دلایل پیوند دین و دنیا از منظر درون دینی و برون دینی
فارسی 4529 نمایش |تاریخ در بستر حیات بشرى، هماره نقش و تأثیر مهم دین در عرصه هاى مختلف اجتماعى را نشان مى دهد. دعوت به توحید و رهایى از اسارت و بندگى بیگانگان که از مهم ترین اهداف برانگیختن پیامبران است، نه تنها در سعادت اخروى انسان مؤثر است که در چگونگى زیستن دنیوى نیز تأثیر فراوانى بر جاى مى گذارد. پرسش ارتباط دین و دنیا و نقش کارکردگرایانه و ساختارگرایانه دین بر نهادهاى گوناگون دنیا، پرسشى است که با پیدایش عصر رنسانس در مغرب زمین زاییده شد و به دنبال آن در این دیار نیز آهنگش نواخته گردید و با تأثیرپذیرى از ده ها عامل معرفت شناختى و جامعه شناختى و فرهنگى به استقبال اندیشه ى جدا انگارى دین از دنیا رفت. پیوند دین و دنیا، در مقابل روىکرد جدا انگارى دین و دنیا مطرح گردیده است و هم چنان که دنیاگرایى از دو منظر فلسفى و جامعه شناختى قابل بررسى است، پیوند دین و دنیا را مى توان از هر دو منظر در جوامع اسلامى بررسى کرد. به نظر می رسد، نه تنها دلایل سکولاریسم بر اسلام و تفکر دینى مسلمانان منطبق نیست، بلکه عوامل پیدایش سکولاریزاسیون و عرفى شدن نیز در جوامع اسلامى جریان ندارد. دلایل درون دینى و برون دینى پیوند دین و دنیا عبارتند از:
1. رابطه دنیا و آخرت
مخالفان سکولاریسم با تبیین رابطه ى دنیا و آخرت به اثبات پیوند دین و دنیا پرداخته اند. توضیح مطلب این که متکلمان درباره ى این که آیا دنیا و آخرت با یکدیگر ارتباط اعتبارى یا تکوینى دارند یا هیچ ارتباطى بین آن ها وجود ندارد، روىکردهاى مختلفى را مطرح کرده اند:
دیدگاه نخست، هیچ ارتباطى میان زندگى دنیا و آخرت نمى بیند. بدین معنا، چگونه زیستن انسان در دنیا نقشى در چگونه زیستن او در آخرت ندارد. متکلمان اسلامى و غیر اسلامى به هیچ وجه به این دیدگاه اعتقاد ندارند.
دیدگاه دوم، ارتباط قراردادى و اعتبارى میان زندگى دنیا و آخرت قائل است. بدین معنا حق تعالى اعتبار کرده است که اگر در دنیا فلان عمل انجام گیرد، در آخرت فلان پاداش یا عذاب بدان تعلق مى گیرد.
دیدگاه سوم، ارتباط دنیا و آخرت را نه به صورت قراردادى بلکه به شکل تکوینى معرفى مى کند و نوع ارتباط تکوینى را از سنخ رابطه ى علت و معلولى مى داند؛ یعنى عمل دنیوى، علت ثواب و عقاب اخروى است.
دیدگاه چهارم، دنیا و آخرت را عین هم دانسته و آخرت را نه نتیجه ى قراردادى یا طبیعى دنیا بلکه همان دنیا معرفى مى کند؛ بر این اساس، دنیا چهره ى ظاهرى، و آخرت چهره ى باطنى یک حقیقت اند، آیاتى مثل «یوم تبلى السرائر؛ روزى که رازها فاش گردد» (طارق/ 9)، «إنما یأکلون فی بطونهم نارا؛ جز آتشى در شکمهاى خود فرو نمیبرند» (نساء/ 10) بر این دیدگاه دلالت دارند؛ البته برخى از آیات قرآن، بر نوع سوم از رابطه ى دنیا و آخرت دلالت مى کنند.
با توجه به رابطه ى تکوینى دنیا و آخرت، به ناچار باید پیوند دین و دنیا را نیز پذیرفت؛ زیرا هر عمل دنیوى در ثواب و عقاب اخروى مؤثر است و با توجه به این که دین، تضمین کننده ى سعادت اخروى انسان ها است و حتى به اعتقاد سکولارهاى ملایم، در آبادانى دنیا مؤثر است، باید در بعد فردى و اجتماعى دنیا، اظهار نظر کند و انسان را در عالم دنیا به حال خود وا نگذارد؛ در نتیجه، پیوند عمیقى بین دین و دنیا برقرار است، حتى ارتباط قراردادى دنیا و آخرت در به حاشیه راندن سکولاریسم اثر دارد؛ زیرا اعتقاد به خدا و حیات اخروى، در تصمیم گیرى ها و عملکردهاى دنیوى تأثیر مى گذارد.
2. اثر پذیرى علوم تجربى از متافیزیک دینى و غیردینى
علوم تجربى و به ویژه علوم انسانى، از متافیزیک دینى و غیردینى اثر مى پذیرند؛ براى نمونه درباره اى تبیین روان شناسانه ى عبادت، دو روان شناس معروف معاصر یعنى فروید و جیمز، دو تفسیر مختلف عرضه کردند؛ ویلیام جیمز، عبادت را محصول حس پرستش، و فروید آن را زاییده ى ناکامى هاى جنسى معرفى کرد. تفاوت این دو تفسیر در متافیزیک دینى و الحادى آن دو روان شناس نهفته است. با توجه به این مطلب مهم علمى روشن مى گردد که مسلمان سکولار، ادعایى پارادوکسیکال داشته و گرفتار زندان فکر معما گونه ى خود شده است؛ زیرا متافیزیک اسلامى و الهى نمى تواند پذیراى علم سکولار باشد.
3. عدم همراهى سکولار با دین اسلام
سکولاریسم با دین اسلام هیچ همراهى ندارد؛ چرا که مبانى هستى شناختى، جهان شناختى، معرفت شناختى و ارزش شناختى اسلام با مبانى سکولاریسم در نزاع و چالش است؛ زیرا تقدس زدایى قوانین و نسبیت معارف با قدسیت و ثبات معارف و قوانین در یک منزل نمى گنجد. توضیح مطلب این که سکولاریسم از مبانى هستى شناختى و معرفت شناختى و انسان شناختى معینى زائیده شده است. سکولار خشن که مطلقا دین را به حاشیه مى راند، هستى را به ماده منحصر مى سازد؛ ولى سکولار ملایم، براى هستى توسعه قائل است و خداوند مجرد از ماده را مى پذیرد؛ ولى تفسیر او از خدا، غیر از تفسیر دین از خداست؛ یعنى خداى خالق، رب، مالک و ملک را نمى پذیرد و او را در حد ساعت ساز لاهوتى تقلیل مى دهد. معرفت شناسى سکولاریسم، اسیر نسبى گرایى و نفى معیار توجیه و صدق است؛ بر این اساس، پراگماتیستى مى اندیشد و از حیث انسان شناسى، تکالیف الهى را در برابر حقوق انسانى قرار مى دهد و تنها نیازهایى را به دین نسبت مى دهد که بشر کشف نموده و رفع بى بدیل آن ها را توسط دین به دست آورده است؛ در حالى که دین اسلام، توحید ذاتى، صفاتى و توحید در خالقیت، ربوبیت و مالکیت را مطرح مى سازد و تمام حرکات و سکنات جهان را به حق تعالى مستند مى کند و معرفت شناسى نسبى نگر را طرد مى سازد؛ تکالیف الهى را با حقوق انسان ها عجین نموده و نیازهایى را براى انسان معرفى مى کند که از قدرت درک بشرى خارح است. این چالش میان مبانى اسلام و سکولاریسم، دو مکتب مذکور را در جبهه اى مقابل هم قرار مى دهد.
4. تاریخ اسلام و سیره ى عملى نبى (ص) و امامان معصوم(ع)
تاریخ اسلام و سیره ى عملى پیامبر و پیشوایان دین اسلام اعم از شیعه و اهل سنت حکایتگر پیوند دین و دنیا و مسائل اجتماعى است. اسلام از آغاز پیدایش، بیان گر احکام سیاسى و اجتماعى بوده است. انواع پیمان هاى بین قبیله اى و بین المللى که پیشوایان دین اسلام مى بستند و انواع جنگ ها و صلح ها و برنامه ریزى هاى اجتماعى، قضایى، نظامى، اقتصادى، سیاسى و مدیریتى که در فرمایشات بزرگان دین به ویژه در عهدنامه ى امام على (ع) به مالک اشتر، مؤید پیوند دین و دنیا و نافى جدا انگارى دین و دنیا در تاریخ صدر اسلام و قرون اولیه ى جوامع اسلامى مى باشد.
5. قوانین اسلامى نافى سکولاریسم
دین اسلام مشتمل بر دو رکن مهم است: نخست، اعتقاد به خداوند یکتا و یگانه و خالق و مدبر و ناظر و مسلط بر تمام جهان هستى که نه تنها آفریدگار، که پروردگار عالم است و تدبیر و تصرفش بر اساس عدل و احکام انجام مى گیرد. دوم، قوانین و برنامه هاى عملى جهت چگونه زیستن؛ این قوانین به گزاره هاى اخلاقى، حقوقى و تکلیفى تقسیم پذیرند. تکالیف اسلامى شامل احکام عبادى و وظایف انسان در عرصه هاى اجتماعى بوده و به دو قسم احکام ثابت و متغیر -با توجه به نیازهاى ثابت و متغیر- منشعب مى گردند؛ بنابراین، قوانین موجود در متون دینى اسلام نیز نافى سکولاریسم است.
منـابـع
عبدالحسين خسروپناه- کلام جدید- صفحه 235-232
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها