هدفدار بودن خلقت
فارسی 3422 نمایش | در (آیات اول سوره الرحمن) خواندیم که سخن از تعلیم قرآن کریم و از خلقت انسان و از تعلیم نطق و بیان و از نظام آسمان و خورشید و ماه و بعد اشاره به درخت و گیاه و امثال اینها است، در ادامه (آیه 10) می فرماید: «و الارض وضعها للانام؛ و خدا زمین را برای مردم آفرید.» "انام" یک نوع اسم جمع و به معنی مردم است. انام یعنی "الناس"، یعنی مردم. زمین را خدا برای مردم (آفرید).
اینجا دو جهت هست که ما باید به این دو جهت توجه کنیم. یکی این است که بینش یک نفر موحد در عالم خلقت همیشه این طور باید باشد که نظامی است در عالم و رابطه ای است در خلقت اشیاء، یعنی اگر زمین شرایط زندگی برایش مساعد است و یک سلسله اموری که برایش مفید است -که ما اسم آنها را "نعمت ها" می گذاریم- وجود دارد، اینها یک امر اتفاقی و تصادفی نیست آن طور که مادیین فرضیه می سازند که پیدایش زمین صرفا معلول یک تصادف است و هدف و غرض و حکمتی در کار نیست، بعد هم که شرایط زمین برای زندگی مساعد شده، این هم معلول تصادف است، بعد هم که اولین جاندار در روی زمین پیدا شده است این هم باز در اثر یک تصادف است، بعد این جاندارها هم که تکامل پیدا کرده اند تا به انسان رسیده، این انسان که الان خودش را شریف ترین مخلوقات عالم می داند باز هم یک امر تصادفی است.
درست دقت کنید که آن نتیجه نهایی از نظر انسان چه خواهد شد: انسان در روی زمین آمده بدون آنکه حسابی در کار باشد و آن حساب انسان را به اینجا رسانده باشد، بلکه همان تصادفات کور کورانه ای که رخ داده است و یک مقدار -در جاندارها- تنازع ها برای بقا، کشمکش ها و ستیزها و حکومت زور در میان حیوانات که هر که قوی تر و زورمندتر بوده باقی مانده، انسان را به اینجا رسانده است. بنابراین، این انسانی که امروز ما می بینیم، وجودش معلول یک سلسله تصادفات است و یک سلسله زورمندی هایی که نسل های گذشته اش نسبت به حیوانات دیگر داشته اند که توانسته اند آنها را از صحنه زندگی بیرون ببرند و بعد خودشان در اینجا باشند. نتیجه چیست؟ حالا بر چه اساسی باید زندگی کند؟ حالا هم قهرا نتیجه اش همین است، یعنی اصلا قانون اساسی خلقت همین خواهد بود و بنابراین مبنای زندگی بشر در آینده هم همین باید باشد و غیر از این نمی تواند باشد.
اینجاست که مسائلی از قبیل انسانیت و شرافت و اخلاق و معنویت، زیر آبش یکجا زده می شود، و عجیب این است که عده ای می خواهند این فلسفه را ترویج کنند و در عین حال باز دم از انسانیت و شرافت و معنویت و نیکی و احسان و صفا و عدالت و از این حرف ها بزنند. اینها اصلا با هم جور در نمی آید، یعنی اگر ما آن اصلی را که "اصل علت غائی" نامیده می شود نادیده بگیریم یعنی اگر آن "ل" در «وضعها للانام» را برداریم، دیگر انسان نمی تواند اساسا وظیفه ای داشته باشد.
تعلق زمین به همه انسانها
نکته ای است که بعضی استفاده کرده و می کنند و آن این است که در «والارض وضعها للانام»؛ زمین را خدا برای مردم آفریده است. وقتی می گوید «برای مردم آفریده است» اختصاص به یک گروه خاص از مردم نمی دهد، یعنی برای همه مردم آفریده است، نه اینکه اختصاص به بعضی از مردم داشته باشد. یادم است زمانی که جنگ بین الملل دوم بود (البته آنها جنبه تبلیغاتی داشت، آنهایی هم که این حرف ها را می زدند بهتر از دیگران نبودند) رادیو آلمان وقتی قرآن کریم می خواند، سوره الرحمن را که می خواند، وقتی که به این آیه «و الارض وضعها للانام» می رسید می گفت: «و الانگلیزیون یقولو الارض لنا».
«و الارض وضعها للانام» خدا زمین را برای همه مردم آفریده است. همه مردم را خدا خلق کرده. زمین را هم که خدا خلق کرده برای همه مردم خلق کرده نه برای یک گروه خاص که دیگران از آن محروم بمانند.
مسئول بودن انسان در بینش توحیدی
انسان کدخدای این عالم است، یعنی بر همه حیوانات و جاندارهای دیگر پیروز است، بر دریاها، صحراها، گیاه ها، حیوانات و هوا مسلط است. این را شما تشبیه کنید به کدخدای یک ده. این کدخدای یک ده یک وقت هست که با زور خودش آمده این منصب و پست را تصاحب و دیگران را مطیع خودش کرده، و یک وقت هست کدخدایی است که او را برای کدخدایی این ده انتخاب کرده اند. اگر کدخدایی را دیگری (مثلا دولت) یا دیگر (مردم) انتخاب کرده باشند، مسئولیت در آنجا معنی دارد چون انتخاب، مسئولیت آور است. به او می گویند تو را برای این ده به عنوان کدخدا انتخاب کرده اند، برای چه؟ کارهایی را باید انجام بدهی. اگر انتخاب در کار باشد مسئولیت و وظیفه هم معنی پیدا می کند ولی اگر انتخاب در کار نباشد و شخص با زور خودش آمده اینجا را تصاحب و اقتدار کرده، دیگر کسی نمی تواند به او بگوید که تو اکنون مسئولیتی هم در مقابل این (امر) داری. می گوید من به بحکم این شمشیر و زور خودم شما را اینجا مطیع کردم. اصلا مسئولیت برایش معنی ندارد.
ما در قرآن راجع به انسان کلمه "اصطفاء" را می خوانیم. اصطفاء یعنی انتخاب. خدا انسان را برگزیده است. چون خدا انسان را برگزیده است، این "برگزیده" قهرا از جنبه برگزیدگی خودش مسئولیت هم دارد و نمی تواند نداشته باشد. اما اگر بنا بود اصطفاء و انتخاب و اختیار و «خدا این نعمت را برای تو قرار داده» و این گونه حرف ها را به کلی نفی کنیم، دیگر برای انسان وظیفه و مسئولیت معنی ندارد. این است که ما مکرر گفته ایم که این فلسفه های مادی جدید که از یک طرف بر اساس ماتریالیسم و نفی همه این حرف ها قضاوت می کنند ولی از طرف دیگر به اینجا ها که می رسند می خواهند فلسفه انسانی بسازند و دم از مسئولیت می زنند؛ اینها اساسا هیچ معنی نمی تواند داشته باشد. به حسب بینش توحیدی و در معارف الهی هیچ ذره ای در نظام خلقت نیست مگر اینکه «حساب شده» و مقدر است، یعنی روی یک تقدیر و اندازه گیری و حساب است. اگر انسان در متن این برنامه نبود، زمینی هم در این برنامه نبود. وقتی که شما چیزهایی را روی برنامه ای و برای هدفی تعیین می کنید، معنایش این است که اگر آن هدف در این برنامه نبود این مقدمات هم در کار نبود.
آیه «والارض وضعها للانام» معنایش این است که این طور نیست که خلقت زمین به گزاف انجام شده و بعد تصادفا منجر به خلقت انسان شده، بلکه اصلا این زمین حساب شده آفریده شده است، برای اینکه انسان در رویش به وجود بیاید، آفریده شده است. بنابراین ای انسان تو باید توجه داشته باشی که این زمین را برای تو آفریده اند، پس مسئولی، پس مکلفی. همه اینها نتیجه گیری برای مسئولیت و مکلف بودن است که آن «فبای آلاء ربکما تکذبان» توجه دادن ماست به مسئولیت و تکلیفی که در مقابل این نعمتها که برای این هدف آفریده شده است داریم.
منـابـع
مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن جلد 6- صفحه 31-35
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها