دیدگاه های مختلف در مورد عمل صالح منهای ایمان
فارسی 4958 نمایش | بحث در این است که اگر کسی بدون اینکه دین حق را بپذیرد عمل نیکی انجام دهد که دین حق آن را نیک می داند آیا برای او در مقابل عمل نیکی که انجام داده است اجر و پاداشی هست یا نه؟ مثلا دین حق احسان به خلق را توصیه و تأکید کرده است. خدمات فرهنگی از قبیل تأسیس مدارس و آموزشگاه ها و تألیف و تعلیم و تدریس، خدمات بهداشتی از قبیل طبابت، پرستاری، تأسیس مؤسسات بهداشتی و غیره، خدمات اجتماعی از قبیل اصلاح ذات البین، کمک به مستمندان و از کارافتادگان، حمایت حقوق زیردستان، درگیری با متجاوزان و زورگویان و تقویت صفوف محرومان و بالاخره اقامه عدل که غایت و هدف بعثت پیامبران است، فراهم کردن موجبات تسلی خاطر دلشکستگان و مصیبت زدگان و امثال اینها از این قبیل است، هر دینی و هر پیغمبری به اینها توصیه کرده است. به علاوه عقل و وجدان هر کسی به حسن و خوبی چنین اعمالی حاکم است. اکنون می گوییم اگر شخص غیر مسلمانی اینچنین خدماتی انجام داد، آیا برای او پاداشی هست یا نه؟ دین حق می گوید امین باشید و دروغ نگویید، آیا اگر غیر مسلمانی اعمالش منطبق بر همین دستور باشد، پاداشی دریافت خواهد کرد یا نه؟ به عبارت دیگر آیا خیانت کردن و امین بودن، در مورد غیر مسلمان مساوی است یا نه؟ آیا زنا و نماز در مورد او برابر است (سواء صلی ام زنی) یا نه؟ این است مسأله ای که مورد بحث ماست.
طرز تفکر روشنفکر مآبها
معمولا کسانی که داعیه روشنفکری دارند با قاطعیت می گویند هیچ فرقی میان مسلمان و غیر مسلمان، بلکه میان موحد و غیر موحد نیست. هر کس عمل نیکی انجام دهد، خدمتی از راه تأسیس یک مؤسسه خیریه و یا یک اکتشاف و اختراع و یا از راه دیگر انجام دهد، استحقاق ثواب و پاداش از جانب خداوند دارد. می گویند خداوند عادل است و خدای عادل میان بندگان خود تبعیض نمی کند. برای خداوند چه فرق می کند که بنده اش او را بشناسد یا نشناسد، به او ایمان داشته باشد یا نداشته باشد، خداوند هرگز به خاطر اینکه یک بنده ای با او رابطه آشنایی و دوستی ندارد، عمل نیک آن بنده را نادیده نمی گیرد و اجر او را ضایع نمی گرداند، و به طریق اولی اگر بنده ای خدا را بشناسد و عمل نیک انجام دهد ولی فرستادگان او را نشناسد و با آنها رابطه آشنایی و پیمان دوستی نداشته باشد خط و بطلان روی عمل نیک او نمی کشد.
طرز تفکر مقدس مآبها
نقطه مقابل اینها دسته دیگری هستند که تقریبا همه مردم را مستحق عذاب می دانند و برای کمتر انسانی عمل مقبول و فرجام نیک معتقدند. اینها یک حساب ساده ای دارند، می گویند مردم یا مسلمانند و یا غیر مسلمان، غیر مسلمان ها که تقریبا سه ربع مردم جهان را تشکیل می دهند به این جهت که مسلمان نیستند اهل دوزخند، مسلمانان نیز یا شیعه اند و یا غیر شیعه، غیر شیعه که تقریبا سه ربع مجموع مسلمانان را تشکیل می دهند به این جهت که شیعه نیستند اهل دوزخند، شیعیان نیز اکثریتشان -در حدود سه ربع- تنها اسم تشیع دارند و اقلیتی از آنها به اولین وظیفه خود که "تقلید" از یک مجتهد است آشنا هستند تا چه رسد به سایر وظائف که صحت و تمامیت آنها موقوف به این وظیفه است، اهل تقلید هم غالبا اهل عمل نیستند. علیهذا بسیار اندکند کسانی که اهل نجات می باشند. این بود منطق دو طرف، منطق آنان که تقریبا می توان گفت صلح کلی هستند، و منطق اینان که می توان گفت مظهر غضب الهی بشمار می روند و غضب را بر رحمت سبقت می دهند.
منطق قرآن کریم
منطق سومی هست و آن منطق قرآن کریم است. قرآن کریم در این مسأله به ما فکری مغایر با آن دو فکر می دهد که کاملا مخصوص قرآن است. نظر قرآن نه با اندیشه گزاف روشنفکر مآبان ما تطبیق دارد و نه با تنگ نظری خشک مقدسان ما. نظر قرآن بر منطقی خاص استوار است که پس از وقوف بر آن هر کسی اعتراف می کند که سخن صحیح در این زمینه جز آن نیست و این مطلب، ایمان ما را به این کتاب شگفت و عظیم زیاد می کند، می رساند که معارف عالی آن، مستقل از افکار زمینی مردم است و سرچشمه ای آسمانی دارد. از نظر قرآن اخلاص شرط قبولی عمل است. از نظر قرآن، شخصیت واقعی ما و "من" حقیقی ما همان روح ماست، روح ما با هر عمل اختیاری، از قوه بسوی فعلیت گام بر می دارد و اثر و خاصیتی متناسب با اراده و هدف و مقصد خود کسب می کند، این آثار و ملکات جزء شخصیت ما می شود و ما را به عالمی متناسب خود از عوالم وجود می برد. پس حسن و قبح فعلی، یا خوبی و بدی اعمال، از نظر بعد اول بستگی به اثر خارجی آن عمل دارد، و حسن و قبح فاعلی، یا خوبی و بدی از نظر بعد دوم بستگی به کیفیت صدور آن از فاعل دارد. در حساب اول، قضاوت ما درباره یک عمل از لحاظ نتیجه خارجی و اجتماعی آن است، و در حساب دوم، قضاوت ما از نظر تأثیر داخلی و روانی عمل در شخص فاعل است. وقتی یک فرد، بیمارستانی بوجود می آورد یا اقدام نیکوکارانه دیگری در امور فرهنگی یا بهداشتی یا اقتصادی یک کشور انجام می دهد، شک نیست که عمل او از نظر اجتماعی و در مقیاس تاریخ، خیر است، یعنی کار مفید و نافع برای خلق خداست.
در این حساب تفاوتی نمی کند که هدف فاعل از ایجاد بیمارستان یا مؤسسه خیریه دیگر چه باشد؟ خواه هدفش ریاکاری و تظاهر و اشباع غرائز نفسانی باشد یا انسانی و عالی و غیرفردی و مافوق مادی، در هر صورت از لحاظ اجتماع یک مؤسسه خیریه بوجود آمده است. قضاوت تاریخ در مورد اعمال مردم همیشه از همین جنبه و در همین بعد است. تاریخ هرگز به نیت اشخاص کاری ندارد. وقتی سخن ازشاهکارهای هنر و صنعت در اصفهان به میان می آید کسی کاری ندارد که مثلا پدیدآورنده مسجد شیخ لطف الله یا مسجد شاه یا سی و سه پل چه نیتی و هدفی داشته است، تاریخ پیکر را می بیند و نام عمل را "عمل خیر" می گذارد.
اما در حساب "حسن فاعلی" نظر به اثر اجتماعی و خارجی فعل نیست، در این حساب نظر به نوع ارتباط عمل با فاعل است، در این حساب مفید بودن عمل کافی نیست برای اینکه عمل، "عمل خیر" محسوب گردد. در اینجا حساب این است که فاعل با چه نیت و چه منظور و هدفی و برای وصول به چه مقصدی اقدام کرده است. اگر فاعل، دارای نیت و هدف خیر باشد و کار خیر را با انگیزه خیر انجام داده باشد کارش خیر است یعنی حسن فاعلی دارد و عملش دو بعدی است، در دو امتداد پیش رفته است: در امتداد تاریخ و زندگی اجتماعی بشری، و در امتداد معنوی و ملکوتی، ولی اگر آن را با انگیزه ریا یا جلب منفعت مادی انجام داده باشد، کارش یک بعدی است، تنها در امتداد تاریخ و زمان پیش رفته ولی در امتداد معنوی و ملکوتی پیش نرفته است و به اصطلاح اسلامی عملش به عالم بالا صعود نکرده است، و به تعبیر دیگر در اینگونه موارد، فاعل به اجتماع خدمت کرده و آن را بالا برده است ولی به خودش خدمت نکرده است بلکه احیانا خیانت کرده است، روحش بجای اینکه با این عمل، تعالی یابد و بالا رود تنزل یافته و سقوط کرده است.
البته مقصود این نیست که حساب حسن فاعلی از حسن فعلی بکلی جداست و انسان از نظر نظام روحی و تکامل معنوی نباید کاری به کارهای مفید اجتماعی داشته باشد، مقصود این است که کار مفید اجتماعی آنگاه از نظر نظام روحی و تکامل معنوی مفید است که روح با انجام آن عمل یک سیر و سفر معنوی کرده باشد، از منزل خودخواهی و هواپرستی خارج شده و قدم به منزل اخلاص و صفا گذاشته باشد. نسبت حسن فعلی به حسن فاعلی نسبت بدن به روح است. یک موجود زنده، ترکیبی است از روح و بدن، باید در پیکر عملی که حسن فعلی دارد، حسن فاعلی دمیده شود تا آن عمل زنده گردد و حیات یابد.
منـابـع
مرتضی مطهری- عدل الهی- ص 336-335 و 273-272
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها