حسن و قبح عقلی افعال از نظر معتزله
فارسی 7881 نمایش |معتزله طبعا طرفدار غایت داشتن و غرض داشتن صنع الهی (فعل الهی) شدند و حکیم بودن خداوند را که در قرآن کریم مکرر به آن تصریح شده است به همین گونه تفسیر کردند که او در کارهای خویش، غرض و هدف دارد و از روی کمال دانائی کارها را برای اغراض و اهداف مشخص و معین با انتخاب اصلح و ارجح انجام می دهد. متکلمان معتزلی عدل را به عنوان حقیقتی واقعی در جریانات عالم، قطع نظر از انتساب و عدم انتساب جریانات به خداوند، مورد قبول قرار داده و قائل به حسن و قبح عقلی و ذاتی شده اند. این متکلمان معتقدند که اصل حسن و قبح اشیاء، همانطور که معیار و مقیاس کارهای بشری است، می تواند معیار و مقیاس افعال ربوبی قرار گیرد، و بر این اساس در مسائل الهیات، همواره این اصل، مورد استناد این گروه قرار می گیرد. این گروه با توجه به این اصل و توجه به بدیهی بودن حسن عدل و قبح ظلم، این مسأله را به شکل یک اصل اخلاقی، ولی در سطح ربوبی، مطرح می نمایند، می گویند: عدل ذاتا نیک است و ظلم ذاتا زشت است. خداوند که عقل غیرمتناهی است بلکه فیض بخش همه عقلهاست، هرگز کاری را که عقل، نیک می شناسد ترک نمی کند و کاری را که عقل زشت می شمارد، انجام نمی دهد.
با توسعه و گسترش مسأله عدل، مسأله حسن و قبح ذاتی افعال پیش آمد که معتزله بیان نمودند که به طور کلی کارها دارای صفت ذاتی حسن و یا صفت ذاتی قبح می باشند، مثلا راستی و امانت و احسان و امثال اینها در ذات خود، نیکو و بایستی است و دروغ و خیانت و امساک و امثال اینها در ذات خود، زشت و نبایستنی است و صفاتی از قبیل خوبی، شایستگی، یک سلسله صفات واقعی و ذاتی هستند و هر فعلی قطع نظر از هر فاعل و از هر شرط خارجی، به خودی خود برخی از این صفات را واجد است و فاقد اضداد آنها است و این صفات قراردادی و اعتباری نیستند. چون سخن از صفات ذاتی افعال به میان آمد قهرا پای عقل و استقلال عقل در اکتشاف این صفات به میان آمد. این بحث به این صورت طرح شد که آیا عقل در ادراک حسن و قبح اشیاء استقلال دارد و به تنهائی قادر به درک و تشخیص آنها است یا نیازمند به کمک و راهنمائی شرع است؟ از اینرو حسن و قبح ذاتی به نام حسن و قبح عقلی خوانده شد.
معتزله به شدت طرفدار حسن و قبح ذاتی عقلی شدند و مسأله مستقلات عقلیه را طرح کردند، گفتند: به روشنی ما درک می کنیم که افعال ذاتا متفاوتند، و بالبداهه درک می کنیم که عقول ما بدون اینکه نیازی به ارشاد شرع داشته باشد این حقایق مسلم را درک می کند. بر عکس معتزله، اشاعره، همچنانکه عدل را به عنوان یک صفت قبلی و ذاتی منکر شدند، حسن و قبح ذاتی قبلی عقلی را نیز مورد انکار قرار دادند. اشاعره اولا حسن و قبح ها را اموری نسبی و تابع شرائط خاص محیطها و زمانها و تحت تأثیر یک سلسله تقلیدها و تلقینها دانستند و ثانیا عقل را در ادراک حسن و قبح ها تابع راهنمائی شرع دانستند. اشاعره، چون به عقل مستقل و به عبارت دیگر به مستقلات عقلیه اعتراف نداشتند، و عقیده معتزله را مبنی بر اینکه عقل بشر، بدون نیاز به ارشاد شرع، حسن و قبح و بایستنی و نبایستنی را درک می کند، تخطئه می کردند. معتزله عقائد اشاعره را بر ضد اصل تنزیه که در قرآن کریم مکرر به آن تصریح شده، دانستند. معتزله گفتند: لازمه عقائد اشاعره این است که ما به خدا چیزهایی نسبت دهیم که ذات حق از آنها منزه است و قرآن کریم نیز تصریح کرده است به منزه بودن ذات حق از آنها، از قبیل ظلم، عبث، فحشاء.
معتزله در باب فعل اخلاقی نیز قائل به حسن و قبح ذاتی افعال بودند و می گفتند: زیبائی یا حسن دو جور است: حسن حسی داریم و حسن عقلی، همچنان که حسن خیالی هم داریم؛ و حسن حسی بر چند قسم است. حسن یعنی زیبائی و زیبائی هم تعریف ندارد، «مما یدرک و لایوصف» است. حسن حسی ممکن است بصری باشد، ممکن است سمعی باشد و حتی ممکن است لمسی باشد، ذوقی باشد، شمی باشد. حسن عقلی هم داریم: بعضی چیزها به دیده عقل زیباست و جاذبه دارد. خاصیت زیبائی را از جاذبه اش می توان فهمید. هر چه در انسان عشق و شوق تولید کند و انسان را به سوی خودش بکشاند و تحسین و آفرین و تقدیس انسان را هم جلب بکند زیبایی است.
گفته اند: یعنی کارها ذاتا زیباست و بعضی کارها ذاتا زشت و نازیباست، همین طور که صورت ها بعضی ذاتا زیباست و بعضی نازیبا. مثلا راستی ذاتا زیباست؛ حق، سخن راست، زیباست. امانت ذاتا زیباست، سپاسگذاری ذاتا زیباست، احسان به غیر ذاتا زیباست، عدالت کردن ذاتا زیباست، در مقابل، مقابلات اینها مثل دروغ، ظلم و همه اموری که اخلاق ناپسند خوانده می شود ذاتا نازیباست. پس (طبق این نظر) معیار اخلاقی بودن، زیبایی فعلهاست آن هم زیبائی عقلی که عقل مستقلا و مستقیما درک می کند. این تعریف خیلی جامع تر از آن تعریفها حتی تعریف کانت است. ولی اگر ملاک را زیبایی بدانیم بحث حسن و قبح عقلی پیش می آید و البته کمی خالی از دشواری نخواهد بود. به حسب این نظریه که در میان مسلمین زیاد مورد بحث بوده است، اخلاق از مقوله جمال و زیبائی است. بنابراین نظریه، اخلاق از مقوله زیبائی است ولی زیبائی عقل هم از مقوله عقل است و هم از مقوله زیبائی ولی زیبائی معقول.
متکلمان غیراشعری یعنی متکلمان شیعی و معتزلی عدل را به عنوان حقیقتی واقعی در جریانات عالم، قطع نظر از انتساب و عدم انتساب جریانات به خداوند، مورد قبول قرار داده و قائل به حسن و قبح عقلی و ذاتی شده اند. این متکلمان معتقدند که اصل حسن و قبح اشیاء، همانطور که معیار و مقیاس کارهای بشری است، می تواند معیار و مقیاس افعال ربوبی قرار گیرد و لهذا در مسائل الهیات، همواره این اصل، مورد استناد این گروه قرار می گیرد. این گروه با توجه به این اصل و توجه به بدیهی بودن حسن عدل و قبح ظلم، این مسأله را به شکل یک اصل اخلاقی، ولی در سطح ربوبی، مطرح می نمایند، می گویند: عدل ذاتا نیک است و ظلم ذاتا زشت است. خداوند که عقل غیرمتناهی است بلکه فیض بخش همه عقلهاست، هرگز کاری را که عقل، نیک می شناسد ترک نمی کند و کاری را که عقل زشت می شمارد، انجام نمی دهد.
حسن قبح ذاتی افعال از نظر معتزله
با توسعه و گسترش مسأله عدل، مسأله حسن و قبح ذاتی افعال پیش آمد که معتزله بیان نمودند که به طور کلی کارها دارای صفت ذاتی حسن و یا صفت ذاتی قبح می باشند. مثلا راستی و امانت و احسان و امثال اینها در ذات خود، نیکو و بایستی است و دروغ و خیانت و امساک و امثال اینها در ذات خود، زشت و نبایستنی است و صفاتی از قبیل خوبی، شایستگی، یک سلسله صفات واقعی و ذاتی هستند و هر فعلی قطع نظر از هر فاعل و از هر شرط خارجی، به خودی خود برخی از این صفات را واجد است و فاقد اضداد آنها است و این صفات قراردادی و اعتباری نیستند.
منـابـع
مرتضی مطهری- فلسفه اخلاق- صفحه 305-303
مرتضی مطهری- عدل الهی- مقدمه ص 22 و 62 و 17
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها