نمونه ای از شعر شاعران فارسی زبان در وصف غدیر خم
فارسی 5611 نمایش |شاعران مسلمان غیر عرب نیز، «واقعه غدیر» را، به همراه مدایح امام علی بن ابیطالب (ع)، در اشعار خویش آورده اند، مانند شاعران اردو زبان و ترک زبان و...و از این میان، شاعران بزرگ زبان فارسی نیز از روزگاران قدیم، به ثناگستری علی (ع) پرداخته اند، و مناقب علی و اولاد علی (ع)، از جمله محتوای عظیم «واقعه غدیر» را در اشعار خویش ذکر کرده و سروده اند. از جمله متقدمان، حکیم ابوالمجد، مجدود ابن آدم سنائی غزنوی (م: 535یا 555ق) است که می گوید:
نایب مصطفی به روز «غدیر» *** کرده در شرع خود، مر او را، میر
سر قرآن بخوانده بود به دل *** علم هر دو جهان ورا حاصل
شرف شرع و قاضی دین او *** صدف در آل یاسین او
رازدار خدای پیغمبر *** رازدار پیمبرش حیدر
تا بنگشاد «علم حیدر» در *** ندهد «سنت پیمبر» بر
با مدیحش مدایح مطلق *** زهق الباطل است و جاء الحق
اینک شماری دیگر از شاعران بزرگ زبان فارسی و ابیاتی از «غدیریه» های آنان:
حکیم سوزنی سمرقندی (م:562 یا 569ق)
نگر که دست که بگرفت مصطفی به غدیر *** که را امام هدی خواند و فخر وزین و همام
مرا امام، هم از جایگه، وصی خداست *** ز جایگاه نبی، مر تو را امام کدام؟
امام، آنکه به پیش بتان نکرده نماز *** نکرده جز ملک العرش را صلالت و صیام
امام، آنکه خداوند علم و شمع هدی ست *** امام، آنکه تقی و نقی و ز اصل کرام
امام، آنکه به چیز کسان نکرده طمع *** نخورده چیز یتیمان، حلال خورده مدام
امام، آنکه به زر و درم نشد مشغول *** ازین بعید نبود از همیشه بودش وام
امام، آنکه به روزه بدی سه روز و سه شب *** طعام داد به سائل به وقت خوردن شام
امام، آنکه خدای بزرگ روز «غدیر» *** به فضل کرد به نزدیک مصطفی پیغام
امام، آنکه به جز طاعت خدای نکرد *** بر او امام پسندی تو، عابد اصنام؟!
امام، آنکه امید شفاعتم همه اوست *** که در محبت او، در شوم، به دار سلام
اگر تو خواهی مومن شوی بیا بشنو *** ز قول شاعر «سوزنگر» این درست کلام
نظیری نیشابوری (م: 1083ق)
فراز منبر یوم الغدیر، این رمز ست *** که سر ز جیب محمد، علی برآورده
حدیث «لحمک لحمی» بیان این معنی است *** که بر لسان مبارک پیغمبر آورده
خدای از آدمشان تا به آل عبد مناف *** به صلب پاک و به بطن مطهر آورده
نهاده وقت ولادت به خاک کعبه جبین *** نیاز و بندگی از بطن مادر آورده
هزار شاهد صادق به مجمع اسلام *** به دعوی«انا صدیق اکبر» آورده
ز قول ثابت، در «لولاعلی»، به رجم نسا *** به فضل خویش مثالی مقرر آورده
وصی کسی ست که تجهیز مصطفی کرده *** نه آنکه میل به محراب و منبر آورده
چگونه نور کسی را به گل توان اندود *** که آفتاب فرو رفته را برآورده
کدورت از چه جهت رو دهد محبی را *** که از ولای علی دل منور آورده
هراس نیست ز فوت و فنا «نظیری» را *** که پی به چشمه خضر و سکندر آورده
حاج میرزا حبیب خراسانی (م: 1327ق):
امروز که روز دار و گیر است *** می ده که پیاله دلپذیر است
چون به جام دهی به ما جوانان *** اول به فلک بده که پیراست
از جام و سبو گذشت کارم *** وقت خم و نوبت «غدیر» است
می نوش که چرخ پیر امروز *** از ساغر پیاله گیر است
امروز به امر حضرت حق است *** بر خلق جهان علی امیر است
ادیب الممالک فراهانی (م: 1336ق):
به بالای جهاز اشتران ساخت *** همای سدره رفعت، نشیمن
به یمن طالع ایمان برافراشت *** یمین الله را با دست ایمن
به آهنگ جلی، «من کنت مولاه *** علی مولاه» گفت آن شاه ذوالمن
آمد، نغز و هژیر و فرخ و فیروز *** اضحی و عید غدیر و جمعه، و نوروز
گشته برابر، چهار عید مبارک *** آمده از پی چهار طالع فیروز
چار نوید امید و مژده شادی *** چار شب جان فزا و صبح دل افزور
شیخ الرئیس قاجار(م: 1338ق):
هر چند که در روز ولیعهدی حیدر *** بخشد گنه شیعه وی حضرت داور
سهل است اگر یک روز، بی باده برم سر *** باید به چنین روزی با ذیل مطهر
در مجلس پاکان شوم و محفل ابرار *** زان خمر قدیمی که نه هم عصر عصیر است
زان می که یکی از اثرش جرم اثیر است *** زان می که از او نشئه انسان کبیر است
زان می گه گسارنده او حی قدیر است *** زان باده که خمخانه او «خم غدیر» است
ای ساقی قدسی ز کرم ساغر سرشار *** حق گفت به پیغمبر، خوش دار وفا را
در عالم ذرات که خواندیم شما را *** گفتیم الستی و شنیدیم بلی را
یک عالم ذر دگر امروز بیا را *** با خلق بیا تازه کن آن عهد خدا را
ای سید کل، فخر رسل، احمد مختار
همچون زکریا ز تکلم چه کنی صوم؟ *** بی رمز، به «ما أنزل»، تبلیغ کن این قوم
بیدار علی باش و برانگیز تو از نوم *** این قوم گرانخواب و مپرهیز تو از لوم
اعلان وصایت کن و فرمای که «الیوم *** أکملت لکم دینکم»، ای زمره انصار
فرمود نبی کاین حم از عالم بالاست *** امروز چو در رتبه علی از همه اعلی ست
در ملک ولایت، ولی و والی و والاست *** هرگونه تصرف کند او از همه «اولی» ست
بایست بداند که علی سید و مولاست *** آن کس که مرا مولی می داند و سالار
ملک الشعرا بهار ( م: 1330ق):
در «غدیر خم» امروز، باده ای به جوش آمد *** کز صفای او روشن، جان باده نوش آمد
وان مبشر رحمت باز در خروش آمد *** کان صنم که از عشاق برده عقل و هوش آمد
با هیولی توحید، در لباس انسانی *** در «غدیر خم» یزدان گفت مر پیمبر را
کز پی کمال دین، شو پذیره حیدر را *** پس پیمبر اندر دشت، برنهاده منبر را
برد بر سر منبر، حیدر فلک فر را *** شد جهان دل روشن، زان دو شمس نورانی
گفت بشنوید ای قوم! قول حق تعالی را *** هم به جان بیاویزید! گوهر تولا را
پوزش آورید از جان! این ستوده مولا را *** این وصی بر حق را، این ولی والا را
با رضای او کوشید! در رضای یزدانی
منـابـع
محمدرضا حکیمی- سرود جهشها- صفحه 126- 134
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها