فلسفه آفرینش انسان از دیدگاه فلسفه

فارسی 5883 نمایش |

کمتر کسی است که این سؤال را از خود یا از دیگران نکرده باشد که هدف از آفرینش ما چه بوده؟ همواره گروهی متولد می ‏شوند، گروهی از جهان می ‏روند و برای همیشه خاموش می ‏شوند، مقصود از این آمد و رفتها چیست؟ به راستی اگر ما انسانها روی این کره خاکی زندگی نمی‏ کردیم کجای عالم خراب می‏ شد؟ و چه مشکلی به وجود می ‏آمد؟ آیا ما باید بدانیم چرا آمدیم و چرا می ‏رویم؟ و اگر بخواهیم از این معنی آگاه شویم آیا قدرت داریم؟ و به دنبال این سؤال، انبوهی از سؤالات دیگر فکر انسان را احاطه می‏ کند. این سؤال هر گاه از ناحیه مادیین مطرح شود ظاهرا هیچ پاسخی برای آن وجود ندارد، چرا که ماده و طبیعت اصلا عقل و شعوری ندارد که هدفی داشته باشد، به همین دلیل آنها خود را از این نظر آسوده کرده و معتقد به پوچی آفرینش و بی هدفی خلقتند! و چه زجرآور است که انسان برای جزئیات زندگی خود اعم از تحصیل و کسب و کار، و درمان و بهداشت و ورزش، هدفهای دقیق و برنامه‏ های منظمی در نظر گیرد، ولی مجموعه زندگی را پوچ و بی هدف بداند؟! به همین دلیل جای تعجب نیست که گروهی از آنان هنگامی که در این مسائل می ‏اندیشند از این زندگی پوچ و بی هدف سیر می ‏شوند و دست به انتحار می‏ زنند.
اما این سؤال را هنگامی که یک خداپرست از خود می‏ کند هرگز با بن بست روبرو نمی ‏شود زیرا از یک سو می‏ داند خالق این جهان حکیم است، حتما آفرینش او حکمتی داشته، هر چند ما از آن بی خبر باشیم، و از سوی دیگر هنگامی که به جزء جزء اعضاء خود می ‏نگرد برای هر یک هدف و فلسفه ‏ای می‏ یابد، نه تنها برای اعضایی همچون قلب و مغز و عروق و اعصاب، بلکه اعضایی همانند ناخنها، مژه ‏ها، خطوط سر انگشتان، گودی کف دستها و پاها هر کدام فلسفه‏ ای دارد که امروز همگی شناخته شده است. چقدر ساده ‏اندیشی است که ما برای همه اینها هدف قائل باشیم، ولی مجموع را بی هدف بدانیم! این چه قضاوت ساده ‏لوحانه ‏ای است که ما برای هر یک از بناهای یک شهر فلسفه ‏ای قائل شویم، اما برای تمام آن هیچ؟! آیا ممکن است مهندسی بنای عظیمی بسازد اطاقها، سالن‏ها، درها، دریچه‏ ها حوضها و باغچه‏ ها و دکورها هر کدام روی حساب و برای منظوری ساخته شده باشد، ولی مجموعه آن بنای عظیم هیچ هدفی را تعقیب نکند؟
اینها است که به یک انسان خداپرست و مؤمن اطمینان می ‏دهد که آفرینش او هدفی بس عظیم داشته، که باید بکوشد و با نیروی عقل و علم آن را بیابد. عجیب است که این طرفداران پوچی خلقت در هر رشته ‏ای از علوم طبیعی وارد می‏ شوند برای تفسیر پدیده ‏های مختلف دنبال هدفی می ‏گردند، و تا هدف را نیابند آرام نمی‏ نشینند، حتی حاضر نیستند وجود یک غده طبیعی کوچک را در گوشه‏ای از بدن بیکار بدانند، و برای پیدا کردن فلسفه وجودیش ممکن است سالها مطالعه و آزمایش کنند، اما وقتی به اصل آفرینش انسان می ‏رسند با صراحت می ‏گویند هیچ هدفی ندارد! چه تناقض شگفت ‏آوری؟! به هر حال، ایمان به حکمت خداوند از یک سو، و توجه به فلسفه‏ های اجزای وجود انسان از سوی دیگر، ما را مؤمن می ‏سازد که هدفی بزرگ از آفرینش انسان بوده است.
توجه به چند مقدمه می ‏تواند چراغها و نورافکن هایی بسازد که این مسیر تاریک را برای ما روشن کند.
1- ما همیشه در کارهای خود هدفی داریم که این هدف معمولا دفع کمبودها و نیازهای ما است، حتی اگر به دیگری خدمت می‏ کنیم یا دست گرفتاری را می‏ گیریم و از گرفتاری نجات می ‏بخشیم، و یا حتی ایثار و فداکاری می‏ کنیم، آنها نیز نوعی کمبود معنوی ما را بر طرف می‏ سازد، و نیازهای مقدسی از ما را برآورده می ‏کند.
و چون در مورد صفات و افعال خدا غالبا گرفتار مقایسه با خویش می‏ شویم گاه ممکن است این تصور به وجود آیه که خداوند چه کمبودی داشت که با خلقت ما مرتفع می ‏شد؟! و یا اگر در آیات فوق می‏ خوانیم هدف آفرینش انسان عبادت است می‏ گوئیم او چه نیازی به عبادت ما دارد؟ در حالی که این طرز تفکرها ناشی از همان مقایسه صفات خالق و مخلوق و واجب و ممکن است. ما به حکم اینکه وجودمان محدود است، برای رفع کمبودهایمان تلاش می‏ کنیم، و اعمالمان همه در این مسیر است، ولی درباره یک وجود نامحدود این معنی امکان پذیر نیست، باید هدف افعال او را در غیر وجود او جستجو کنیم.
او چشمه ‏ای است فیاض و مبدئی است نعمت ‏آفرین که موجودات را در کنف حمایت خود می ‏گیرد، و آنها را پرورش داده، از نقص به کمال می ‏برد، و این است هدف واقعی عبودیت و بندگی ما، و این است فلسفه عبادات و نیایشهای ما که همگی کلاسهای تربیت برای تکامل ما است. به این ترتیب نتیجه می‏ گیریم که هدف آفرینش ما پیشرفت و تکامل هستی ما است. اساسا اصل آفرینش، یک گام تکاملی عظیم است، یعنی چیزی را از عدم به وجود آوردن و از نیست هست کردن، و از صفر به مرحله عدد رساندن. و بعد از این گام تکاملی عظیم، مراحل دیگر تکامل شروع می ‏شود، و تمام برنامه ‏های دینی و الهی در همین مسیر است.
2- در اینجا سؤالی پیش می ‏آید که اگر هدف خلقت جود بر بندگان است، نه سود برای آفریدگار، و این جود از طریق تکامل انسانها است، چرا این خداوند جواد و کریم، از آغاز بندگان را کامل نیافرید، تا همگی در جوار قرب او جای گیرند، و از برکات نزدیکی به ذات پاکش بهره ‏ور شوند. جواب این سؤال روشن است، تکامل انسانی چیزی نیست که بتوان آن را به "اجبار" آفرید، بلکه راه طولانی و درازی است که انسانها باید با پای خود آن را طی کنند، و با اراده و تصمیم و افعال اختیاری خویش، طرح آن را بریزند. آیا اگر از کسی به اجبار و با زور سرنیزه مبلغ هنگفتی برای ساختن یک بیمارستان بگیرند این عمل هیچ اثر اخلاقی و تکامل روحی برای او دارد؟ مسلما نه، اما اگر به اراده و میل خویش، حتی یک ریال به چنین هدف مقدسی کمک کند به همان نسبت راه کمال اخلاقی را پیموده است. از این سخن چنین نتیجه می‏ گیریم که خداوند باید با اوامر و تکالیف و برنامه ‏های تربیتی که وسیله پیامبران او و نیروی عقل ابلاغ می ‏شود، این مسیر را برای ما مشخص کند، و ما با اختیار و اراده خویش این راه را بپیمائیم.
3- باز در اینجا سؤال دیگری مطرح است که وقتی بعضی توضیحات بالا را می ‏شنوند می‏ گویند: بسیار خوب، هدف از آفرینش ما تکامل انسانی، یا به تعبیر دیگر قرب به پروردگار و حرکت وجودی ناقص به سوی وجودی بی نهایت کامل بوده است، ولی هدف از این تکامل چیست؟ پاسخ این سؤال نیز با این جمله روشن می ‏شود که تکامل، هدف نهایی و یا به تعبیر دیگر "غایة الغایات" است. توضیح اینکه: اگر از محصلی سؤال کنیم برای چه درس می‏ خوانی؟ می‏ گوید: برای اینکه به دانشگاه راه یابم. باز اگر سؤال کنیم دانشگاه را برای چه می‏ خواهی؟ می‏ گوید: برای اینکه فی المثل دکتر یا مهندس لایقی شوم. می ‏گوئیم: مدرک دکترا و مهندسی را برای چه می‏ خواهی؟ می ‏گوید: برای اینکه فعالیت مثبتی کنم و هم درآمد خوبی داشته باشم. باز می ‏گوئیم: درآمد خوب را برای چه می‏ خواهی؟ می ‏گوید: برای اینکه زندگی آبرومند و مرفهی داشته باشم. سرانجام می ‏پرسیم زندگی مرفه و آبرومند برای چه می‏ خواهی؟در اینجا می‏ بینیم لحن سخن او عوض می ‏شود و می‏ گوید: خوب، برای اینکه زندگی مرفه و آبرومندی داشته باشم، یعنی همان پاسخ سابق را تکرار می‏ کند.
این دلیل بر آن است که او به پاسخ نهایی، و به اصطلاح به "غایة الغایات" کار خویش رسیده که ماورای آن پاسخ دیگری نیست، و هدف نهایی را تشکیل می ‏دهد. این در مسائل زندگی مادی. در زندگی معنوی نیز مطلب همین گونه است، وقتی گفته می‏ شود آمدن انبیاء و نزول کتب آسمانی، و تکالیف و برنامه‏ های تربیتی برای چیست؟ می‏ گوئیم: برای تکامل انسانی و قرب به خدا. و اگر سؤال کنند تکامل و قرب پروردگار برای چه منظوری است؟ می ‏گوئیم برای قرب به پروردگار! یعنی این هدف نهایی است، و به تعبیر دیگر ما همه چیز را برای تکامل و قرب به خدا می‏ خواهیم اما قرب به خدا را برای خودش. (یعنی برای قرب به پروردگار)
4- دگر بار سؤالی در اینجا مطرح می‏ شود که در حدیثی آمده است که خداوند می‏ فرماید: «کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف و خلقت الخلق لکی اعرف؛ من گنجی پنهان بودم، دوست داشتم شناخته شوم، خلائق را آفریدم تا شناخته شوم.» این حدیث با آنچه گفته شد چه تناسبی دارد؟ در پاسخ باید گفت: گذشته از اینکه این حدیث یک خبر واحد است و در مسائل عقیدتی خبر واحد کارساز نیست، مفهوم حدیث این است که شناخت‏ خداوند برای خلق وسیله تکامل آنها است، یعنی من دوست داشتم که فیض رحمتم همه جا را بگیرد، به همین جهت خلائق را آفریدم، و برای سیر کمالی آنها، راه و رسم معرفتم را به آنان آموختم، چرا که معرفت و شناخت من رمز تکامل آنها است. آری بندگان باید ذات خداوند را که منبع همه کمالات است بشناسند، خود را با کمالات او تطبیق دهند، و پرتوی از آن را در وجود خویش فراهم سازند، تا جرقه ‏ای از آن صفات کمال و جلال در وجودشان بدرخشد که تکامل و قرب به خدا جز از طریق تخلق به اخلاق او ممکن نیست، و این تخلق فرع بر شناخت است.
5- با توجه به آنچه در فرازهای بالا گفتیم به نتیجه‏ گیری نهایی نزدیک می‏ شویم و می‏ گوئیم عبادت و عبودیت خدا یعنی در مسیر خواست او گام برداشتن، و روح و جان را به او سپردن، عشق او را در دل جای دادن، و خود را به اخلاق او آراستن. و اگر در آیات فوق عبادت به عنوان هدف نهایی آفرینش معرفی شده مفهومش همین است که به تعبیر دیگر به عنوان تکامل انسانی از آن یاد می ‏شود. آری انسان کامل همان بنده راستین خدا است.

منـابـع

ناصر مکارم شیرازی- تفسير نمونه- جلد ‏22 صفحه 395-390

کلیــد واژه هــا

1 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

1 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد