شخصیت آدمی در تاثر از موسیقی

فارسی 3114 نمایش |

از نظر روانی، اختلاف شخصیت های انسانی، هم از نظر سطح آن و هم از جنبه سرعت و تاثیر و تاثر و مقاومت در مقابل عوامل محرک احساسات و هیجانات، به قدری روشن است که جایی برای گفتگو نیست. یکی از عوامل ابهام انگیز بودن پدیده موسیقی، توجه نکردن به همین موضوع شخصیت ها است که می بینید عده ای از افراد انسانی در مقابل عامل موسیقی هیچ تأثیری پیدا نمی کنند. افراد دیگری با سرعت های کم و بیش تحت تأثیر قرار گرفته، و گاهی تا حد باختن شخصیت تنزل می کنند. از نظر منطق بایستگی ها و شایستگی های انسان نمی توانیم مقاومت بعضی از شخصیت های قوی تر را دلیل شایستگی موسیقی بدانیم؛ زیرا این گونه مقاومت ها مخصوص به حالات استثنایی است که ناشی از فعالیت های واقع جویانه شخصیت است و در حال شنیدن موسیقی یک آگاهی اجمالی به نداشتن محتوا در موسیقی دارد و می داند که شکل موسیقی یک پدیده بی محتوا است و تنها لذت خاصی به او می بخشد و می گذارد. اخلالی به واقعیات ها و حقایق که در درون او می مانند اصول ریاضی و حقوق و واقعیات زندگی دارد، نمی دارد و به عبارت دیگر این گونه شخصیت ها سد پولادینی میان واقعیات و حقایق درونی تحریکات موسیقی دارا می باشند، به طوری که ورود هر یک از دو قلمرو (موسیقی و واقعیات)، به قلمرو دیگر ممنوع است؛ پس این گونه افراد در حقیقت موسیقی را می شنوند نه این که به موسیقی گوش فرا می دهند و آن را از راه گوش به منطقه درون که نمایشگاه واقعیات و اصول و قوانین است منتقل می سازند. و با این حال، شخصیت هم از تأثرات خارج از منطقه درون به کلی در امان نیستند، ولی این پدیده در شخصیت های خام و سطحی که قدرت تفکیک واقعیات و خیالات و تجسمات را دارا نیستند و نتیجتا ارتباطی میان دو قلمرو برقرار نکرده اند، لذا با تأثرات موسیقی، اختلاف و درهم و برهم شدن اسف انگیزی در میان واقعیات و احساسات زودگذر و خیالات و تجسمات بی اساس درونی آنان به وجود می آید که فعالیت های مدیریت و ابتکار و اندیشه های منطقی شخصیت مختل می گردد.
موسیقی با تغییراتی که در واقعیات و حقایق درون ذات ما به وجود می آورد، ما را به بازیگری و برداشت های ثانوی وادار می سازد. هیچ واقعیت و حقیقتی چه در جهان عینی و چه در درون انسان ها بدون قانون و تعیین قانونی خود، نمودار نمی گردد. به عنوان مثال: برگی که در بهاران در شاخسارها نمودار می گردد، بدون کوچک ترین تردید معلولی است از علت فراوان و تشکل از حوادثی است که مستند به عوامل جبری آب وهوا و شعاع خورشید و سایر عوامل می باشد. همچنین که من درباره مفید بودن شخص خردمند در جامعه می اندیشم، واحدهای این اندیشه که در ذهن من به جریان می افتد، انعکاس و تعیین یافته هایی از واقعیات است که در مجرای زمان اندوخته ام. همچنین است پیروزی ها، شکست ها، آمال ها و آرزوها و امیال گوناگون. آیا موسیقی درباره این حقایق و واقعیات می خواهد چه نقشی را به عهده بگیرد؟
هر تغییر و دگرگونی که درباره حقایق و واقعیات مزبور از موسیقی توقع داشته باشیم، جز برانگیختن حالات و نوساناتی درباره آن امور چیزی دیگری به ما نخواهد داد، و ما می دانیم که فرمول 4=2×2 واقعیتی است که هیچ عامل دیگری جز دگرگونی در حقیقت خود فرمول نمی تواند آن را تغییر بدهد، و اگر بخواهیم این فرمول نمی تواند آن را تغییر بدهد. و اگر بخواهیم این فرمول را در درون خود با تأثر از موسیقی ثابت تر کنیم، در حقیقت متزلزل می کنیم؛ زیرا واقعیت تحقق یافته را با تلقین احساساتی در هم می آمیزیم که نتیجه ای جز منتقل ساختن واقعیت عالم خیال نخواهد داد. «این است که دگرگونی که موسیقی درباره واقعیات برای ما به وجود می آورد.» البته این جمله یک مضمون ادبی خوشایندی نبود که برای ما لذت بخش و برای حمایت گران افراطی موسیقی ناگوار جلوه کند، بلکه همان مطلبی است که متفکران صاحب نظر چه در شرق و چه در غرب مانند آرتور شوپنهاور آلمانی در فلسفه خود با این که به لذت بخش بودن موسیقی معترف و به وسیله آن تفریح می کنند، می گویند: «عیبی که موسیقی دارد این است که ما را به طور کامل از واقعیات بر کنار نمی کند».
این عبارت صریح است در این که، موسیقی درست در نقطه مقابل واقعیات به کار گرفته می شود و به همیت جهت است که موسیقی واقعیات را رنگ آمیزی نموده و آنها را به صورت دگرگون شده در می آورد سپس به صحنه خود آگاه ذهن ما تحویل می دهد. و همین مطلب است که قرن ها پیش از شورپنهاور جلال الدین مولوی در موقع نگرش به حقیقت موسیقی چنین بیان می کند:
پس غذای عاشقان باشد سماع *** که در او باشد خیال اجتماع

شاید برای همین جدایی از واقعیت است که گفته شده: بشر از نظر کمبودی که در معرفت و توانایی مواجهه با واقعیت دارد موسیقی را برای تسلی خود تأیید می کند سپس نام آن را ضرورت می گذارد. به همین جهت است که مبانی اولیه اسلام، به موسیقی مانند دیگران نمی نگرد، بلکه می خواهد انسان ها در زندگانی روحی وطبیعی، با خود واقعیات روبرو گردند. یکی از مهم ترین عواملی که لزوم خویشتن داری از غنا را بیان می کند، پدیده «لهو و لعب» است. با نظر به این علت کاملا روشن می شود که اسلام می خواهد انسان را در این دنیا خود را در مقابل هیجانات پا در هوا نبازد و آمادگی واقعی خود را برای حیات با خویشتن حقیقی از دست ندهد تا اختیار خود را از روی اختیار سلب نکند. اگرموسیقی آن چنان که عاشقان دلباخته اش می گویند؛ حقیقتا روح انسانی را تصفیه می کند، چرا با شیوع موسیقی درشرق و غرب، بیماری های روانی و فساد اخلاق به حدی است که گفتگو درباره آنان باعث شرمساری است؟! ما نمی دانیم که اگر انسان ها به این اندازه به موسیقی اشتغال نمی ورزیدند و با خود واقعیات روبرو می گشتند، چه اندازه را ترقی و اعتلاء را می پیمودند!
می گویند: امروزه مانند دروان های گذشته، موسیقی یکی از آن موضوعاتی است که اکثریت قریب به اتفاق آن را تأیید می کنند. اگر چیزی واقعا ضرر داشت، آیا می توانست این اندازه مردم را به خود مشغول بدارد؟ می گوییم صحیح است، ولی فراموش نکنیم که بشر در دوران های گذشته بردگی را هم زیر بنای تمام مسایل اجتماعی و سیاسی خود قرار داده بود و به فکر هیچ کس نمی رسید که یک اصل خلاف انسانی بوده باشد. حتی «ارسطو» ها و «افلاطون» ها از آنها با تمام تأکید دفاع می کردند.
امروزه اگر مردم از اندیشه های عمیق درباره مسایل دینی و اجتماعی و روانی و تکامل به معنای عمومی سرباز می زند، آیا می توان گفت: این اکثریت بدون علت صحیح نمی تواند از اندیشه صحیح سرباز بزند؟ پس آیا این هم یک واقعیت است که بایستی تمام موضوعات را از نظر سطحی رسیدگی کرد؟ در روزگار کنونی جوانان اروپا و آمریکا و کشورهای زیادی از آسیا در مستی شگفت آوری به سر می برند و برای آنان زندگی قیافه هدف دار خود را نشان نمی دهد. آیا می توان زندگانی هدفی ندارد؛ زیرا اگر هدفی داشت جوانان امروزی ما هم در جستجوی آن تلاش می کردند؟

منـابـع

محمدتقی جعفری- موسیقی از دیدگاه فلسفی و روانی- صفحه 103-99

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها