رعایت عهد و پیمان
فارسی 3605 نمایش | یکی از مسائل بسیار مهم در اسلام مسئله عهد و پیمان است. عهد به طور کلی تعهد است، شامل هر تعهدی میشود، لزومی ندارد که به چیزی عنوان امانت بدهیم؛ مقصود قراردادهاست. اگر انسان با یک نفر قرارداد می بندد و واقعا متعهد می شود که مثلا این خانه را من به تو فروختم به این مقدار، باید رعایت عهد خودش را بکند. فقها خود صیغه شرعی را تحت عنوان عهد و عقد می پذیرند؛ می گویند به حکم اینکه رعایت عهد و عقد واجب است صیغه خواندن همان تعهد کردن و متعهد شدن است. ولی البته عهد یک معنای خیلی اعمی از صیغه شرعی دارد؛ هرگونه تعهدی را شامل می شود حتی تعهدی که انسان با یک کافر می بندد.
در آن نامه ای که امام علی (ع) به مالک اشتر نوشته است یک فصل خیلی زیبا و جالبی در زمینه پیمانها دارد. ولی نظر به اینکه مخاطبش مالک اشتر حاکم مصر است پیمانهایی که در آنجا مورد ابتلای مالک بوده پیمانهای به اصطلاح سیاسی بوده است که اغلب طرفش افرادی بوده اند که یا مسلمان نبودند یا اگر مسلمان بودند از مسلمانهایی بودند که تابع حکومت علی (ع) نبودند، مثلا تابع حکومت معاویه بودند یا از آن گروه سوم بودند. حضرت در آنجا به مالک اصرار اکید و شدید می کند که مالک! با هر گروهی هر پیمانی امضا کردی مباد که به زیر امضای خودت بزنی مگر اینکه اول آنها زیر امضای خودشان بزنند.
تا اینجای مطلب نص قرآن کریم است که درباره عهدی که مسلمین با کفار در حدیبیه بسته بودند می فرماید: «فما استقاموا لکم فاستقیموا لهم؛ پس تا هنگامی که با شما بر سر پیمان ایستادند، بر سر پیمانتان بایستد» (توبه/ 7). مادامی که آنها به عهدشان پایدار بمانند شما هم پایدار بمانید ولی اگر آنها نقض کردند دیگر شما دست روی دست نگذارید چون وقتی یک طرف نقض کرد از طرف دیگری هم پیمان نقض و تمام شده است.
امیرالمؤمنین این معنا را که در قرآن آمده است تفسیر می کند. تفسیر خیلی زیبا و جالبی دارد و آن این است که اصلا زندگی بشر بر اساس وفادار ماندن به عهدهاست یعنی همه چیز با زور قانون عملی نیست. خیلی نکته جالب عجیبی است. بعضی ها خیال می کنند که همه مشکلات را قانون با پشتوانه مجازات می تواند حل کند در صورتی که همه مشکلات این طور نیست. فرض کنید که انسان با دوستش یک قرار خیلی ساده ای می گذارد؛ مثلا شما می خواهید به سفر حج بروید، چون احتیاج به رفیق دارید می آیید با او قرار می گذارید که با همدیگر برویم. او هم قبول می کند. موقع عمل که می شود یک وقت می بینید او با افراد دیگری راه افتاد و رفت. حال آیا اینها را قانون می تواند حل کند که چون شما با یک نفر مذاکره کرده اید که این سفر حج را با همدیگر برویم، بروید محضر و تعهد و امضا بگیرید تا قانونی بشود و بعد بتوانید به دادگستری شکایت کنید که این با من قرارداد امضا کرده بود! اینجا دیگر وجدان و انسانیت انسان باید حکمفرما باشد.
امیرالمؤمنین به مالک می گوید: مالک! نه به دلیل یک زور و جبر (پیمان را نشکن، بلکه) دست تو بالاست و دست دشمن پایین، هیچ جبری هم در کار نیست، منافعت هم اقتضا می کند که فعلا این عهد را بشکنی، اگر بشکنی به نفعت است، ولی نشکن که نشکستن عهد بیشتر به نفع انسانیت است. اگر بنا بشود که عهدها اعتبار نداشته باشند و هر وقت منافع آمد عهد و پیمان ها همه کأن لم یکن فرض بشود دیگر چه اعتمادی برای انسانیت باقی می ماند؟ پس در مورد کافر و دشمن هم عهد را هرگز نقض نکن و نشکن.
سخن چرچیل
زمانی بخشی از کتاب تاریخ جنگ بین الملل دوم نوشته چرچیل را در روزنامه خواندم. رسیده بود به آنجا که در جنگ بین الملل دوم متفقین ناگهان ایران را اشغال کردند؛ آمدند در مرزها و همین قدر سفرایشان اطلاع دادند که تا نیم ساعت دیگر از دو طرف وارد می شوند، آماده باشید. بعد خودش عنوان می کند که آخر ما با ایران پیمان بسته بودیم و این برخلاف آن پیمان بود. بعد می گوید (خیلی عجیب است! طرز فکر اروپایی را ببینید!): «اینها همه اخلاق است. اخلاق در مقیاسهای فردی به کار می رود، آنهم میان افراد ملت واحد. من اگر با یک انگلیسی یک پیمان ببندم اخلاق ملی انگلیسی اقتضا می کند که این پیمان را رعایت کنم اما در روابط ملتها اخلاق حاکم نیست، آنجا پای منافع در میان است. ما منافعمان اقتضا می کرد ایران را اشتغال کنیم، گور پدر پیمانها» گذشته از اینکه عمل می کنند، صریح و رک می گویند که باید هم این جور بود. وقتی که منطق سیاست این باشد که رعایت پیمانهای سیاسی تا حدودی که منافع اقتضا می کند (لازم است) پس پیمان یعنی هیچ و دیگر به کدام پیمان سیاسی در دنیا می شود اعتماد کرد؟! این است که انسانیت به خطر می افتد.
منـابـع
مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 9- صفحه 136-133
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها