تفسیر آیاتی از قرآن، پیرامون مفهوم آمرزنده بودن، یکی از صفات فعل خداوند

فارسی 3527 نمایش |

«صفات فعل» صفاتی است که با ملاحظه انجام فعلی از ناحیه آن  ذات مقدس بر او اطلاق می شود، مثلا می گوئیم خداوند خالق و رازق است، مسلما این صفت، قبل از آنکه مخلوقی را بیافریند و روزی دهد بر او اطلاق نمی شد (البته قدرت بر خلقت و روزی دادن را داشت اما وصف خالق و رازق بر او صادق نبود) بنابراین صفات فعل در واقع حادثند، و طبعا عین ذات خدا نیستند، و در حقیقت آنها مفاهیمی هستند در ذهن ما.

غافر- غفور- غفار- عفو- تواب – جبار

غفران و آمرزش الهی، و عفو  و بخشش او نسبت به گنهکاران، و پذیرش توبه آنان، ریشه بخش گسترده ای از صفات فعل خدا است که شش نمونه آن، در بالا آمده است. این صفات الهی در آیات مختلف قرآن مجید منعکس است، به آیات زیر گوش جان فرا می دهیم:

1- غافر الذنب و قابل التوب..... «او آمرزنده گناهان و پذیرنده توبه است»، (مومن/3)

2- ان الله غقور رحیم: «خداوند آمرزنده مهربان است» ( بقره/173)

3-.....الا هو العزیز الغفار: «آگاه باشید او صاحب قدرت و بسیار آمرزنده» ( زمر/5)

4-....ان لله العفو غفور: «خداوند بسیار عفو کننده و آمرزنده است» ( حج/ 60)

5-..... انه هو التواب الرحیم: «او بسیار توبه پذیر و مهربان است» ( بقره/37)

6-.....المهمین العزیز الجبار المبتکبر: «او حافظ و نگهدارنده همه چیز و قدرتمند شکست ناپذیر، و اصلاح کننده هر کار، و شایسته عظمت و بزرگی است» (حشر/23)

توضیح و پیام
«غافر» و «غفور» و «غفار» از ماده «غفر» در اصل به معنی «پوشاندن» است، مخصوصا پوشانیدن چیزی از آلودگی ها، و «غفیر » به معنی گیسوان بلندی است که پشت سر را می پوشاند، و «مغفر» به معنی کلاه خود است که سر را به هنگام جنگ می پوشاند. این واژه هنگامی که در مورد خداوند یا موارد مشابه آن به کار می رود به معنی آمرزش و پوشایدن گناه است، منتهی «غافر» معنی اسم فاعلی دارد و «غفور» و «غفار» صیغه مبالغه است. بعضی گفته اند: «غفور» هنگامی که به عنوان وصفی از اوصاف الهی به کار می رود به معنی کسی است که بندگان را با رحمت خود می پوشاند، این تعبیر نیز در کلمات بعضی از بزرگان آمده است که اطلاق «غفار» بر خداوند به خاطر این است که هر زمان گناهی از او سر می زند (و به سوی خدا باز می گردد و توبه می کند گناهش را با آمرزش خود می پوشاند).

واژه «غفو» از ماده «عفو» به گفته ابن منظور در «لسان العرب» و ابن اثیر در «نهایه»، در اصل به معنی محو کردن است ولی راغب در مفردات این معنی را ریشه اصلی نمی داند و معتقد است که ریشه اصلی، «قصد برای گرفتن چیزی» است، و به همین مناسبت به وزش بادهائی که سبب برگرفتن اشیاء مختلف یا ویرانی می شود، این واژه اطلاق شده، و اگر به محو کردن، «عفو» اطلاق می گردد به خاطر آن است که آن هم نوعی قصد برگرفتن چیزی است، و به رویش گیاه نیز، «عفو » گفته شده چرا که خاکها را کنار می زند و ظاهر می گردد.

در «مقاییس اللغه» دو ریشه برای آن ذکر شده: ترک گفتن چیزی، یا طلب کردن آن، سپس معانی دیگر را به این دو مفهوم باز می گرداند، از جمله «عفو» به معنی محو و نابودی، و «عفا» به معنی «خاک» (خاک متروک )، به هر حال این واژه وقتی در مورد خداوند به کار می رود به معنی بخشش گناهان و ترک مجازات و محو آثار معصیت است. منتهی «عفو» چون صیغه مبالغه است به معنی کسی است که بسیار عفو می کند.

تکیه بر این وصف خداوند به خاطر آن است که اگر عفو او نباشد کسی از آثار گناه رهائی نمی یابد، امیرمومنان علی(ع) می فرماید: «خداوندا با عفو و بخشش خود با من رفتار کن نه با عدل و داد خود» و در فرمان مالک اشتر می فرماید: «تو هرگز بی  نیاز از عفو و رحمت خدا نیستی».

عفو پروردگار به قدری گسترده است که هیچ حد و مرزی برای آن متصور نیست، و قرآن مجید تنها چیزی را که از آن استثناء کرده همان شرک است و لذا در حدیثی آمده است که امام حسن عسکری(ع) فرمود: «خداوند در روز قیامت آنچنان عفو  می کند که بندگان را احاطه می نماید، تا آنجا که مشرکان طمع می کنند و می گویند به پروردگارمان سوگند که ما مشرک نبوده ایم» و از سوی دیگر به بندگان درس عفو و بخشش  را می آموزد، و به آنها توصیه می کند که تا می توانند از گناهان یکدیگر بگذرند، به این امید که خدا از گناهان آنان صرف نظر کند.

در حدیثی از پیغمبر گرامی اسلام(ص) تعبیر عجیبی دیده می شود که اهمیت مقام عفو را به روشنی اثبات می کند، فرمود: «روز قیامت منادی ندا می دهد هرکسی بر خداوند اجری دارد برخیزد!، هیچکس جز آنها که عفو کرده اند برنمی خیزند، آیا این سخن خداوند متعال را نشینده اید که می فرماید: هرکس عفو کند و اصلاح نماید، اجر و پاداش او برخدا است».

البته عفو تنها یک مسأله اخلاقی نیست، بلکه یک مسأله مهم اجتماعی است، چرا که اگر بنای یک جامعه بر انتقامجوئی باشد دائما جدال و کشمش و خونریزی در میان آنها حاکم خواهد بود و روی عزت و آرامش نخواهند دید، لذا در حدیثی از پیغمبر اکرم(ص) آمده است: «برشما باد به عفو کردن چرا که عفو، بندگان را جز عزت نمی افزاید».

واژه «تواب» صیغه مبالغه از ماده توبه است و توبه به گفته «مقاییس اللغه» به معنی «رجوع و بازگشت» است، و معمولا در «بازگشت از گناه» به کار می رود همانگونه که در لسان العرب آمده است. ولی «راغب» در مفردات تعبیر دیگری در تفسیر آن دارد، می گوید: «توبه» ترک گناه به بهترین صورت ممکن است، سپس عذرخواهی را به سه گونه تقسیم می کند: نخست اینکه کسی بگوید من اصلا چنین گناهی را انجام نداده ام، دوم اینکه بگوید انجام داده ام ولی دلیلش چنین و چنان بوده است (یعنی در مقام توجیه برآید)، سوم بگوید: انجام داده ام و دیگر نخواهم کرد، معنی توبه همین است و شکل چهارمی وجود ندارد.

به هرحال این وصف هنگامی که در مورد خداوند به کار می رود یا به معنی پذیرش توبه بندگان است، و یا موفق داشتن آنها به توبه کردن، چنانکه مرحوم کفعمی در مصباح آورده است. نکته قابل توجه اینکه واژه «توبه» در قرآن مجید هنگامی که به بندگان نسبت داده می شود معمولا با «الی» متعددی می شود مانند «توبوا الی الله» (تحریم/ 8)، و هنگامی که به خدا نسبت داده می شود معمولا با «علی» می باشد. 

این تفاوت تعبیر ظاهرا اشاره به نکته لطیفی است و آن اینکه «توبه» در هرحال به معنی بازگشت از گناه است منتها بازگشت بندگان از گناه به این صورت است که گناه را ترک گویند و در مقام عذرخواهی برآیند، ولی بازگشت خداوند به این است که لطف و رحمتی را که به خاطر گناه از بندگانش دریغ داشته بود به آنها بازگرداند، و چون از یک مقام بالا و والا است تعبیر به «علی» شده که معمولا در موارد علو به کار می رود.

ذکر این صفت (تواب) به صورت صیغه مبالغه نیز اشاره به این نکته است که اگر بنده ای یک یا چندبار گناه کرد و توبه را شکست مأیوس از عفو و رحمت او نگردد، چرا که او «تواب» یعنی بسیار توبه پذیر است.

تأثیر تربیتی «توبه» بر کسی پوشیده نیست، زیرا اگر درهای توبه به روی بندگان بسته باشد ارتکاب یک گناه کافی است که آنها را برای همیشه از لطف الهی مأیوس کند، و به گرداب انواع گناهان بزرگتر بیفکند، اما هنگامی که این در را به روی خود باز می بینند، و دریای رحمت الهی را به حکم تواب بودن خداوند، مواج مشاهده می کنند، در پی بازگشت و اصلاح و جبران خواهند بود، و این خود نردبان تکامل انسان محسوب می شود.

از سوی دیگر این درس را به انسانها می آموزد  که در برابر گناه زیر دستان سختگیر نباشند، و راه بازگشت و اصلاح را به روی آنها  بگشایند، و همان امیدی را که به عفو خدا دارند به دیگران در عفو خود بدهند. تعبیراتی که در روایات درباره توبه آمده است به قدری جالب و زیبا است که انسان را به سوی چنین خداوند توابی جذب می کند و آتش عشق او را در دلش شعله ور می سازد.

در حدیثی از امام باقر می خوانیم: «خداوند از توبه بنده اش بیش از کسی که مرکب و توشه خود را در بیابان در یک شب تاریک گم کرده و ناگهان آن را بیابد شاد می گردد»! در حدیث دیگری «توبه» به عنوان محبوبترین کارها نزد خدا معرفی شده. پیغمبر اکرم (ص) فرمود: «چیزی محبوتر در نزد خدا از مرد مومن توبه کار و زن مومنه توبه کننده نیست».

واژه « جبار» ازماده «جبر» است و معنی  اصلی آن به گفته «راغب» اصلاح کردن توام با غلبه و قاهریت است، و به همین دلیل این واژه گاه در معنی اصلاح به کار می رود مثلا کسی که استخوان شکسته ای را اصلاح می کند می گوید "جبرت العظم" و در دعا می خوانیم "یا جابر العظم الکسیر" «ای کسی که استخوان شکسته را اصلاح می کنی» و گاه در معنی قهر و غلبه، و به گفته «مقاییس» مفهوم آن ترکیبی است از عظمت و علو و استقامت (به معنی راست قامت بودن) و لذا به درختهای بلند نخل که از دسترس بیرون است «جباره» گفته می شود.

 «جبر» به معنی مجبور ساختن کسی بر چیزی نیز از ریشه قهر و غلبه گرفته شده است. به هرحال وصف «جبار» هنگامی که در مورد خداوند به کار می رود به گفته مرحوم صدوق در کتاب توحید به معنی شخص قاهر و صاحب سلطه ای است که دست کسی به دامان عظمتش نمی رسد. و یا به معنی کسی است که فقر و نیازهای بندگان را جبران می کند، چنانکه مرحوم کفعمی در مصباح ضمن معانی دیگر به آن اشاره کرده است.

همچنین جبران کننده شکستها، ناکامیها و ندامتهای حاصل از گناه است. این واژه، همانگونه که مرحوم «طبرسی» در «مجمع البیان» اشاره کرده است، هنگامی که در مورد خداوند به کار می رود جنبه مدح و ثنا دارد، در حالی که در مورد بندگان جنبه مذمت دارد (زیرا حکایت از برتری جوئی و تکبر و ظلم و فساد می کند). پیامی که این وصف الهی به ما می دهد از یکسو توجه به عظمت و علو مقام خدا است، و از سوی دیگر توجه به رحمت و عطوفت و عنایت او در جبران شکستها، و محرومیتها، و گناهان است.

منـابـع

ناصر مکارم شیرازی- پیام قرآن - جلد 4- صفحه 287 و صفحه 324 تا 331

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها