نمونه هایی از رحمت رحمانیه خداوند
فارسی 3467 نمایش |رحمت خدا دو شعبه دارد، شعبه اول: رحمت رحمانیه، شعبه دوم: رحمت رحیمیه. به تعبیر دیگر، رحمت ابتدائیه و رحمت اکتسابیه، رحمت قوس نزول و رحمت قوس صعود.
«الــرحمن»
امام صادق علیه السلام می فرماید: «اسم خاص لصفه عامه الرحمن بجیمع خلقه؛ رحمان اسم خاص خداست، یعنی نباید اسم کسی را رحمان بگذارید، حرام است». اسمهای دیگر مثل کریم، جلیل، رحیم، عیبی ندارد، دو اسم از «اسماء الله» مختص به خداست و به مخلوق گذاشتن حرام است اول «الله» که در فارسی «خدا» گویند. دوم «الرحمن» به علت این که رحمان به معنای عامی است که هیچ مخلوقی شرکت در آن ندارد: «الرحمن بجمیع خلقه؛ عموم رحمت حق مختص به خودش است»؛ یعنی خدای عالم رحمان است، فروگذار نکرده از کرم خاکی تا فیل کذایی، از خاک تا عالم پاک، از عرش تا فرش، در تمام کره ها، در تمام موجودات، تمام رحمت خودش را پخش کرده است: «و رحمتی وسعت کل شیء؛ هر کجا رو می کنی، می بینی رحمت است» (اعراف/ 156)؛ یعنی هر موجودی هر نیازی داشته به او داده است.
نمونه ای از رحمت رحمانیه خداوند
پرنده را می بینی باید دانه بخورد- منقار می خواهد که بزند دانه را بچیند. دندان که نمی خواهد. می بیند خدا منقار قشنگی به او داده؛ می زند دانه را بر می دارد، فهم و شعوری به او داده، همین پرنده از همان بالا چشمش می بیند دانه کجاست. خوب و بد را تمیز می دهد چه دانه ای به کارش می خورد چه دانه ای به کارش نمی خورد. خدای عالم به چشم هدهد قدرتی داده که آب زیر زمین را می بیند. می فهمد آب کجا هست. پرنده ای که خوراکش دانه است باید باید بالی داشته باشد که در بیابانها پرواز کند، این طرف و آن طرف برود، رزقش را به دست بیاورد. می بیند به او بال داده چه کسی دانه دانه این بالها را چیده؟ اولش بزرگ و ضخیم به ردیف، کوچک و لطیف می شود.
قرآن در سوره تبارک یادآوری می فرماید: «أولم یروا الی الطیر فوقهم صافات و یقبضن ما یمسکهن الا الرحمن...؛ آی عاقلها! نگاه بالای سرتان نمی کنید ببینید این پرنده ها را چه کسی در جو نگه شان داشته؟!» (ملک/ 19)
بدن به این سنگینی که چند کیلو وزنش است چه قدرتی نگهش داشته؟ رحمت رحمانیه حق است که هر چه به آن نیاز داشت خدا به او داده است. آن وقت به هر پرنده ای به مقدار احتیاجش داده، مثلا دو بال همه مثل هم نیستند. می گویند کرکس از چهارصد فرسخ راه، بوی لاشه را می شنود برای این که لاشخور است. لاشه را باید از روی زمین بردارد. بوی گند نباشد تا بشر ناراحت نشود. سر چهارصد فرسخی اگر یک حیوانی بمیرد، کرکس خودش را به آن می رساند. این قوه شامه را چه کسی به او داده؟ الرحمن
دندانهای تیز و پهن علفخواران نگاه می کنی می بینی این که دانه خور نیست و علف خور است، احتیاج به اره دارد. کارد می خواهد که علف را ببرد. نگاه به دندان جلوش می کنی می بینی کاملا تیز است. واقعا عجیب است دندان جلوش که برای چیدن است تیز است، دندان عقب که آسیا هست پهن است. خدایا! این رحمت چه می کند! اگر دندان عقب هم تیز بود، کجا علف نرم می شد؟ باید دندان آسیا پهن باشد. و دیگر آن باید حالت گردش داشته باشد نه مستقیم. اگر برود پایین و بالا درست نرم نمی شود، اما اگر بچرخد مثل آسیا که می چرخد، نرم می شود. گوشت است باید گوشت نرم شود برود پایین. سگ استخوان می خورد باید نرم بشود برود پایین. من و تو که باید گوشت را نرم کنیم، فک پایین بچرخد زیر فک بالا. وقتی می چرخد می ریزد توی دهن. وقتی که فک پایین می چرخد زیر فک بالا، گوشت و خوراکی می ریزد تو دهن، حالا قاشقی می خواهد که بر گرداندش از دوباره روی فک. قاشق گوشتی خدا خلق کرده است، این زبان چند کار از آن می آید. لقمه را روی فک می اندازد بدون این که تله بیفتد. یک عمر می خوردی متوجه نبودی که در هر لقمه ای چندین بار زبان می رود. زیر فک و می آید، بدون این که تله بیفتد، حالا خوراک که می چرخد تا نرم شود باید رطوبت داشته باشد. آب دهن چشمه ای است، غذا را آماده می کند تا نرم شود هم برای پایین رفتن از گلو نرم باشد و هم کمک هضم غذاست. هر لقمه ای که در دهان بیشتر بماند، بهتر هضم می شود. اطبا گفته اند: «مرتبه اول هضم غذا، در دهان است.»
مرغ هوا را نصیب ماهی دریا
طنطاوی مصری در تفسیرش می نویسد: «در جزیره ای به نام آلبانیا حیوانی است به نام سقا که خوراکش ماهی است لیکن بر اثر بزرگی جثه قدرت شکار ندارد. خداوند هم رزقش را در دریا گذاشته؛ ولی دستش به رزقش نمی رسد. پرنده کوچکی است همان حدود که به عربی به آن عطاس می گویند. خوراک این پرنده کوچک کرم است نه ماهی. این پرنده کوچک با زرنگی که دارد از دریا با منقارش ماهی می گیرد و بلند می کند و می آورد بالای سر سقا تا این پرنده پیدا می شود حیوان دهنش را باز می کند پرنده هم ماهی را در دهنش می گذارد، ماهی را می جود و می خورد. تتمه ای که لای دندانش می ماند کرم می شود، پس از چند ساعت کرم آزارش می دهد دهنش را باز می کند، آن پرنده می آید دانه دانه کرمها را می خورد و بدین وسیله به یکدیگر کمک می کنند.»
در کتاب حیوة الحیوان نوشته: «گاهی این سقا نمک به حرامی می کند، موقعی که دهنش را باز می کند که آن عطاس کرمها را بخورد، یکدفعه دهنش را روی هم می گذارد و این مرغ زبان بسته را می بلعد. مرغی را که این همه برایش زحمت کشیده می بلعد. به قوه قاهره الهیه بال عطاس مثل خنجر تیز است که به هر چیز محکمی بساید پاره می کند، تا بلعیدش، آن هم با آن تیغی که دارد شکمش را پاره می کند و بیرون می آید، دستگاه آفرینش و رحمت حق، راستی شگفت است».
لزوم ملکه شدن رحمت بینی
چیزی که آدم را با خدای خودش بدبین می کند و رحمت ناشناسی می کند، حرص است، فردا که سهل است، ماه دیگر، سال دیگر که سهل است می خواهد همیشه این جا بماند!
یک نفر به بزرگی گفت: «آقا فردا چطور می شود؟» فرمود: «بنده خدا!» اگر نماز فردا را امروز از تو خواست، تو هم رزق فردا را از او بخواه.» در کم و زیادها نعمتهای خدا را فراموش می کند. انسان باید همیشه رحمت بین باشد. جهان هستی را می بیند نه جهات فقد را. پیغمبر اسلام سفارش فرمود: «ای مسلمان! در امر دنیا نگاه بالاتر نکن که مثلا دنیایش کمی بهتر از تو شده است، نگاه پایین دستت کن. نگاه آ ن کس نکن که مرضی ندارد، نگاه کسی بکن که از تو مرضش بیشتر است». آی مریض! نگاه آن که سالم است نکن، نگاه کن به آن کسی که مرضش نسبت به تو بیشتر است، اگر می خواهی رحمت شناس گردی. دیگر آن که بلاها و سختیها از قبیل انواع مرضها تا برسد به مرگ، آدمی به خیالش خلاف رحمت است. همین جا اشتباه می کند، رحمت را نمی شناسد. اگر چیزی خلاف میلت دیدی نگو این خلاف رحمت است یقینا زیر پرده رحمت است.
حکمت برخی از امراض
روزی جناب سلمان فارسی زکام کرده بود. سرش را بسته بود. آمد خدمت امیرالمؤمنین (ع) حضرت فرمود: «چطوری؟» گفت: «آقا سرم درد می کند». امیر المؤمنین (حاصل روایت منقوله) فرمود: شش رگ در بدن است که هر گاه تحرکی پیدا گردد، برای پیدایشش خدا با شش چیز آن را جلوگیری می فرماید. اگر چنانچه در کسی مقدمه جنون پیدا شود، خدا هم سرماخوردگی به او می دهد، زکام می کند تا مرض جنون دفع گردد. برای قوه دماغی، زکام نافع است به شرط این که آدمی پرهیز کند.
دیگر این که برای کسی زمینه کوری پیدا شود، حکمت الهی مبتلایش می کند به چشم درد، چرک و کثافت که بیرون می آید، جلوگیری از کوری می شود.
هرگاه زمینه برص پیدا شود- که عبارت است از مرض جلدی – رنگهای عجیب و غریب و مختلف روی پوست بدن پیدا بشود، خدا مبتلایش می کند به دمل؛ یعنی کورک. چرکهایی که می آید جلوگیری از مرض برص می نماید.
دیگر آن که فرمود: هر گاه زمینه بواسیر پیدا گردد، مبتلا می شود به شکافها در پاشنه پا و همین شکافهای پاشنه پا از بواسیر جلوگیری می کند. نمی دانیم بخارات از اینجا رد میشود چطور می شود؟! این شقاق پاشنه پا هر چند سوزش می کند، کمی درد هم می گیرد، اما ارزش دارد؛ چون جلوگیری از بواسیر می نماید.
عرق جذام؛ یعنی خوره، آن هم مرض سختی است که بینی را می خورد، اگر زمینه خوره پیش آید، موهایی در داخل دماغ روییده می گردد. ضمنا می فرماید: «موها را نکنید. کندن موی دماغ فلط است بلکه بچینید، بودن این موها لازم است، چون جلوگیری از جذام می گردد» و همچنین مرض سل که می خواهد پیدا گردد، سرفه عارض می گردد، تا خلطهای سینه پاک گردد.
اینها برای نمونه است تا کسالتی پیدا کردی، نگو خدا هیچ کس را مثل من مبتلا نکرده. بدان! رحمت است. تو چه خبر داری بسیار از این مرضها هست که سبب می شود تو از گناه پاک گردی. بسیاری از مرضها آثار گناهت هست که خودت نمی دانی.
بیماری در اثر گناه و کفاره آن
در کلمه طیبه ذکر کرده اند که: «به امام صادق (ع) گفتند: آقا زاده تان اسماعیل ناگهان تب کرده بستری شده است. حضرت بلند شد آمد عیادت. دید تب، نه تب عارضه و مزاجی است تبی است که به سبب خاصی پیش آمده است. امام می خواهد سببش را پیدا کند، فرمود: پسر! راست بگو امروز چکار کردی؟ بالاخره گفت: صدای کنیز زدم اعتنا نکرد، دنبالش کردم تا او را ادب کنم، پایش به دامن پیراهنش گرفت به زمین خورد، من هم او را رها کردم، برگشتم، می بینم تب کردم افتادم. امام صادق (ع) (حاصل روایت منقوله) فرمود: شکر خدای را که تلافی کار فرزند مرا در دنیا قرار داد، یعنی این گناهی که تو کردی، یک نفر مظلوم را دنبال کردی، همین جا در دنیا تلافی شد و به آخرت نیفتاد». و همچنین کم و زیاد شدن مال آن هم حکمتها دارد.
رحمت بودن مرگ جوان برای خود و والدین
برای مثال، جوان قوی بیست و چهار پنج ساله، یک دفعه تصادف کرد و مرد. بستگانش این را ظلم می پندارند، نمی دانند الان مرگ این پسر رحمت است هم برای خودش و هم برای پدر و مادرش، اما برای خودش، چون این جوان زودتر به منزل رسید تو به خیالت اگر می ماند این جا چیکار می کرد؟ اگر این طور بگویی: ای کاش جوانم مانده بود و در این ماه رمضان روزه می گرفت، دعاها و ذکر خدا می کرد، قبول دارم، اما تو این طور نیستی. اگر از این جهت می گویی خلاف رحم است که جوانم کام ندیده است در دنیا. کامش چه بود؟ جوان ناکام یعنی چه؟ کام یعنی خوشی، مگر در دنیا خوشی هست. خوشی آدمی سر حوض کوثر درجوار اسدالله الغالب علی بن ابی اطالب (ع) است. واقعا آدمی آن جا نفسی می کشد. جام حوض کوثر را وقتی می چشد، یک صد هزار مزه می دهد، خاصیت سیری و رفع عطش و هزار لذت دارد، این خوشی است. اجمالا موت، رحمت است. رحمت است. برای جوان رحمت، برای پیر رحمت، حتی برای کافر رحمت، برای مؤمن رحمت.
وقتی که از امام می پرسید مرگ مؤمن رحمت است، برای کافر و فاسق چرا رحمت می باشد؟ می فرماید: «گناهش کمتر می شود» بگذار این کافر با فاسق در جوانی بمیرد که گناهش کمتر و بارش سبکتر باشد. بالاخره رحمت است. خوب است؛ چنانچه برای پدر و مادر و بستگانش نیز رحمت است. به واسطه ناراحتی از فراقش، مستوجب اجرهای عظیمی می گردند. و خلاصه، رحمت حق که به واسطه بردباری به آنان می رسد برایشان از بودن خود این جوان بهتر است؛ چنانچه رسیدن جوان به لقای رحمت خداوند از بودن نزد والدین و بستگان بهتر است.
منـابـع
سید عبدالحسین دستغیب- معارفی از قرآن- صفحه 42-49
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها