، وعظ باشد، موعظ باشد، قرائت قرآن باشد، تبلیغ اسلام باشد. اگر چنین کارهائی صورت بگیرد نه تنها انسان تخلفی نکرده است بلکه سبب تبلیغ و ترویج اسلام شده است. در قدیم الایام این حرفها نبود، شهرها کوچک بود. در شهرهای کوچک همه شهر یک حکم را داشت. آن سر شهر و این سر شهر یک حکم را داشت اما در شهرها بزرگی مثل تهران هر محله اش یک حکم مخصوص به خود دارد.
منـابـع
مرتضی مطهری- آزادی معنوی- صفحه 160-159
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها