یادآوری پیامبران نسبت به فطریات و مستقلات عقلیه
فارسی 3785 نمایش |انسان بسیاری از «حقایق» موجود عالم هستی و همچنین «بایدها» و «نبایدها» را با فرمان عقلش درک می کند، ولی همیشه وسوسه هایی در این ادراکات عقلی نهفته است، مخصوصا نق زدن های سوفسطایی ها یا گروه های منکر حسن و قبح عقلی و مانند آنها در بعضی افکار تزلزل ایجاد می نماید و آنها را نسبت به همین ادراکات ضروری و مستقلات عقلی نیز بدبین می سازد.
اینجاست که لطف خدا ایجاب می کند پیامبرانی ارسال دارد تا ضمن دعوت به سوی خدا، بر این ادراکات عقلی نیز صحه بگذارند و یا فتنه های واقعی خرد انسانی را با بیان خود که از وحی آسمانی سرچشمه می گیرد تأیید و تأکید کنند و دست وسوسه گران را از دامان این ادراکات کوتاه سازند.
این چیزی است که قرآن از آن تعبیر به «تذکر» (یادآوری) کرده است:
«هذا بلاغ للناس و لینذروا به و لیعلموا أنما هو إله واحد و لیذکر أولوا الألباب؛ این (قرآن) ابلاغی است به همه مردم تا با آن انذار شوند و بدانند که او معبود واحدی است، و تا صاحبان مغز و اندیشه متذکر گردند.» (ابراهیم/ 52)
تعبیر به «ذکر» در آیات قرآن، بسیار فراوان است، از جمله پنجاه و دو بار این تعبیر در آیات مختلف آمده است که در بسیاری از موارد، اشاره به قرآن مجید می باشد.
تعبیر به ذکر (به صورت فعل امر و خطاب به پیامبر) در شش مورد آمده است و تعبیر به «یتذکر» در هشت مورد و «تذکرون» هفده مورد و «یتذکرون» هفت مورد و همچنین سایر مشتقات این ماده در آیات قرآن فراوان به کار رفته است که همگی نشان می دهد لااقل بخش مهمی از تعلیمات انبیاء جنبه یادآوری دارد.
از کلمات بعضی از ارباب لغت استفاده می شود که «ذکر» به معنی علم و آگاهی نیست، بلکه به معنی «تجدید اطلاع بر چیزی» است، «راغب» در «مفردات»، بعد از آن که «ذکر» را با «حفظ» مقایسه می کند، می گوید: «تفاوت این دو در این است که حفظ ناظر به جنبه نگهداری مطلب است، و ذکر حاضر ساختن آن در ذهن.»
سپس می افزاید ذکر بر دو گونه است: ذکری که بعد از فراموشی حاصل می شود و ذکری که بدون فراموشی است و ادامه حفظ مطلبی می باشد. این تعبیر نشان می دهد که به هر حال، ذکر نوعی توجه مجدد است به مطلبی که قبلا در ذهن بوده خواه بعد از فراموشی باشد یا نه، در «مقاییس اللغه» نیز برای «ذکر» دو معنی ذکر شده:
نخست اشاره به جنس مذکر در مقابل جنس مونث است و دوم نقطه مقابل نسیان و فراموشی است.
این تعبیرات قرآنی می تواند اشاره به همان باشد که در بالا گفته شد و آن اینکه انسان از طریق عقل یک سلسله حقایق را درک می کند و بخش مهمی از «بایدها» و «نبایدها» که از مستقلات عقلیه است مانند خوبی انواع احسان و نیکوکاری و زشتی انواع ظلم و فساد را در می یابد، ولی گاه در همین امور مسلم از سوی شیاطین و وسوسه گران ایجاد شک و تردید می شود، اینجاست که انبیاء به یاری انسان ها می آیند و بر این ادراکات عقلی صحه می گذارند و وسوسه ها را خنثی می کنند و به تعبیر دیگر یادآوری مجددی نسبت به این امور دارند.
بعضی از فلاسفه مانند افلاطون و پیروان او تمام علوم انسانی را نوعی یادآوری می دانند، و معتقدند روح انسانی قبل از ورود به این عالم همه این حقایق را می دانسته، سپس حجاب های عالم ماده باعث فراموشکاری او شده. بنابراین تعلیم و تعلم خواه از طریق انبیاء و پیامبران الهی باشد، یا از طریق تجربه و بیان استاد، همه نوعی یادآوری است.
مسلما هیچ دلیل قانع کننده ای برای این ادعا با این گستردگی در دست نیست، آنچه مسلم است همان است که در بالا گفته شد که بخشی از معلومات انسان از طریق فطرت یا عقل به دست می آید و گاه اینها به دست فراموشی و بی اعتنایی سپرده می شود و یا وسوسه هایی به آن راه می یابد، وظیفه انبیاء ضمن تعلیم مسائل تازه به انسان آن است که اینگونه علوم را که واقعیت دارد نیز تقویت و تحکیم کنند و وسواس را از آن بزدایند!
منـابـع
ناصر مکارم شیرازی- پیام قرآن جلد7- صفحه 33
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها