موت اختیاری

فارسی 3340 نمایش |

بحث موت اختیاری بیشتر در بین صوفیه و عرفا مطرح است. مقصود صوفیه از مرگ اختیاری، مخالفت با نفس اماره و مطیع ساختن و مهار کردن آن است که اساسی ترین وظیفه سالک به شمار می رود. گسستن زنجیر تعلقات و میراندن هواهای نفسانی و رهایی از چنبره لذات و شهوات و رستن از منیت ها و خودخواهی ها به موت ارادی یا مرگ اختیاری تعبیر شده است. این مرگ مخصوص سالکان راه خداست که آگاهانه آن را بر می گزینند و بارها می میرند و زنده می شوند و تبدیل صفات پیدا می کنند و تولدهای مکرر می یابند تا پالوده شوند و به ساحت قرب الهی و حریم وصال راه یابند. آنها طبق حدیث «موتوا قبل ان تموتوا؛ بمیرید قبل از آنکه بمیرانندتان.» می گویند: پس از آنکه مشخص شد موت نفس، استیفای نفس است و انتقالش از نشئه ناسوت به نشئه بالاتر (برزخ و قیامت)، طبعا اینکه می فرماید: «بمیرید»، خطاب به نفس انسان و خود و من اوست نه خطاب به پیکرش.
پس این حدیث دعوت می کند از نفوس به ارجاع به حق از طریق طی منازل و کسب تقرب به خواست و اراده خودشان و گرنه، انسان (نفس=من) «کادح الی ربک؛ ای انسان مسلما تو با تلاش و رنج فراوان به سوی پروردگارت می روی.» (انشقاق/ 6) است و دیر یا زود خداوند انسان را نشئه بالاتر خواهد برد. و در مورد بیت معروف مولوی: «از جمادی مردم و نامی شدم » می گویند: یعنی موت انتقال از نشئه پایین به نشئه بالاتر است. در مورد لفظ «موتوا» می گویند:«بمیرید» یعنی ریشه های استقرارتان در دنیا را قطع و یا خشک کنید تا بتوانید به عالم علوی منتقل شوید. چون «اخلاد فی الارض؛ مخلدین در زمین.» (اعراف/ 176) در تضاد با موت است. (خلود=چسبیدن چهار چنگولی) البته بدیهی است که منظور از دنیا، آن دنیای خیالی است که خود برای خود ساخته ایم و خود را در آن دنیا مرکز عالم تصور می کنیم و انتظار پرستش از همه برای خودمان را داریم و می خواهیم همه به نفع ما باشند و برای ما باشند. به ما بیاندیشند و پیرو هواهای بی پایان ما باشند. «بمیرید» یعنی «موت اختیاری» کنید. موت اختیاری همان تجرد نفس است.
ولی معنی که ما استفاده می کنیم اینکه: ما امر شده ایم به پرداختن به خودمان و به اینکه هوای خودمان را داشته باشیم «یا ایها الذین امنوا علیکم انفسکم؛ ای کسانی که ایمان آورده اید مراقب خود باشید.» (مائده/ 105) یعنی اسباب تشتت خاطر و پراکندگی خودتان را بکشید (بمیرانید) تا در خود جمع شوید. تا انسان خودش نباشد، سیر او معنی ندارد. علیکم انفسکم زمانی تحقق می یابد که مسیر سیر انسان خودش باشد. به عبارت دیگر با قطع علایق دنیوی (و نه انهدام دنیا) موجبات وحدت موجودیت خود و سازمان یابی و نظم خود را فراهم سازیم و این قطع علایق همان میراندن این امور مجازی است. البته باز متوجه هستیم که انفسکم همان «ان النفس لامارة بالسوء؛ به درستی که نفس به سوی بدی ها دعوت می کند.» (یوسف/ 53) نیست. انسان به خودی خود و عاری از هرگونه تعلمات عجیب و غریب و بدعت آلود، خداجو و حق گرا است. اگر در خود راه بپیماید به خدا می رسد «و ان الی ربک المنتهی؛ پایان راه تو به سوی خداست.» (نجم/ 42)
در احادیث آمده «العبودیه جوهرة کنهها الربوبیه؛ عبودیت گوهری است که ظاهرش عبودیت است و کنه و نهایت و باطنش ،ربوبیت است.» سهروردی از موت اختیاری به موت اصغر تعبیر می کند و مقصود او از موت اصغر رها شدن روح است از بدن در حالت خلسه و انجذاب به اصطلاح حال تخلیه، تخلیه روح. تخلیه بدن از روح، خواب یا موت اختیاری، در برابر موت اکبر که همان مرگ و جدایی نهایی روح از بدن است.

منـابـع

عبدالرفیع حقیقت- تجلی تاریخ ایران- صفحه 92

حافظ حسین کربلایی- روضات الجنان- جلد 1

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد