ماهیت و منشأ دردمندی انسان
فارسی 2858 نمایش |درد انسان چیست؟ اگر سر انسان درد بگیرد، درد او از آن جهت که انسان است، نیست چون سر یک حیوان مثل گوسفند هم درد می گیرد. اینکه دست و پای انسان درد می گیرد، از نوع دردهای حیوانی و عضوی و شخصی است. اما آنها که صحبت از "درد انسان" و "صاحب درد بودن انسان" می کنند، مقصودشان این نیست. آن دردی که ارزش ارزشها در انسان است، چیز دیگری است. گروهی مانند عرفای خودمان آن دردی را که در انسان سراغ دارند و دایما آن را تقدیس می کنند، درد خداجویی است. می گویند این درد از مختصات انسان است و حتی انسان به این دلیل بر فرشته ترجیح دارد که فرشته بی درد است و انسان، درد دارد.
طبق نظر اسلام، انسان یک حقیقتی است که نفخه الهی در او دمیده شده و از دنیای دیگری آمده است و با اشیائی که در طبیعت وجود دارد، تجانس کامل ندارد. انسان در این دنیا، یک نوع احساس غربت و احساس بیگانگی و عدم تجانس با همه موجودهای عالم می کند چون همه فانی و متغیر و غیر قابل دلبستگی هستند، ولی در انسان، دغدغه جاودانگی وجود دارد. این درد همان است که انسان را به عبادت و پرستش خدا و راز و نیاز و به خدا نزدیک شدن و به اصل خود نزدیک شدن می کشاند. می بینید چه مثل هایی در عرفان ما در این زمینه آمده است! گاهی مثال می زنند به طوطیی که از جنگلهای هندوستان آورده اند و آن را در قفسی زندانی کرده اند و این طوطی همیشه ناراحت است و در فکر این است که این قفس شکسته شود و به جایی که مقر اصلی اوست باز گردد، و گاهی انسان را به مرغی که از آشیانه خود دور افتاده باشد، تشبیه می کنند. یکی از عالی ترین تشبیهات، همین تشبیه مولوی در اول مثنوی است. او انسان را تشبیه به نی کرده که او را از نیستان بریده اند و حال دارد دایما ناله و فریاد می کند و همه ناله و فریادش برای این فراق است.
بشنو از نی چون حکایت می کند *** و از جداییها شکایت می کند
کز نیستان تا مرا ببریده اند *** از نفیرم مرد و زن نالیده اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق *** تا بگویم شرح درد اشتیاق
بعد می گوید:
دو دهان داریم گویا همچو نی *** یک دهان پنهانست در لبهای وی
گاهی مولوی به شکل دیگری تشبیه می کند:
پیل باید تا چو خسبد اوستان *** خواب بیند خطه هندوستان
خر نبیند هیچ هندوستان به خواب *** خر ز هندوستان نکرده است اغتراب
می گویند فیل را که از هندوستان می آورند، باید دایما به سرش بکوبند، اگر نکوبند به یاد هندوستان می افتد. مولوی در اینجا می گوید فقط فیل است که هندوستان را به خواب می بیند، چون از هندوستان آمده است، الاغ هرگز هندوستان را به خواب نمی بیند، چون غریب هندوستان نیست و او را از آنجا نیاورده اند. می خواهد بگوید انسان است که دغدغه بازگشت به عالم دیگر را دارد، درد عرفانی دارد، درد بازگشت به سوی حق و به سوی خدا را دارد، درد مناجات و وصال حق را دارد.
درد و اشتیاق اصلی انسان
کمیل ابن زیاد می گوید: همراه امام علی (ع) به صحرا رفتیم. همین که به صحرا رسیدیم و دیگر کسی در آنجا نبود، علی آه عمیقی کشید و بعد فرمود: «یا کمیل بن زیاد ان هذه القلوب اوعیة فخیرها اوعاها، فاحفظ عنی ما اقول لک؛ دل انسان به منزله ظرف است، بهترین ظرفها آن است که ظرفیتش بیشتر باشد یا بهتر مظروف را نگهداری کند. گوش کن آنچه را که من به تو می گویم.» (نهج البلاغه/ حکمت 147) حضرت مردم را به سه قسمت تقسیم می کند تا در اواخر، شکایت می کند که: افسوس! افراد صاحب سری نیستند که من آنچه را که در دل دارم، بتوانم به آنها اظهار کنم. بعد می گوید: ولی اینچنین هم نیست که هیچکس نباشد، همیشه در همه زمانها افرادی اینچنین هستند. سپس می فرماید: علم حقیقی در نهایت بصیرت بر آنها هجوم آورده است و به مقام یقین کامل رسیده اند. به روح یقین اتصال پیدا کرده اند و فاصله ای با روح یقین ندارند. آن چیزهایی که برای اهل ترف و ماده پرست ها خیلی سخت است، برای آنها رام و نرم است، آنچه برای نادانها مایه وحشت است یعنی خلوت با حق، برای آنها مایه انس است. اینها در دنیا با مردم همراهند ولی با روح هایی که مجذوب عالم بالا هستند. در عین اینکه در این دنیا هستند، در این دنیا نیستند، در حالی که در این دنیا هستند، در دنیای دیگری هستند.
دردهای علی و به تعبیر ما دردهای عرفانی علی و دردهای عبادتی علی و مناجات های علی یک مسأله بسیار واضح و روشنی است. کارش در عبادت به جایی می رسد که آنچنان از خود بی خود می شود و گرم محبوب و معشوقش می شود که از آنچه در اطراف او می گذرد بی خبر است، حتی اگر تیری را از بدنش بیرون بکشند. این درد انسان است، یعنی درد جدایی از حق، و آرزو و اشتیاق تقرب به ذات او و حرکت به سوی او و نزدیک شدن به او. تا انسان به ذات حق نرسد، این دلهره و اضطراب از بین نمی رود و دایما این حالت برای او هست. اگر انسان خود را به هر چیز سرگرم کند، آن چیز سرگرمی است، حقیقت چیز دیگر است. قرآن این مطلب را به این تعبیر می گوید: «الا بذکر الله تطمئن القلوب؛ بدانید فقط و فقط دلها با یاد خدا از اضطراب و دلهره و ناراحتی، آرام می گیرد.» (رعد/ 28) این درد بشر به وسیله یک چیز است که آرامش پیدا می کند و آن، یاد حق و انس با ذات پروردگار است. عرفا بیشتر روی این درد تکیه کرده اند و دیگر به درد دیگری توجه ندارند و یا بگوییم کمتر توجه دارند.
منـابـع
مرتضی مطهری- انسان کامل- صفحه 64-66 و 57
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها