حشر و معاد قوای نفسانی انسان از نظر ملاصدرا
فارسی 5617 نمایش | صدر المتألهین درباره حشر نفوس ناطقه کامله فرموده است:اما نفوس کامله ای که ذات آنها از مرتبه عقل بالقوه خارج شده و به سوی عالم فعلیت رفته است و عقل بالفعل شده است، لامحاله با خداوند تعالی محشور می شود، چون این نفوس با عقل محشورند و عقل با خدا محشور است و محشور با محشور با چیزی، محشور با آن چیز است، بنابراین، این نفوس محشور با خداوند هستند. و درباره حشر نفوس حیوانیه فرموده است: این نفوس در وقت مرگ و فساد اجسادشان، افراد هر نوع از آنان رجوع می کنند به همان مدبر عقلی خودشان، که رب النوع قالب و طلسمشان و مصور جسد و هیکلشان و صورت عقل و معقول آنها هستند. مثل رجوع قوای نفس انسان، از مشاعر ادراکیه و مبادی شهویه و غضبیه، که چون انسان بخواهد از این عالم ارتحال کند، این قوا به نفس انسان بازگشت می کنند، چون در جای خود به ثبوت رسیده است که این مشاعر و این قوای نفسانی در خود نفس به نحو ألطف و أبسط، یعنی لطیف تر و بسیط تر وجود دارند، ولی در بدن ـ چون که مال عالم طبیعت است و عالم طبیعت عالم تفرقه و تضاد است، زیرا از عالم وحدت دور است ـ مختلف و متفرق شده اند و کسی که در حواس خمسه انسان تأمل و تدبر کند، که چگونه در اعضای بدن متفرق شده اند ولیکن در حس مشترک متحدند، تصدیق به این که قوای نفس انسان همه با هم در نفس انسان مجتمعند و همان ها در اعضای بدن متفرق شده اند بر او آسان می گردد. بلکه خود این اعضای متفاوت نیز، در مقام نفس انسان یکی هستند؛ جای چشم در نفس، غیر از جای گوش نیست و جای دست غیر از جای پا نیست و موضع و محل جمیع اعضا در نفس مختلف نیست؛ چون همان طور که دانسته شده است نفس، ذاتش امر روحانی است و جمیع اعضای آن روحانی هستند و در روحانیات تزاحم و تضایقی نیست و در اینجا تفاوتی نیست بین این که نفس، عقلانی باشد و اعضایش عقلانی باشند و یا آن که حیوانی باشد و اعضایش مثالی باشند، همچنان که این مطلب را معلم فلسفه اثبات کرده است و نیز به اثبات رسانیده است که در انسان حسی، یک انسان نفسانی و یک انسان عقلانی موجود است و همچنین روشن ساخته است که تمام اعضا و حواسی که در انسان حسی وجود دارد، به طور لطیف تر و دقیق تر در انسان نفسی موجود است و جمیع اعضا و حواس انسان نفسی به طور اعلی و اشرف در انسان عقلی موجود است و در این مسئله دقت نظر و إمعان فکر را بجایی رسانیده است که اگر ما بخواهیم در اینجا بازگو کنیم، به طول می انجامد.
و از آنچه گفته شد دانسته شد که تمام قوای طبیعیه و حواسی که در بدن طبیعی پراکنده اند، همگی به نفس متخیله متصلند و به سوی او محشورند و آن نفس متخیله با جمیع قوای خود و حواس مثالی خود متصل به عقل فعالست که در ما وجود دارد و از آن تعبیر می کنیم به انسان عقلی که همان روح است و نسبتش به خداست در گفتار خداوند که می فرماید: «و نفخت فیه من روحی»؛ «من از روح خودم در آدم دمیدم» (قسمتی از آیه 29 سوره حجر و قسمتی از آیه 72 از سوره ص) و این همان کلمة الله و امر خداست که در گفتار دیگر خدا بدان اشاره شده است که: «إلیه یصعد الکلم الطیب»؛ «کلام طیب به سوی خدا بالا می رود» (قسمتی از آیه 10 سوره فاطر) و گفتار خدا که: «قل الروح من أمر ربی»؛ «بگو که روح از امر پروردگار من است» (قسمتی از آیه 85 سوره اسراء) و این همان چیزیست که طلوعش از خداست و غروبش به سوی خداست.
و در حدیث از بعضی از ائمه ما علیهم السلام وارد شده است که: «إن روح المؤمن لاشد اتصالا بروح الله من اتصال شعاع الشمس بها»؛ «حقا که اتصال روح مؤمن به روح خدا، از اتصال شعاع خورشید به خورشید بیشتر است.» پس همان طور که قوای نفس انسانی عقلی، بازگشتش به همان نفس انسانی عقلی است و مانند آفتاب به خورشید اتصال دارد، همچنین نفوس هر یک از انواع حیوان در وقت بازگشتشان متصل به عقل همان حیوان خواهند بود، زیرا همان طور که فیلسوف اول گفته است: از برای هر یک از حیوانات، عقل مفارقی وجود دارد، مگر آنکه حیات و عقل در بعضی از آنها روشن تر و واضح تر و در بعضی از آنها پنهان تر است. مغربی نیز لزوم حشر را این چنین حکیمانه سروده است:
ای بلبل جان چونی اندر قفس تن ها *** تا چند در این تن ها مانی تو تن تنها
ای بلبل خوش ألحان زان گلشن و زان بستان *** چون بود که افتادی ناگاه به گلخن ها
گویی که فراموشت گردیده در این گلخن *** آن روضه و آن گلشن و آن سنبل و سوسن ها
بشکن قفس تن را پس تنتن تن کوبان *** از مرتبه گلخن بخرام به گلشن ها
مرغان هم آوازت مجموع از این گلخن *** پرنده به گلشن شد بگرفته نشیمن ها
در بیشه دام و دد مأوی ' نتوان کردن *** زین جای مخوف ای جان رو جانب مأمن ها
ای طایر افلاکی در دام تن خاکی *** از بهر دو سه دانه وامانده ز خرمن ها
باری چو نمی یاری بیرون شدن از قالب *** بر منظره اش بنشین بگشا ره روزن ها
ای مغربی مسکین اینجا چه شوی ساکن *** کانجاست برای تو پرداخته مسکن ها
منـابـع
سید محمد حسینی تهرانی- معادشناسی جلد6- صفحه 245 -248 و 260-261
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها