شئون زندگی انسان در اسلام

فارسی 2990 نمایش |

مکاتب اجتماعی و روانی و حقوقی، صرف نظر از دوطرف بی نهایت، انسان را در زندگی عادی و طبیعی مورد کاوش قرارداده و ازحیث تمایلات طبیعی او، مکاتب مختلفی را به وجود آورده اند. نظر اسلام در این باره چیست؟ باید گفت: صرف نظر از پدیده ایمان و تربیت، اسلام انسان را از حیث حرکات خارجی و تمایل به سود شخصی و شهوات، مثل مکاتب بدبینان معرفی کرده است. در این میان، اگر امر «تربیت» و «ایمان» به حال انسانها موثر واقع نشود، روش خارجی انسان بالاتر از روش یک وحشی تخفیف یافته نخواهد بود! آیات متعددی در این باره در قرآن مجید دیده می شود، از آن جمله:
«والعصر* ان الانسان لفی خسر* الا الذین امنوا و عملوا الصالحات و تو اصوا بالحق و تو اصوا بالصبر؛ سوگند به عصر! واقعا انسان در خسارت است، مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالحه به جای آورده و یکدیگر را به حق سفارش کرده و همدیگر را به صبر توصیه نموده اند.» (عصر/ 1- 3)
«و اذا مس الانسان الضر دعانا لجنبه اوقاعدا او قائما فلما کشفنا عنه ضره مر کان لم ید عنا الی ضر مسه؛ وهنگامی که ضرری به انسان می رسد، ما را می خواند در حالی که به پهلو، یا نشسته یا ایستاده و زمانی که ضرر را از او مرتفع می سازیم. به راه خود می رود چنان گویی ما را برای ضرری که به او وارد شده بود، نخوانده است.» (یونس/ 12)
«ولئن اذقنا الانسان منا رحمه ثم نز عناها منه انه لیئوس کفور* ولئن اذقناه نعماء بعد ضراء مسته لیقولن ذهب السیئات عنی انه لفرح فخور؛ اگر برای انسان رحمتی از خود چشانده و سپس آن را از روی وی سلب کردیم. او بس نا امید شده و کفران ورزد و اگر برایش نعمت هایی پس از ناگواری ها چشاندیم، البته خواهد گفت: ناملایمات از من بر کنار شد. انسان در این حال فرحناک بوده و به خود می بالد.» (هود/ 9- 10)
«و انه لحب الخیر لشدید؛ انسان در محبت مال بسیار شدت ورزنده است.» (عادیات/ 8)
«و اذا انعمنا علی الانسان اعرضونا بجانبه و اذا مسه الشرکان یئوسا؛ هنگامی که به انسان نعمتی عطا می کنیم روی گردانیده و تکبر می نماید و هنگامی که شری به او می رسد نا امید می شود.» (اسراء/ 83)
«قل لو انتم تملکون خزائن رحمه ربی اذا لا مسکتم الا نفاق وکان الانسان قتورا؛ به آنان بگو: اگر شما خزانه های رحمت پروردگار مرا مالک بودید، از ترس انفاق آن ها امساک می کردید و انسان بسیار تنگ نظر است.» (اسراء/ 100)
«ان الانسان خلق هلوعا* اذا مسه الشر جزوعا* و اذا مسه الخیر منوعا* الا المصلین* الذین هم علی صلا تهم دائمون؛ به درستی که انسان ضعیف آفریده شده، هنگامی که شری به او می رسد، ناله و فریاد می کند و زمانی که خیری به او برسد (دیگران را از آن) منع می کند، مگر نمازگزاران کسانی که نمازشان را دائما برپا می دارند.» (معارج/ 19- 23)
استثنای بعضی که نمازگزاران را از این قانون مستثنی می کند. دلیل آن است که ماهیت انسان ضرورتا حریص آفریده نشده، و الا چگونه ممکن بود به وسیله ایمان و نماز گزاردن، این ماهیت حریص منقلب گردد؟ بلکه این جنبه مادی انسان است که بر او غلبه کرده و او را از ابتدای زندگی فریب می دهد.
«وما ابری نفسی ان لاماره بالسوء الا ما رحم ربی ان ربی غفور رحیم؛ من نفس خود را تبرئه نمی کنم. زیرا نفس دائما به بدی ها دستور می دهد. مگر آن که محبت پروردگارم واقع شود که همانا پروردگار من بخشنده و مهربان است.» (یوسف/ 5)
آیاتی که در قرآن مجید این مضمون را به صورت مستقیم یا غیر مستقیم تایید می کند، فراوان است. با ملاحظه مجموع این آیات، معلوم می شود بر خلاف بعضی از مکاتب که طبیعت انسان را در دو طرف افراط و تفریط معرفی می کنند. قرآن، طبیعت انسان را آن چنان که جهان خارجی نشان می دهد مطرح می سازد. دین اسلام، تمایلات و رغبت های انسان را نامحدود معرفی کرده، لذایذ و آلام او را آن چنان که خود انسان نشان داده است، تشریح نموده و عشق او را به مادیات بسیار با اهمیت و خطرناک تلقی می کند.
اسلام بر این باور نیست که: انسان پسر خدا و گل سر سبد جهان هستی و اشرف موجودات و یاچیزی از جملات شعری است که حتی گاهی خردمندانمان را هم به اشتباه می اندازد. بنابراین جریان خارجی انسان در دین اسلام، صرف نظر از ایمان و تعلیم و تربیت رو به فساد می رود. ما از نظر طبیعی و حقوقی به انسان توجه می کنیم و در این توجه، انسان را می توان با مقایسه های کمی مورد بررسی قرارداد. مثلا می گوییم که حسن یک فرد از انسان است و سعید یک فرد دیگر. دو فرد از انسان، غیر از سه فرد و سه فرد غیر از چهار فرد می باشد. این افزایش کمیت از حیث طبیعت انسان که یکی از افراد موجودات طبیعی خارجی است صحیح و منطقی خواهد بود و همچنین از جنبه نقص و کاهش.
در پدیده های حقوقی نیز با همین ملاحظه رفتار می کنیم. به عنوان مثال، کسی که به یک انسان جنایت کرده، غیر از کسی است که به دو انسان جنایت کرده و همچنین اگر یک شخص فردی دیگر را تربیت کرده باشد، پاداش تربیت یک نفر را سزاوار است و شخص دیگری که دو نفر را تربیت کرده، پاداش تربیت دو فرد را خواهد داشت. از همین قبیل است وفا در امانت یا خیانت وفا به پیمان یا پیمان شکنی و.....
این ملاحظه کمیت، در تمام شئون در زیربناهای اجتماعات حکمفرماست. ولی اسلام با این که از جنبه حقوقی و اقتصادی و به صورت خلاصه از جنبه «روبنایی اجتماعات» همین کمیت را منظور داشته با این حال برای آگاه ساختن انسان ها از شالوده و زیربنای تمام قوانین، حقوق، اخلاق و سیاست باعظمت ترین شالوده و زیر بنا را به انسان گوشزد کرده است. اسلام صریحا می گوید: «من اجل ذلک کتبنا علی بنی اسرائیل انه من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل جمیعا ومن احیاها فکانمااحیا الناس جمیعا؛ از این جهت به بنی اسرائیل مقرر داشتیم که حقیقت این است که اگر کسی یک انسان را بدون عنوان قصاص یا ایجاد فساد در روی زمین بکشد، مانند این است که همه انسان ها را کشته، و اگر این انسان احیاء کند، مانند این است که همه انسان ها را احیا کرده است.» (مائده/ 32)
این دستور زیربنایی، یک فرد از انسان را، با تمام انسان ها برابر معرفی می کند. این کلیت انسان، حتی به انسان های یک قرن ودو قرن منحصر نیست، بلکه به طور عموم از اولین انسانی که پا به عرصه هستی گذاشته، تا آخرین انسان، از نظر آفریننده کل، معادل و مساوی است. بنابراین در ارزیابی واقعی انسان از نظر اسلام مفهوم کمیت مطرح نیست.
آیه شریفه اگرچه تنها «تلف کردن» و «زنده کردن» انسان ها را مطرح ساخته ولی ملاک سایر پدیده ها و شئون انسانی نیز طبعا مشمول همین اصل خواهد بود. بنابراین، طبق دستور زیربنایی اسلام، اگر کسی به دروغ بگوید. مانند این است که به تمام انسان ها دروغ گفته، و اگر کسی حق فردی دیگر را پایمال کند، مانند این است که حق همه انسان ها را پایمال کرده است. بعضی از شعرای اسلامی مانند ناصر خسرو شبیه به این مضمون را این گونه بیان کرده اند:
خلق همه یکسره نهال خدایند *** هیچ نه بشکن از این نهال و نه برکن
دست خداوند باغ خلق دراز است *** بر خشک و خار، همچو بر گل و سوسن
خون به ناحق، نهال کندن اوست *** دل ز نهال خدای کندن برکن!
این ارزیابی شگفت انگیز که در هیچ مکتبی از مکاتب انسانی نشان داده نشده است، بدون اعتقاد به «باغبان کل» که تمام افراد انسانی نهال های او بوده باشند. قابل تطبیق نخواهد بود، زیرا فرض نهال های خودرو، با ارزیابی مزبور، بلکه حدی پایین تر از این ارزیابی نیز سازگار نخواهد بود. به همین جهت، ناصرخسرو می گوید:
روزگار و چرخ و انجم سر به سر بازیستی ***گرنه این روز دراز دهر را فرداستی
اصول پدیده های طبیعی و اساسی انسان ها را می توان به ترتیب زیر برشمرد:
1- انسان دارای نیرویی است که با بهره برداری صحیح می تواند بی نهایت سعادت را نائل شده وبا سوء استفاده ازآن نیرو می تواند به شقاوت بی نهایت سقوط کرده و از پست ترین موجودات هم پست تر باشد.
2- غرایز انسانی با عدم کنترل از ناحیه «من» و نظارت و تسلط آن را تا مرتبه حیوانیت تنزل می دهد.
3- آن چه که می تواند انسان را به بهره برداری از نیروی با عظمت «من» وادار کند، ایمان و تربیت است.
4- از نظر شالوده خلقت یک انسان مساوی تمام انسان هاست.
با توجه به این موارد می توان گفت چنانچه انسان از قدرت عقل و اختیار خود در راه رسیدن به کمال استفاده کند شایسته است که به خوشبختی ابدی دست یابد.

منـابـع

محمدتقی جعفری- آفرینش و انسان- صفحه 124-128

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها