آفرینش انسان از دیدگاه قرآن
فارسی 5870 نمایش |خداوند انسان را به گونه ای خاص آفریده است و در کتابش به این آفرینش خاص اشاره نموده است. در قرآن آمده است: «فطرة الله التی فطر الناس علیها؛ فطرتی که خداوند انسانها را بر آن سرشته است» (روم/ 30). ماده فطر (ف، ط، ر) مکرر در قرآن آمده است: «فطرهن؛ آنها را آفرید» (انبیاء/ 56)، «فاطر السموات والارض؛ پدیدآورنده آسمانها و زمین» (انعام/ 14)، و پنج آیه دیگر «اذا السماء انفطرت؛ آنگاه که آسمان زهم بشکافد» (انفطار/ 1) و «السماء منفطر به؛ آسمان از بیم ان روز در هم شکافد» (مزمل/ 18). در همه جا در مفهوم این کلمه، ابداع و خلق و بلکه خلق به همان معنای ابداع هست. ابداع به یک معنا یعنی آفرینش بدون سابقه. «فطرة الله التی فطر الناس علیها»؛ یعنی آن گونه خاص از آفرینش که ما به انسان داده ایم، یعنی انسان به گونه ای خاص آفریده شده است. این کلمه ای که امروز می گویند ویژگیهای انسان، اگر ما برای انسان یک سلسله ویژگیها در اصل خلقت قائل باشیم، مفهوم فطرت را می دهد. فطرت انسان یعنی ویژگیهایی در اصل خلقت و آفرینش انسان.
در قرآن کریم به مراحل خلقت انسان نیز اشاره شده: در مورد آفرینش انسان از آب در سوره فرقان آیه 54 می گوید: «و هوالذی خلق من الماء بشرا فجعله نسبا و صهرا و کان ربک قدیرا؛ او کسی است که از آب انسانی را آفرید، سپس او را نسب و سبب قرار داد -و نسل او را از این دو راه گسترش داد- و پروردگار تو همواره توانا بوده است». و نیز در سوره طارق آیه 5-6: «فلینظر الانسان مم خلق* خلق من ماء دافق؛ انسان باید بنگرد که از چه چیز آفریده شده است* از یک آب جهنده آفریده شده است».
در آیه 14 سوره الرحمن آمده: «خلق الانسان من صلصال کالفخار؛ انسان را آفریده است از گل خشکیده شبیه سفال پخته». صلصال یعنی دارای صلصله. صلصال صدا را می گویند، یعنی به شکلی درآمده بود که مانند سفال صدا می کرد در قرآن راجع به خلقت انسان، در جاهایی تعبیر دارد انسان را از خاک آفرید، یک جا تعبیر دارد انسان را از گل آفرید، یک جا تعبیر دارد انسان را از لای گندیده آفرید: «من حما مسنون؛ از گلی سیاه و بدبو آفریدیم» (حجر/ 26)، یک جا تعبیر دارد انسان را از گل خشکیده آفرید. معلوم است که اینها مراحل را ذکر می کند. از خاک آفرید روشن است که خاک قبل از گل است و گل از خاک به وجود می آید، لای گندیده متعفن: آب و خاک که با همدیگر مخلوط می شوند ابتدا گل است، بعدها که می ماند، در اثر تخمیرها و فعل و انفعال هایی تبدیل به یک لای گندیده می شود. گل خشکیده: این باز از مراحل بعد است که زمانی هم به این حالت در می آید. قرآن خلقت انسان را در این مراحل مختلف بیان کرده است: از خاک آفریده شده است، از گل آفریده شده است. از لای گندیده آفریده شده است و از گل خشکیده آفریده شده است. اینها مراحلی در خلقت انسان را نشان می دهد. در اینجا هم قرآن همین قدر تعبیرش این است که انسان را از گل خشکیده آفرید. شعری منسوب به امیرالمؤمنین است که در آن به هدف آفرینش انسان اشاره شده است حضرت می فرماید:
دواءک فیک و ما تشعر *** و داءک منک و ما تبصر
أتزعم انک جرم صغیر *** و فیک انطوی العالم الاکبر
و انت الکتاب المبین الذی *** باحرفه یظهر المضمر
ترجمه: داروی دردت در نهان تو است ولی نمی فهمی و دردت از خودت برخاسته ولی درک نمی کنی. آیا می پنداری جرم کوچکی هستی در حالی که جهان بزرگ تر در تو نهفته است، تو آن کتاب آشکار هستی که با حروف آن، معانی پنهان آشکار می شود.
یعنی ای انسان تو یک کتابی هستی که حروف و کلماتی که در آن هست رازها را نشان می دهد. قرآن، هم آیات خود را می گوید آیه و هم به کوه و دریا و خورشید و ماه و ستاره و خلقت انسان می گوید آیه. چرا قرآن کلمه ای را انتخاب کرده است که آن را همان طور که درباره جمله هایی از قرآن تعبیر می کند و مجموعی از جمله های قرآن را آیه می گوید، دستگاهی از دستگاههای آفرینش را هم آیه می گوید؟ می خواهد بگوید این هم کتاب خداست، آن هم کتاب خداست. همین طور که این، حروف و الفاظی است دارای معانی، آنها هم حروف و الفاظی هستند دارای معانی، پس کوشش کنید که به معنای آنها پی ببرید. یک شعری هست که در کتب فلسفه ذکر می کنند، خطاب به خداوند می گوید:
الکل عبارة و انت المعنی *** یا من هو للقلوب مغناطیس
ترجمه: همه ما به منزله عبارت و لفظ هستیم و معنی تویی، ای کسی که مغناطیس قلبها هستی. معنی معانی، آن که از همه معنیها معنی تر است خود خداوند متعال است. چرا به عیسی بن مریم گفته می شود کلمه: «بکلمة منه اسمه المسیح؛ به کلمه ای از جانب خود که نامش مسیح است» (آل عمران/ 45)؟ عیسی که یک انسان است، چرا به او کلمه گفته می شود؟ به اعتبار اینکه معنی دارد، پر از معنی است. چرا ما نسبت به ائمه می گوییم «الکلمات التامات»، یا خودشان فرموده اند: «نحن الکلمات التامات؛ ما کلمه های کامل و تمام هستیم»؟ چون پر از معنی هستند. اینجا می فرماید: در آسمانها و زمین آیاتی است برای اهل ایمان.
نکته ای در بعضی تفاسیر مثل تفسیر المیزان آمده است، می گویند که در قرآن بعضی جاها این جور آمده که در خلقت آسمان و زمین آیه است و بعضی جاها آمده: خلقت آسمان و زمین آیه است، آیا اینها تفاوت دارد؟ می گویند بله، قرآن گاهی می گوید که اصلا این آسمان آیه است، زمین آیه است، یعنی این مجموع دستگاه را به منزله یک آیه تلقی می کند، ولی گاهی می گوید در این آسمان آیات است، می خواهد بگوید این جنبه هایی دارد، معناهایی دارد، از جنبه های مختلف می شود پی برد. در این آیه «ان فی السموات و الارض لایات للمؤمنین؛ به راستی در آسمان ها و زمین برای مومنان نشانه هایی عبرت آموز هست» (جاثیه/ 3). یک نگاه جمعی کلی به همه عالم کرده است، ولی بعد به طور خصوصی بعضی موضوعات را که مهمتر بوده ذکر کرده است و کلمه ای بالاتر از کلمه مؤمنین یعنی درجه کاملی از ایمان را هم برایش ذکر فرموده: «و فی خلقکم و ما یبث من دابة آیات لقوم یوقنون؛ در خلقت شما انسانها و در آنچه که خدا می پراکند یعنی متفرق و پخش می کند و به حرکت وامی دارد از جنبنده ها (آیه هایی برای اهل یقین است)» (جاثیه/ 4). در اینجا انسان مطرح است بالخصوص و سایر جنبنده ها، یعنی از میان همه مخلوقات عجالتا جنبنده ها انتخاب شده است و از جنبنده ها انسان به طور خصوصی انتخاب شده است. این برای آن است که انسان یک آیه مخصوص و خیلی عجیب و پر معنایی است. مسلم آیه بودن گیاهها از آیه بودن جمادها بیشتر است چون وجود کاملتری است، آیه بودن حیوانها از آیه بودن گیاهها بیشتر است و آیه بودن انسان از آیه بودن هر موجود دیگری بیشتر است و مضاعف است. این است که در قرآن کریم راجع به آیه بودن خود انسان یک عنایت خاصی هست، یعنی حساب این (موجود) را جدا می کند، مثل اینکه در سوره و الذاریات می فرماید: «و فی الارض ایات للموقنین؛ در زمین آیه هایی هست برای اهل یقین» (ذاریات/ 20). انسان هم جزو موجوداتی است که در زمین هستند، ولی او را یک امر جداگانه ذکر می کند: «و فی انفسکم افلا تبصرون؛ و در خود شما، نمی بینید؟» (ذاریات/ 21) این در خود شما حسابش جداگانه است، با کلمه «افلا تبصرون» هم ذکر شده: و در خود شما، آیا نمی بینید؟ یا در آیه سوره فصلت: «سنریهم ایاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق؛ به زودی آیات قدرت خود را در اطراف جهان و در جانشان به آنها بنماییم تا بر ایشان روشن گردد که او حق است» (فصلت/ 53) همه چیز را به نام آفاق نام برده است ولی برای انسان یک حساب جدا باز کرده، با اینکه انسان هم به یک اعتبار جزو موجودات آفاقی است. این برای این است که آیه بودن انسان از هر موجود دیگری بیشتر است. قرآن درباره انسان می فرماید: «و نفخت فیه من روحی؛ از روح خویش در وی دمیدم» (ص/ 72) این مظهری از روح الهی است. چیزی در انسان هست که در غیر انسان وجود ندارد.
منـابـع
مرتضی مطهری- فطرت- صفحه 19-18
مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن- ج 5 صفحه 166-164 و ج 6 صفحه 39-38
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها