اثبات خدا با جهان خارج
فارسی 2341 نمایش |پدیده ای وجود دارد که یکی از نیرومندترین نمادهاست. پیش از آن که خویشتن را دست خوش و گرفتار آشفتگی نماییم، باید بدانیم: ارزش هر احتمالی به اندازه موضوعی است که بدان می پردازد. اگر این احتمال را بدهی که هنگام ورود به کتابخانه خود، کتابی را که شب گذشته پس از مطالعه در جای ویژه ای گذشته بودی، فرزندت آن را به مکان دیگری انتقال داده، از چنین تغییری چندان بر نمی آشوبی، زیرا می توانی آن را به جایی که دلخواه توست، منتقل کنی و زیانی هم نبینی. باز اگر این احتمال را بدهیم که امکان آسیب دیدگی برای رهرو یک راه وجود دارد، بر آن می شود تا راه دیگری را به پیماید و خویشتن را مصون از حادثه سازد، زیرا اگر وی بپذیرد که چنین امری محتمل الوقوع است، حتما راه دیگری را در پیش خواهد گرفت تا متحمل ضرر و زیان نشود. چنین نمونه هایی فراوانند که بر اساس آن، احتمال آسیب دیدگی جانی و جسمی و مالی در آن ها می رود. پس اگر وجود آفریدگار را محتمل بدانیم، چه زیانبارگی جبران ناپذیری را بر اثر عدم پذیرش وی تجربه خواهیم نمود! از این روی، این گونه احتمال، تأثیری بر جای می گذارد که بسیار سترگ تر از باور داشت نمادهای معمولی و حقیقت های پیش پای افتاده است. از این نکات که بگذریم، در می یابیم ماده مذکور نمی تواند ادعای آفرینش نظام حاکم بر هستی بنماید. یکی از شگفتی های خنده آور یا غم انگیز روزگار ما، از این واقعیت بر می خیزدکه برخی از مردم چنین باور دارند: هستی برخاسته از نمادی است فاقد آگاهی و حرکت! چنین افرادی، هنگام که می خواهند علت و انگیزه نظام هستی و حیات را که بسیاری از بزرگان در آن فرو مانده اند بیان کنند، چنین می پندارند که نمادهای یادشده، برخاسته از ماده اند.
گویی تناقض ریاضی و منطقی موجود در رویکرد به کل هستی و اجزای آن، مفهوم خود را از دست می دهد. نوشته های برخی از مقلدان شیوه تفکر غربی که محکم ترین قانون هستی را در نیاز معلول به علت می دانند، چنین نشان می دهد که قوانین دیگر فاقد ارزش هستند، نویسنده مورد نظر به پیروی از مقتدای غربی خود، چنین ادعا می کند که باید در وجود آفریدگار شک و تردید نمود. وی به این نکته توجه ندارد که میان پذیرش اصل تبعیت اجزای هستی از یک قانونمندی معین و شک در علت اولای شکل دهنده آن، تناقض آشکاری وجود دارد. آیا روا داشتن حکمی فردی و استثنا ساختن جمع از آن حکم، به منزله بازی با اندیشه ها و رویکردهای ریاضی و منطقی نیست؟ آیا می توان چنین حکمی را درباره اجزای شکل دهنده یک کل، درست دانست و در عین حال، کل شکل دهنده اجزای آن را از این حکم مستثنی دانست؟ در این صورت باید گفت: اجزای کلیت یک آب گرم است. اما کل آب سرد می باشد. با وجود چنین رویکردی می توان گفت: دفترچه ای سفید رنگ در عین برخورداری از سپیدی، سرخ رنگ است. این نکته را نباید از نظر دور داشت که تفکرات ریاضی و علمی برخوردار از رویکردهای مناقشه ای یا خطاهای ناشی از تفسیر علت و معلول، نمی تواند خدشه ای به درستی برهان ارائه شده در تعامل علت و معلول وارد کند. نگاهی به حرکت کلی پدیده ها چنین می نمایاند که حرکت مورد بحث، درباره ذات ماده صدق نمی کند، زیرا از قوه به فعل در آمدن پدیده های مادی، ارتباطی به نفس ماده ندارد. بنابراین، باید پرسید: چه عاملی موجب حرکت و دگرگونی ماده است؟
آیا محرکی برای به حرکت درآمدن ماده وجود دارد، یا این که چنین تحولی به خودی خود و به گونه ای کاملا تصادفی مایه شکل گرفتن حرکت منظم ماده شده است؟ هر آینه بگوییم: چنین حرکتی به گونه ای خود خواسته و دینامیکی شکل گرفته، باید پرسید: چرا پدیده های هستی تمایل به آن دارند که طی زمان معینی به حرکت در آیند؟ در چنین تحول و تغییری، جایگاه اصل تصادف چه می شود و چرا از آن اثری باز نمی یابیم؟ آیا زمانی خواهد رسید که باور کنیم افزودن تعداد دو سیب به دو سیب دیگر، پنج سیب خواهد بود؟ اگر چنین بپندایم که حرکت برخاسته از نهاده ماده است و ماده براساس حرکت شکل می گیرد و قوام می یابد، نیاز آن به عاملی اثر گذار، بیش از پیش خواهد بود. این اصل زمانی روشن می شود که در مفهوم حقیقت «حرکت» تأمل کنیم:
معنای کلی، حرکت را، بدون در نظر گرفتن رویکردهای مناقشه ای موجود در چنین گسترده ای، می توان در از قوه به فعل در آمدن یک پدیده تبیین نمود. بی شک، چنین تغییری مستلزم برخورداری پدیده مورد نظر از فعل و انفعالات متوالی و تجربه نمودن رویدادهایی است که خارج از گردونه توانمندی ماده قرار دارد. برای مثال: چنان چه در سیب تأمل نماییم، در می یابیم که نمادی از این دست، حاصل و نتیجه هزاران رویدادی است که برای دانه شکل دهنده اش رخ داده است. بی تردید، رویداد دومی که دانه دچار آن شده به شاخ و برگ درختی تبدیل شده و زمانی آغاز گشته که دانه در دل خاک نشسته و به کمک آب و دیگر نمادهای شیمیایی تغییر شکل داده است. رویدادهای بعدی که منتهی به پیدایش سیب شده، براساس توالی و تتابع رویدادهای بعدی رخ داده است. بنابراین، حرکت مورد نظر جزء ذات جوهری ماده شمرده می شمرد و به دنبال تکوین نمادهای مختلف، چهره می نمایاند. پس ماده در جوهر خود، عبارت است از: توالی «هستی» ها زیرا هر بخشی از هستی متعلق به پاره ای از هستی است که پیش از آن در وجود آمده است و هر هستی در وجود آمده ای، ذات هستی پیش از خود را تعیین می کند. بنابراین، اگر درستی چنین رویکردی را به گونه ای تجربی بپذیریم، در خواهیم یافت که هر بخشی از ماده دارای محدودیتی است که آن را تجربه می نماید و بر این اساس باید اظهار داشت که ماده برخوردار از محدودیت است، زیرا اعتقاد و باور داشت محدود بودن ماده در نماد جزئی آن، ما را به محدود بودن کل ماده می رساند.
منـابـع
محمدتقی جعفری- هم گرایی دین و دانش- صفحه: 187-184
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها