بررسی مصادیق مختلف نجم؛ معنای تأویلی نجم به پیامبر اکرم
فارسی 5141 نمایش | نور محمد
وجه دیگر، قسم به نور محمد (ص) که از مکه غروب کرد و در مدینه طلوع نمود و چون رسول الله از مکه خارج شدند بلاهایی بر اهل مکه وارد شد، بالعکس طلوع و ظهورش در مدینه موجب سعادتمندی اهل مدینه گردید.
نور خدا
وجه دیگر که از حضرت صادق (ع) است «إذا هوی؛ نجم/ 1»؛ یعنی هوی فی قبره؛ قسم به این نور خدایی وقتی که بدنش را مدفون کردند، وقتی که از دنیا رفت. علی بن ابی طالب زیاد نام ابن عمش را می برد و می فرمود: «مسلمانان شما دو امان داشتید یکی از آنها رفت و دیگری بر جاست، امان اول محمد (ص) بود و امان دوم استغفار تا شما توبه کنید خدا قبول می کند، اگر رسول الله از دنیا رفته، استغفار را رها نکنید.»
ستاره دل محمد
دیگر از وجوه نجم، قسم به درخت و گیاهی است که ساق ندارد و در آیه دیگری از قرآن، مراد نجم، درخت بی ساقه است. و در تفسیر منهج الصادقین گوید: «نزد محققین، نجم ستاره دل محمد صلی الله علیه وآله وسلم است که بر فلک توحید بر آمد و از ماسوی منقطع شد. «هوی» دو احتمال دارد یا از هوی (به فتح هاء) می باشد که به معنی ارتفاع و صعود است، یا از هوی (به ضم هاء) است که به معنی هبوط و فرود آمدن است. قسم به ستارگان وقتی که طلوع می کنند- از اول شب ستارگان بالا می آیند تا به خط نصف النهار برسند و پس از نصف شب نزول می کنند تا از سمت الرأس رد شوند و تنزل نمایند، هر دو قسمش مورد قسم است- وقت طلوعش، اظهار قدرت خدای تعالی است، وقتی که مؤمن نگاه می کند، به عظمت خدا پی می برد این ستارگان چیستند؟ چکار می کنند؟ کجا می روند؟ و چه دست قدرتی آنها را در مدار معین گردش می دهد؟ یا موقع غروب آنها که از نصف شب به بعد است، عاقل می فهمد که هر چیز فنا دارد، جز خدا همه از بین می روند. و در ضمن تعریفی هم به ستاره پرستان می شود وقتی که می فرماید: «هوی»؛ یعنی نزول و غروب می کنند، خطاب به ستاره پرستهاست که دیدید ستاره غروب کرد و چیزی که غروب کند مورد محبت نخواهد بود. دیگر آن که وقت طلوع ستارگان و غروب آنها باعث راهنمایی بشر در دریاست. مسافرین کشتی از طلوعش مشرق را تشخیص می دهند و از غروبش مغرب و شمال و جنوب نیز مشخص می شود. راننده کشتی از روی همین ستاره ها کشتی را راهنمایی می کند. دیگر آن که در موقع غروب و نزول ستارگان، درهای رحمت در نیمه شب باز می شود (از نصف شب به بعد رحمت در رحمت است) لذا وقتی زین العابدین (ع) نیمه شب برمی خاست، این دعا را می خواند: «"خدایا! ستاره های آسمان رو به پایین آمدن و غروب هستند. خدایا! صداها خاموش شده (نصف شب می بینی همه خوابند) چشمان بندگانت را خواب فراگرفته، صداها همه گرفته و همه افتاده است.) خدایا! پادشاهان در را بر روی خود بسته اند، نگهبانان دور قصرشان را نگهبانی می کنند تا کسی نیاید و از آنها چیزی بخواهد، اما تو ای خداوند حی و قیوم، درب خزائنت قفل نیست و بابهای رحمت تو برای هر که از تو بخواهد باز است."» بعد می فرماید: «"ای خدای من! بیچارگی من مرا بلند کرده و آورده به در خانه تو و شدت مرگ، سختی روز قیامت، خواب را از چشم من برده در این وقت همه خوابند اما من چطور بخوابم در حالی که مرگ باسرعت پیش می آید"».
اما وجه مناسبت معنی ظاهری نجم و معنی تأویلی آن که رسول الله است آن است که چنانچه طلوع و غروب ستارگان مورد استفاده خلق است، خدا می خواهد بفرماید که محمد ما هم هادی است. قسم به ستارگان در دوره طلوع و غروبشان که بدان وسیله شرق و غرب و شمال و جنوب معلوم می شود، بدانید حبیب ما هم راهبر است. ای گمگشتگان! دنبال این چراغ هدایت بیایید، چراغ هدایت محمد است که به واسطه او مبدأ و معاد و سایر مجهولاتتان بر شما روشن می شود. «وما ضل صاحبکم و ما غوی» (نجم/ 2) محمد گمراه نگشته و فریب نخورده است؛ یعنی در سخن و عقیده و کارش همه هدایت است، هیچ کدام گمراهی نیست، همه نور اندر نور است: «وما ضل صاحبکم» صاحب از ماده صحبت است. صاحب کسی که زیاد ملازمت او حاصل گردد. چیزی که دایما یا غالبا پهلوی شخصی است، او را صاحب گویند. خداوند می خواهد بفرماید ای مردم مکه! حبیب ما چهل سال در بین شما زندگی کرده و مکه مسقط الرأس اوست، از پشت کوه که نیامده، آیا خطایی از او دیده اید؟ محمد (ص) که هم صحبت شماست آیا خلافی از او دیده اید؟ فقط حرفی که خلاف میل شما گفته آن است که می گوید این بتها کاری از آنها ساخته نیست. در جمیع شئون بالاخص در احکامی که از طرف خدا برای پیغمبر می آمد و در مسأله ولایت علی (ع) در پشت سر رسول خدا خیلی قال و مقال می کردند، اول مشرکین بودند، بعد سر مسأله خلافت، منافقین با رسول الله مخالفت می کردند و جسارتهایی به حضرت می نمودند، این جا به مناسبت این آیه حدیثی ذکر می شود.
ابن مغازلی شافعی مذهب روایت کرده از ابن عباس که گوید: «شبی در خانه رسول الله (ص) اصحاب جمع بودند، رسول خدا فرمود: امشب در نزدیک سحر کوکبی از آسمان پایین می آید و در خانه هر که فرود آمد، آن شخص ولی من است. همان شب همه اصحاب نخوابیدند. از همه طماع تر عباس پدرم بود (چون عباس عموی رسول الله (ص) بود) ناگهان دیدند که کوکبی روشن آمد و آمد تا در خانه علی (ع) فرود آمد. پس از این واقعه اصحاب گفتند محمد (ص) درباره ابن عمش علی (ع) در ضلالت است و می خواهد پسر عم خود را ولی خود کند، این است که خداوند در این آیه گمراهی را از پیغمبر نفی می فرماید».
سدالابواب مسجد
دیگر از مصادیق این آیه شریفه قضیه سد الأبواب مسجد است که از روایات متواتره است (معنی متواتر آن است که خبری را عده کثیری نقل نمایند که عقل، اجتماع آنها را بر کذب محال بداند) در کتاب الغدیر روایات زیادی را جمع کرده که در زیر یکی را ذکر می کنیم.
روایت سد ابواب
پس از آن که مسجدالنبی را حصار کشیدند و پیغمبر در آن نماز می خواند، دور مسجد خانه بود و همه داخل مسجد از خانه خود در باز کرده بودند که برای نماز فورا برسند. ابوبکر و عباس و حمزه هر یک در خانه خود را به مسجد باز کردند و یک در دیگر هم خانه شان داشت. فقط خانه هایی که در داشت و آن هم وارد مسجد می شد، خانه رسول الله (ص) و خانه علی (ع) بود. وحی رسید به پیغمبر که باید تمام درها بسته گردد مگر در خانه تو و علی (ع) (روایت را سنیها از عبدالله بن عمرو، از عمربن الخطاب هم ذکر کرده اند.» گویند که: از پسر عمر پرسیدند راجع به علی (ع)، او گفت: «اسم علی را نیاورید که سه افتخار بزرگ برای اوست یکی: سد الأبواب، دوم ازدواج او با فاطمه (س) و سوم فتخ خبیر». رسول الله (ص) رفت بالای منبر و فرمود که خداوند فرموده باید درها بسته شود ولی استثنا راجع به علی را ذکر نفرمود. روایت دارد که اولین کسی که مشغول بستن درب خانه اش شد، علی (ع) بود، ولی رسول الله (ص) و نگذاشت. عباس و عمر در را نبستند. سایرین آمدند گفتند در را می بندیم اما بگذارید روزنه ای باز بگذاریم.
رسول الله (ص) فرمود: روزنه ای هم نباید باز باشد. عباس آمد پیش رسول الله (ص) و عرض کرد من هم که پیرمردی هستم و حکم پدر تو را دارم در را ببندم؟ حمزه هم ببندد؟ پیغمبر بالای منبر رفت و فرمود: من نگفته ام که درها را ببندید، امر خداست، خدا فرموده فقط در خانه علی باز باشد. رسول الله (ص) از پیش خود کار نمی کند، اگر می کرد به عباس اجازه می داد که عمویش بود. حمزه هم آمد روزنه ای باز بگذارد رسول الله (ص) همان جواب را به او داد.
خلاصه، پس از 23 سال مصاحبت با محمد (ص) و مشاهده این همه معجزات و پس از آیات باهرات در اثر آن که عملی خلاف میل آنها آن هم به دستور خدا کرد و فرمود درهای خانه تان را ببندید، گفتند: محمد (ص) از پیش خود کار می کند و ملاحظه دامادش را می کند لذا حضرت بالای منبر رفت و فرمود که من به دستور خدا چنین کردم. امام فرمود که متهم کردند رسول الله (ص) را در مسأله سد ابواب و گفتند- نعوذ بالله – پیغمبر در ضلالت افتاده است، این بود که خداوند در این سوره می فرماید محمد (ص) در ضلالت نیست، محمد خودش چراغ هدایت است.
منـابـع
آیت الله عبدالحسین دستغیب- معراج- صفحه 12-19
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها