ضرورت احیاء فکر دینی
فارسی 3855 نمایش |یکی از موضوعات مهم در اسلام موضوع "احیاء فکر دینی" است. ممکن است در ذهنها بیاید که این معنی ندارد، مگر ما وظیفه داریم و یا حق داریم که بخواهیم دین را احیاء کنیم؟! کار به عکس است، دین باید ما را احیاء کند، ما نمی توانیم دین را احیاء کنیم. بالاتر اینکه شاید بعضی اینجور اشکال بکنند که این عنوان با خود آیه ای که در عنوان مطلب آمده است تناقض دارد. آیه می فرماید: «یا أیها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم؛ ای مؤمنان! ندای خدا و پیامبر را آنگاه که شما را به پیامی حیاتبخش می خواند، اجابت کنید.» (انفال/ 24) یعنی دعوت خدا و حضرت محمد (ص) را بپذیرید، پیغمبری که شما را دعوت می کند به چیزی یعنی به دین اسلام، که آن دین شما را زنده می کند. دین به شما زندگی می دهد. پس آن چیزی که زندگی می دهد دین است و آن چیزی که زندگی می پذیرد افراد بشرند که ما هستیم. پس احیاء فکر دینی یعنی چه؟
اولا عرض می شود عنوان بحث ما "احیاء فکر دینی" است نه "احیاء دین". فرض کنید گفتیم: احیاء دین. هیچ منافات نیست که هم دین محیی و زنده کننده ما باشد و هم ما وظیفه داشته باشیم که محیی و زنده کننده دین باشیم. این به اصطلاح دور نیست. تقوا برای انسان مصونیت است، تقوا به انسان صیانت می دهد، صائن و حافظ انسان است. در عین حال انسان موظف است که صائن و حافظ تقوا باشد و این دور نیست، زیرا از دو جنبه است. ما باید از یک نظر حافظ تقوا باشیم، تقوا از نظر دیگر و جنبه دیگر حافظ ما است. در اینجا هم همینطور است: ما باید محیی دین باشیم و دین هم محیی ما است، یعنی ما باید زنده نگه داریم مایه زندگی خودمان را، مثل اینکه آب در حیات جسمانی ما مایه زندگی است، وسیله زندگی ما است، ولی ما باید همین آب را سالم و پاک و زنده و عاری از هر نوع عفونت و آلودگی نگه داریم. ما نسبت به آب یک وظیفه داریم، آب هم در طبع خودش خاصیتی دارد که خدای تبارک و تعالی برای او قرار داده است.
به علاوه در تعبیرات خود دین هر دو تا آمده است. هم ذکر شده است که دین محیی شما است مثل آیه 24 سوره انفال که خداوند می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا إستجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد چون خدا و پيامبر شما را به چيزى فرا خواندند كه به شما حيات مى بخشد آنان را اجابت كنيد و بدانيد كه خدا ميان آدمى و دلش حايل مى گردد و هم در نزد او محشور خواهيد شد.»
و هم دستورهائی رسیده است تصریحا یا اشاره که شما هم باید محیی دین باشید، باید دین را زنده نگه دارید، باید این وظیفه را برای همیشه به عهده داشته باشید و متوجه باشید که باید دین را زنده نگه داشت و نگذاشت که دین بمیرد.
در نهج البلاغه راجع به وجود مقدس حجة بن الحسن تعبیراتی هست که یک جمله اش این است: «و یحیی میت الکتاب و لسنة؛ زنده می کند قرآن و سنت مرده را.» (خطبه 138) قرآنی که در میان مردم می میرد و سنتی که می میرد، زنده می کند. این، تعبیر علی (ع) است: او می آید زنده می کند. وجود مقدس ثامن الائمه به یکی از شیعیان می فرماید: «احیوا امرنا؛ امر ولایت ما را زنده کنید.» او عرض می کند: چگونه ما می توانیم احیاء کنیم؟ دستور می دهد که حقایق سخنان ما را، محاسن کلام ما را، سیرت ما را، حقایق ما را برای مردم بگوئید و تشریح بکنید. این زنده کردن کار ما است. پس این، دور نیست. اشکال ندارد که ما محیی دین باشیم و وظیفه داشته باشیم محیی دین باشیم در عین اینکه دین مایه حیات ما است، و بزرگترین مایه حیات ما است.
دین زنده است و هرگز نمی میرد، یعنی آن حقیقت دین قابل مردن نیست. چیزی در اجتماع قابل مردن و یا منسوخ شدن است که یک اصل بهتری بیاید جای او را بگیرد. مثلا هیئت بطلمیوس یک اصل علمی بود. مدتی در دنیا زنده بود، بعد حقایق دیگری و اصول دیگری در هیئت و آسمان شناسی پیدا شد، هیئت بطلمیوس را از بین برد. همچنین نظریه انباذقلس در طبایع اربع و عناصر اربع مرد. حقایق دین و اصول کلی که دین ذکر کرده است هرگز مردنی نیست. آن چیزی که می گوئیم می میرد (اگر در زبان خود دین وارد شده است که قرآن یا سنت می میرد) معنایش این است که در میان مردم می میرد، فکر مردم درباره دین فکر مرده ای است. مقصود ما این است، و الا دین خودش در ذات خودش نه می میرد و نه مردنی است.
اسلام یک حساب دارد و مسلمین حساب دیگری دارند. اسلام زنده است و مسلمانان فعلی مرده. یکی از مسائلی که امروز علمای اجتماع دنیا رویش حساب می کنند، زنده بودن اسلام است در عمل، یعنی الان در تمام قاره های دنیا: آسیا، آفریقا، آمریکا، اروپا، حتی استرالیا، اسلام در حال پیشروی است.
این مطلب مورد بحث است که چطور اسلام در آمریکا خصوصا میان طبقه مستضعف یعنی همان طبقه ای که اسلام در میان نظائر آنها ظهور کرد خود به خود جلو می آید، نمی توانند جلویش را بگیرند، در اروپا کم و بیش اطلاع دارید همینطور، حتی در میان طبقه دانشمندان و پرفسورها و دکترها در حال پیشروی است. در قاره سیاه یعنی آفریقا که عجیب است، مبلغین مسیحی می آیند با بودجه هنگفت، با تشکیلات، با نقشه، و موفقیت پیدا نمی کنند، و اسلام خود به خود از فردی به فردی و از آن فرد به فرد دیگر و همینطور در حال سریان است، در حال توسعه است.
آنجا که ما می گوئیم فکر دینی مرده است در کشورهائی است که قرنها است مسلمان هستند. در این کشورها عواملی پیدا شده است که این فکر را در مغز آنها میرانده است، یعنی در یک حالت نیمه زنده و نیمه مرده ای درآورده است از قبیل ملتهائی امثال ما. آنجا که احتیاج دارد روی عنوان "احیاء فکر دینی" بحث بشود، فکر بشود، قاره سیاه نیست: آنجا باید گفت "ایجاد فکر دینی". در اروپا نیست. آنجا هم همین طور. در شرق اقصی و ژاپن نیست. آنجا هم باید رفت و از نو ایجاد کرد. اتفاقا در همه جا زمینه هست. آنها که احتیاج دارند به "احیاء فکر دینی" ما هستیم. یعنی ما دین داریم، فکر دینی در ما هست ولی در یک حالت نیمه بیدار و نیمه خواب، در یک حالت نیمه مرده و نیمه زنده، در یک حالت بسیار بسیار خطرناک. این است که باید روی این مطلب بحث کرد.
اکنون بنشینیم و حساب کنیم، ببینیم آیا واقعا تفکر ما تفکر اسلامی است؟ آیا تفکر اسلامی در مغز ما زنده است یا مرده؟ فعلا لازم نیست که زیاد دنبال این باشیم که کسی را که مسلمان نیست مسلمان کنیم. البته منتهای آرزو این است، ای کاش چنین چیزی بشود، ولی آن چیزی که فکر می کنیم در درجه اول لازم است این است که فکر دینی که الان ما متدینها و مسلمانها و نمازخوانها و روزه گیرها و زیارت روها و حج کن ها داریم، این فکری که در خود ما به حالت نیمه مرده در آمده است، به حالت کرخ به اصطلاح درآمده است، این را زنده بکنیم. تا این جور نشود فایده ندارد، فرضا اگر در اروپا هم یک عده مسلمان شوند و ما را ببینند ممکن است پشیمان شوند و از اسلام برگردند.
سخن امام علی (ع) در وصف احیاگران دین
علی (ع) دوستان و رفقای خالص و مخلص خودش را در آن خطبه معروف که ظاهرا آخرین خطبه ایشان است، با این وصف یاد می کند که آنها دین را زنده نگه می داشتند.
نوف بکالی گفت: علی (ع) روی سنگی که آن سنگ را "جعده بن هبیره" گذاشته بود، رفت و ایستاد "و علیه مدرعة من صوف" در حالی که جامه پشمین به تنش بود، حمایل شمشیرش از لیف خرما بود، کفشهایش هم همینطور. با همین حالت رفت روی آن سنگ قرار گرفت و از آن به جای کرسی خطابه و منبر استفاده کرد، آن خطابه غراء عجیب که اشکها را جاری کرد انشاء فرمود، آخرش به یاد دوستان گذشته اش افتاد، فرمود: "این اخوانی الذین رکبوا الطریق، و مضوا علی الحق؟؛ آن دوستان و راهروان طریق کجا رفتند؟ آنها که بر جاده حق قدم زدند و بر حق از دنیا رفتند.» «این عمار؟ این ابن التیهان؟ این ذو الشهادتین؟؛ عمار یاسر کجا است؟ ابوالهیثم بن التیهان کجا است؟ خزیمة بن ثابت ذوالشهادتین کجا است؟» بعد با یک حالت تأثر و شاید گریه فرمود: «اوه علی اخوانی الذین تلوا القرآن فاحکموه؛ حسرت بر آن دوستان، بر آن برادرانم که قرآن را به حق تلاوت کردند و محکم کردند.» «و تدبروا الفرض فاقاموه؛ فرائض دین را درست فکر کردند، دقت کردند به حقیقت آن رسیدند، آن را اقامه کردند.» «احیوا السنة و اماتوا البدعة؛ آنها که سنت پیغمبر را زنده کردند و بدعت را می راندند.» (نهج البلاغه، خطبه 182)
علی (ع)، عمار و ابن تیهان و ذوالشهادتین و امثال اینها را محیی سنت پیغمبر می خواند. سنت یعنی دین. دین، قرآن و سنت است. اینها ماخذ دین هستند.
منـابـع
مرتضی مطهری- ده گفتار- صفحه 135-130 و 143
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها