نقدی درباره رابطه علل انحطاط مسلمین با مسئله قضا و قدر
فارسی 4196 نمایش | نخستین روزی که متوجه شدم غربیان اعتقاد به قضا و قدر را یکی از علل بلکه علت اصلی انحطاط مسلمین می دانند، در حدود بیست سال پیش، ایام طلبگی در حوزه علمیه قم بود. جلد دوم کتاب زندگانی محمد تألیف دکتر محمد حسین هیکل ترجمه ابوالقاسم پاینده را می خواندم. در آخر این کتاب خاتمه ای دارد مشتمل بر دو مبحث:
1- تمدن اسلامی چنانک ه قرآن شرح می دهد.
2- خاور شناسان و تمدن اسلامی.
در مبحث دوم سخنی از یک نویسنده معروف آمریکایی به نام "واشنگتن ارونگ" که کتابی در سرگذشت پیغمبر اسلام نوشته است، نقل می کند. واشنگتن ارونگ به نقل دکتر هیکل در خاتمه کتاب خود، مبادی و اصول اسلام را شرح داده است و پس از ذکر ایمان به خدا و فرشتگان و کتاب های آسمانی و پیغمبران و روز قیامت، می گوید: آخرین و ششمین قاعده ای که در ردیف مبادی اسلام است، عقیده جبر است. محمد برای پیشرفت امور جنگی خود از این قاعده استفاده می کرد، زیرا به موجب این قاعده هر حادثه ای که در جهان رخ می دهد، پیش از آن، در علم خدا مقدر شده و پیش از آنکه جهان به وجود آید، در لوح محفوظ ثبت گردیده است و سرنوشت هر کس و وقت مرگ او تعیین شده و قابل تغییر نیست و به هیچ وسیله نمی توان آن را مقدم و مؤخر ساخت. مسلمانان که این نکات را مسلم می داشتند و بدان عقیده داشتند، به هنگام جنگ بدون بیم و هراس خود را به صف دشمن می زدند. در نظر آنها مرگ در جنگ مساوی با شهادت بود و بهشت را نصیب انسان می ساخت، بدین جهت اطمینان داشتند اگر کشته شوند یا بر دشمن غلبه یابند، در هر صورت پیروز شده اند.
بعضی مسلمانان مذهب جبر را که می گوید انسان برای اجتناب از گناه و رهایی از مجازات، مختار نیست و در این زمینه اراده ای از خود ندارد، منافی عدل و رحمت خدا می دانند. فرقه هایی پدید آمده اند که برای تعدیل و توضیح این مذهب حیرت انگیز کوشیده اند و هنوز هم می کوشند، ولی عده آنها کم است و از پیروان سنت رسول به شمار نمی آیند... چه عقیده ای بهتر از این می تواند سپاهیان نادان و مغرور را به میدان جنگ براند و آنها را مطمئن سازد که اگر زنده ماندند، غنیمت می برند و اگر کشته شدند، در بهشت جای می گیرند؟ این عقیده، سپاه مسلمانان را چنان بی باک و نیرومند ساخته بود که هیچ سپاهی یارای برابری با آن نداشت، ولی در عین حال، همین عقیده دارای زهری بود که نفوذ اسلام را از میان برد. از موقعی که جانشینان پیغمبر دست از جنگجویی و جهان گیری برداشتند و شمشیرهای خود را در نیام کردند، عقیده جبر خاصیت ویران کننده خود را آشکار ساخت، صلح و آرامش، اعصاب مسلمانان را ضعیف کرد، و لوازم مادی نیز که قرآن استفاده از آن را روا شمرده و وجه امتیاز میان اسلام و مسیحیت -دین پاکی و از خود گذشتگی- به شمار می رود، در این موضوع تأثیر داشت. مسلمانان رنج ها و سختی هایی را که بدان ها می رسید، نتیجه تقدیر می دانستند و تحمل آن را لازم می شمردند، زیرا در نظر آنها کوشش و دانش انسانی برای رفع آن نتیجه ای نمی داد. پیروان محمد (ص) به قاعده "خود را کمک کن تا خدا تو را کمک کند" اهمیت نمی دادند و به عکس آن معتقد بودند، بدین جهت صلیب، هلال را محو کرد. اگر نفوذ هلال تاکنون در اروپا باقی است، برای این است که دولت های بزرگ مسیحی چنین خواسته اند و به عبارت دیگر، بقای نفوذ هلال، نتیجه رقابت دولت های مسیحی است. شاید بقای نفوذ آن برای این است که دلیل تازه ای برای این قاعده باشد که هر کس چیزی را به نیروی شمشیر گرفت، با شمشیر از او گرفته می شود.
دکتر هیکل در پاسخ این مرد امریکایی شرح مبسوطی طبق ذوق و فکر خود می دهد که هر چند خالی از نکته های صواب نیست، ولی عاری از نظم فلسفی و قابل نقض و اشکال و ایراد است. در رساله حاضر که اکنون به دست خواننده محترم می رسد، بی پایگی سخنان واشنگتن ارونگ و دیگر غربیان روشن خواهد شد و معلوم خواهد شد که اولا قضا و قدر اسلامی با عقیده جبر فرسنگ ها فاصله دارد و نمونه هایی که ذکر خواهد شد که همان سپاهیان صدر اسلام که آقای واشنگتن ارونگ گستاخانه آنها را نادان و مغرور می خواند، در سایه تعلیمات معلم عالیقدر خود، این فرق و تفاوت را که آقای واشنگتن ارونگ از درک آن عاجز است، درک می کردند. (رجوع شود به متن کتاب، صفحات 73 - 76). ثانیا خود قرآن کریم آزادی و مختار بودن انسان را به موجب آیات زیادی تأیید کرده است. کسانی که طرفدار اختیار شدند و جبر را مخالف عدالت و رحمت خدا دانستند (عدلیه، یعنی شیعه و معتزله) بر خلاف ادعای خاورشناسان علیه تعلیمات قرآن قیام نکردند و منظورشان "تعدیل" در گفته قرآن نبود، بلکه نظر خود را از قرآن اقتباس کرده بودند. ثالثا این نویسنده بزرگ با اینکه طبق گفته دکتر هیکل، مسیحی متعصبی است و مسیحیت را به واسطه عدم توجه به مسائل زندگی دین پاکی و از خود گذشتگی می خواند و این توجه را بر اسلام عیب می گیرد، از علم قدیم الهی به صورت طنز یاد می کند!! مگر ممکن است کسی خداشناس باشد و بتواند منکر علم قدیم ازلی به همه اشیاء باشد؟ آیا این عیب است بر قرآن که خدا را از ازل واقف بر همه امور و جریان ها می داند؟! رابعا می گوید: پیروان محمد (ص) به قاعده "خود را کمک کن تا خدا تو را کمک کند"، اهمیت نمی دادند. این نویسنده نمی خواسته است به خود زحمت دهد و لااقل یک بار ترجمه قرآن کریم را بخواند، والا چنین ادعایی نمی کرد. قرآن کریم با صراحت کامل می فرماید: "ما هر دسته ای را در همان راهی که به همت و اراده خود انتخاب کرده اند، مدد می رسانیم. مدد پروردگار از هیچ مردم صاحب اراده و فعالی قطع نمی شود". (اسراء/ 18-20 و رجوع شود به ص 36-38 و 94-99) پیروان محمد (ص) به تعلیمی عالی تر پی برده بودند و آن اینکه: "خدا را یاری کن تا خدا تو را یاری کند" («ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم») (محمد/ 7)
قرآن کریم به جای "خود را یاری کن" که ممکن است بوی شخصی و منفعت پرستی و حرص و آز از آن استشمام شود "خدا را یاری کن" که جنبه عمومی و انسانی و خدمت به خلق دارد گذاشته است. اما راز غلبه صلیب بر هلال که آقای واشنگتن ارونگ آن را قطعی و همیشگی دانسته است، منحصر به آقای واشنگتن ارونگ نیست، به نوشته هر نویسنده غربی، حتی آنهایی که تا حدی بی غرضی خود را نشان داده اند، در این زمینه برخورده ایم شبیه این اظهار نظر را دیده ایم. همه آنها اسلام را یک مسلک جبری می دانند، چیزی که هست بعضی از آنها این عقیده را دخیل در انحطاط مسلمین ندانسته اند و بعضی دیگر دخیل دانسته بلکه عامل اصلی شمرده اند. ویل دورانت در "تاریخ تمدن" پس از آنکه به مضمون آیاتی از قرآن در زمینه علم و مشیت الهی اشاره می کند و می گوید جبری گری از لوازم تفکر اسلامی است، می گوید: «در نتیجه این اعتقاد، مؤمنان سخت ترین مشکلات زندگی را با قلبی مطمئن تحمل می کردند، ولی همین عقیده در قرون اخیر مانع پیشرفت عربان شد و اندیشه آنها را از کار انداخت.» (تاریخ تمدن، ج 11 ص 42). اما گوستاولوبون معتقد است که اعتقاد به تقدیر و جبر، تأثیری در انحطاط مسلمین نداشته است و علل انحطاط مسلمین را در جاهای دیگر باید جستجو کرد.
منـابـع
مرتضی مطهری- انسان و سرنوشت- صفحه 21-25
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها