اقدامات مأمون در جهت جلب رضایت عامه مردم
فارسی 2699 نمایش |علویان بخش مهمی از مردم، و بلکه عموم مسلمانان، قصد بیعت با مأمون را نداشتند، مانند اهل بغداد. اما اهالی کوفه (که همواره دوستداران علی واولادش بودند) با او هرگز بیعت نکردند و تا زمانی بر مخالفت خود باقی ماندند که برادر امام رضا (ع)، عباس، نزدشان گسیل شد و به بیعتشان فرا خواند. در اینجا فقط برخی او را پاسخ مساعد گفتند، ولی بقیه او را چنین خطاب کردند: «اگر آمده ای ما را برای مأمون فرابخوانی و سپس برای برادرت، ما هرگز به این دعوت نیازی نداریم. و اگر ما را به سوی برادرت، یا برخی از خاندان علی و یا حتی خودت فرا می خوانی، تو را اجابت خواهیم کرد.»
بلی، چون مأمون به بغداد بازگشت و حکومتش جانی تازه و نفوذش هم گسترش یافت، تازه مردم شروع به بیعت با او کردند و امتناع گذشته خود را چنین توجیه نمودند که ظاهری بوده و در واقع و نهان، آنان او را دوست می داشتند.
با این همه، پس پیروزی مأمون و دستیابیش به حکومت و قدرتی که آرزو می داشت، همواره این مشکل را احساس می کرد که نه فرزندان پدر، نه علویان و نه اعراب هیچکدام از او خشنود نیستند. حتی غیر عربها نیز از او سلب اطمینان کرده بودند. از سوی دیگر، شورشهای علویان، افزودن بر دیگران، از هر سو هویدا گشته بود، بسیاری از طبقات مردم و بلکه عموم مسلمانان نیز از بیعت با وی خودداری می کردند. مأمون دریافته بود که برای رهایی ازآن ورطه می بایست چند کار را انجام بدهد:
1- فرونشاندن شورشهای علویان.
2- گرفتن اعتراف از علویان مبنی بر آنکه حکومت عباسیان قانونی است.
3- از بین بردن محبت و ستایش و احترامی که علویان از سوی مردم برخوردار بودند و پیوسته روزافزون بود. او می بایست این احساس عمیق را از نهاد مردم برکند و علویان را به طرقی که شبهه و شک زیادی هم برنینگیزد، در نظرشان بی آبرو گرداند، تا دیگر نتواند دست به کوچکترین حرکتی بزنند، و از سوی مردم حمایت شوند.
4- کسب اعتماد و مهر اعراب.
5- استمرار تایید قانون از سوی اهالی خراسان و تمام ایرانیان.
6-راضی نگهداشتن عباسیان و هواخواهانشان که با علویان دشمنی داشتند.
7- تقویت حس اطمینان مردم نسبت به شخص مأمون، چه او بر اثر کشتن برادر، شهرت و حس اعتماد مردم را نسبت به خود سست کرده بود.
8- و بالاخره، ایجاد مصونیت برای خویشتن در برابر خطری که او را از سوی شخصیتی گرانقدر تهدید می کرد و می ترسید که روزی برخورد مسلحانه با او پیداکند. آری، مأمون از شخصیت با نفوذ حضرت امام رضا (ع) بسیار بیم داشت که می خواست خود را برای همیشه از این خطر در امان نگاه بدارد.
مردم از یک سو می دیدند که مأمون هیچ یک از خلفا و یا صحابه دیگر را به زشتی یاد نمی کند. او همچنین از ناسزاگویی به غیر صحابه و یا حتی به کسانی که علیه دین قیام کرده بودند، مانند حجاج بن یوسف؛ احتراز می جست تا مبادا در جایی احساسی علیه او برانگیخته و افرادی که با یکی از اینان همبستگی عاطفی و یا فکری دارد، از دست او رنجیده شود، چه ممکن بود آنان روزی به کارش آیند. از سوی دیگر، دیدند که مأمون علاوه بر اینها می خواست ارج نهادن به علی (ع) و بیزاری از معاویه را آیین رسمی قرار دهد که مردم همگی بدان روی برند.
هر چند موضوع پخش آگهی در مورد نفرین معاویه به سال 212 هجری انجام گرفت، ولی مأمون از همان روزهای نخست خود، علی را بر تمام مردم برتر شمرده و به اولادش تقرب جسته و ابراز دوستی و هواخواهی نسبت به آنان کرده بود. آنگاه به رغم فتوای عمر، خلیفه دوم، نکاح موقت (متعه) را مباح شمرد و عمر را به نیز به اهانت، «سرگین غلطان» می خواند.
البته مأمون خود را در اینگونه اقدامات هرگز تناقضی نمی دید و همه به نظرش صحیح و منطقی می نمودند. چه هر کدام در شرایط خاصی انجام می پذیرفت او همیشه با توجه به این شرایط و برای هماهنگی با مقتضیات روز گام برمی داشت. پس اشکالی نداشت که روزی علویان را به خود نزدیک سازد و تظاهر به بزرگداشت و اکرامشان کند، و روز دیگر حتی اجازه ورود به دستگاه خود را از آنان سلب کرده، به آزار و قتلشان (آن هم گاهی با سم و گاهی با شمشیر) بپردازد.
منـابـع
جعفر مرتضی حسینی- زندگی سیاسی هشتمین امام- صفحه 125- 128 و صفحه 130- 131
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها