فضیل عیاض و کتاب مصباح الشریعه
فارسی 18807 نمایش | ما کتابی داریم به نام مصباح الشریعه که بسیاری از علمای بزرگ این کتاب را معتبر می دانند گو اینکه بعضی از علما مثل مرحوم مجلسی چندان این کتاب را معتبر نمی دانند به اعتبار اینکه مضامین آن یک سلسله مضامین عرفانی است. ولی کتاب معروفی است. مثل حاجی نوری، سیدبن طاووس و دیگران از این کتاب نقل می کنند. در این کتاب احادیث زیادی هست.
مردی است به نام فضیل بن عیاض، معاصر با امام صادق (ع). او از معاریف است. یکی از مردانی است که دورانی از عمر خودش را به گناه و فسق و فجور و دزدی و سرقت و این حرفها به سر برده است، بعد یک انقلاب روحی عجیبی پیدا می کند و تتمه عمر خودش را (نیمی از عمر خودش را) در تقوا و زهد و عبادت و در معرفت و حقیقت خواهی به سر می برد. داستان معروفی دارد.
او یک دزد معروفی بود سر گردنه گیر و خودش داستان خودش را این طور نقل می کند، می گوید شبی خانه ای را در نظر گرفته بودم که آن شب آن خانه را بزنم. دیوار بلندی داشت. از نیمه شب گذشته بود. از دیوار بالا رفتم. به آن بالای دیوار که رسیدم و می خواستم پایین بیایم، در یکی از خانه های همسایه (یا در بالاخانه) مرد عابد و زاهد و باتقوایی، از آن مردمی که شبهای خودشان را زنده نگه می دارند، اتفاقا مشغول خواندن قرآن بود، با یک آهنگ خوش و لحن بسیار زیبایی. از قضا تا رسید بالای دیوار، مرد قاری قرآن و عابد به این آیه رسیده بود: «الم یأن للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکرالله و ما نزل من الحق» (حدید/ 16).
عرب بود و معنا را می دانست. معنی آیه این است: آیا نرسیده است آن وقتی که دل مردم باایمان، دل مردمی که ادعای ایمان می کنند نرم بشود برای پذیرش یاد خدا؟ قساوت قلب تا کی؟ غفلت و بی خبری تا کی؟ خوابیدن تا کی؟ حرام خواری تا کی؟ دروغگویی و غیبت کردن تا کی؟ شرابخواری و قماربازی تا کی؟ معصیت تا کی؟ این صدای خداست، مخاطبش هم ما مردم هستیم، خدا دارد به ما می گوید: ای بنده من، ای مسلمان! آن وقتی که این دل تو می خواهد نرم بشود برای یاد خدا، خاضع و خاشع بشود برای یاد خدا، کی می خواهد برسد؟
آنچنان این مرد عابد این آیه را خواند که فضیل که بالای دیوار بود برایش چنین تجسم پیدا کرد: این خداست که این بنده اش فضیل را مخاطب ساخته است، می گوید: فضیل! دزدی و غارتگری و چپاول تا کی؟ تا آیه را شنید، تکانی خورد. یک وقت گفت خدایا همین الآن وقتش است و همان جا از دیوار پایین آمد، توبه ای کرد توبه نصوح، توبه ای که این مرد را در ردیف عباد درجه اول قرار داد. کارش به جایی رسید که تمام مردم در مقابل او خاضع بودند. او مردی نبود که به دربار هارون الرشید برود. هارون الرشید خیلی آرزو داشت فضیل بن عیاض را ببیند ولی گفتند فضیل که هرگز به دربار هارونی نمی آید. هارون گفت: فضیل اگر نمی آید ما می رویم. یک وقت رفت به سراغ فضیل. هارون است، خلیفه مقتدری است که در دنیا کم پادشاهی آمده است که سعه ملکش به اندازه او باشد. یکی از مقتدرترین سلاطین دنیاست. مردی است فاسق و فاجر. مردی است که شبها را تا صبح به شرابخواری و به زدن و رقصیدن و این حرفها به سر برده است. آمد در حضور فضیل، همین فضیل با چند جمله صحبت کردن (او را منقلب کرد) تمام کسانی که آنجا حاضر بودند گفتند دیدیم هارون در حضور فضیل کوچک و کوچک شد و اشکهای او مثل باران جاری شد. نصیحت و موعظه اش می کرد. گناهانش را یک یک برای او شمرد.
یک چنین مردی است فضیل بن عیاض. او با این حالتی که در این دوره پیدا کرد که به این درجه از تقوا و معرفت رسید معاصر امام جعفر صادق (ع) است و زمان هارون یعنی زمان امام کاظم (ع) را هم درک کرده است. کتاب مصباح الشریعه کتابی است که این مرد مدعی است که من رفتم خدمت امام صادق و مسائلی را از امام سئوال کردم و امام این جوابها را به من داد. بدیهی است مردی این چنین عارف و با معرفت و باتقوا و زاهد وقتی برود نزد امام صادق، خیلی فرق می کند با فلان ساربان که مثلا مسأله ای از شکیات می خواهد بپرسد و می رود نزد امام صادق. قهرا سئوالات او در یک سطح بالاتر است. طبعا کتاب در یک سطح بالاتری قرار می گیرد. مثلا امام صادق در این کتاب اسرار وضو را بیان می کند. اسرار نماز را بیان می کند.
منـابـع
مرتضی مطهری- آزادی معنوی- صفحه 92-90
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها