رونق مطالعات ادیان در جوامع دانشگاهی در قرن بیستم
فارسی 6703 نمایش |پشگامان آشنائی با ادیان شرقی
خوشبختانه آشنایی مغرب زمین با ادیان شرقی، در این قرن جنبه ی اصیل تری نیز به خود گرفته است و تماس های مستقیم خارج از محیط دانشگاهی، که با تعصب ها و کوته نظری ها و محدویت های فکر اروپایی قرن گذشته توأم بود، انجام پذیرفته است. شخصی که برای بار اول راه حکمت الهی و عرفان را به سوی مغرب زمین باز کرد و پس از قرن ها فراموشی این مطالب، دگر بار حکمت خالده را، چنان که در ادیان شرقی هنوز به جا مانده است، در غرب شناسانید رنه گنون است که در اثر تماس مستقیم با آیین هندو و سپس اسلام توانست به منابع اصیل این ادیان دسترسی یابد و پایان عمر خود را نیز در قاهره گذرانید و یک مسلمان از جهان رخت بربست.
او از یک سو در کتب متعدد خود به شناساندن حکمت و عرفان که تمدن جدید از آن کاملا بی خبر است پرداخت، و از سوی دیگر در کتبی مانند شرق و غرب و بحران دنیای متجدد و حکومت کمیت و علایم زمانه به انتقاد شدید از مبانی و ارکان تمدن جدید و «فلسفه ی لاادری» آن مبادرت ورزید. او مجله ای نشر کرد به نام مطالعات دینی که هنوز هفده سال پس از وفات او ادامه داشت.
به دنبال او متفکران و نویسندگان بنام دیگری به شناساندن تفکر دینی اصیل شرق و کوشش احیای دینی در غرب، با استفاده از منابع حکمت و عرفان شرقی پرداختند. در این زمره مهم ترین آنان فریدهوف شوان است که کتب متعددی درباره ی ادیان تطبیقی و عرفان و تصوف نگاشته است و صاحب بهترین کتاب است درباره ی شناساندن اسلام به غربیان، به نام تفهم حقایق اسلام که با وجود این که چند سالی پیش از انتشار آن نمی گذرد، اثر عمیقی در خواص متفکران غربی داشته است.
همزمان با او، تیتوس بورکهارت آثار مهمی درباره ی عرفان اسلامی و نیز هنر و صنایع شرقی و به خصوص اسلامی نگاشته است و اولین کسی است که فصوص الحکم ابن عربی و نیز قسمت اول الانسان الکامل عبدالکریم جیلی را ترجمه کرده است. از سوی دیگر دانشمند فقید هندو، آناندا کوماراسوامی، در ده ها کتاب و بیش از پانصد مقاله کوشش کرده تا پیام معنوی هند و تمدن های شرقی و نیز حکمت آنان را به طریق اصیل به غربیان بشناساند و مانند گنون او نیز سخت از تمدن جدید اروپایی انتقاد می کرد. در سلک این نوع نویسندگان می توان همچنین مارکوپالیس و مارتین لینگس و عده ای دیگر را نام برد که همگی سعی می کنند در جهانی که تسلیم سیر مادیات شده است، پیام جاویدان حکمت و عرفان را با اتکا به ادیان زنده ی مشرق زمین احیا کنند. نفوذ آنان در محافلی معدود، لکن پراهمیت، بس عمیق و مؤثر بوده است.
توجه به مطالعه ادیان در قرن بیستم
در محافل رسمی علمی و دانشگاهی نیز جریان مطالعه ی ادیان در صد سال اخیر فرق فاحشی کرده است، مخصوصا در ممالک انگلوساکسن. قریب صد سال پیش دانشمند زبان شناس و مورخ آلمانی ماکس مولر پایه ی تاریخ ادیان را به صورت علمی جدید بنا کرد و معتقد بود باید دین را به صورت علمی، یعنی بدون توجه به عقیده و ایمان بررسی کرد و آن را پدیده ای مانند پدیده های دیگر اجتماع شمرده، و به همین دلیل لفظ «علم دین» را به کار برد. مدت ها این طرز تفکر حکمفرمایی داشت که غربیان نه تنها دین و مخصوصا ادیان شرقی را اصیل نمی دانستند و منشأ آسمانی برای آن قائل نبودند، بلکه اصلا حقی برای پیروان خود این ادیان در بیان اعتقاداتشان قائل نبودند، چنان که در برخی مبتذلات که شرق شناسان درباره ی اسلام نوشته اند مشاهده می شود، که برای آنان مطالعه ی دین بابلی و آشوری و اسلام و هندو یکی بود از آن جا که حیات و اهمیت زنده برای دین قائل نبودند.
این نظریه هنوز هم در برخی ممالک اروپایی شمالی دیده می شود، لکن در عرض ربع قرن اخیر، به تدریج در دانشگاه های آمریکا و انگلیس تغییر کرده است. اکنون برای ادیان شرقی اصالتی قائل شده و نظر پیروان ادیان دیگر را در بیان اعتقادات خود با نهایت اهمیت تلقی می کنند. تأسیس مراکز تحقیقات در ادیان جهانی در امریکا که همگی در جست و جوی مبادله ی نظر بین نمایندگان ادیان مختلف و تدریس درباره ی ادیان غیر مسیحی و یهودی از طریق دانشمندان خود آن ادیان است، حاکی است از این تحول عمیق در مطالعه ی ادیان در دانشگاه ها. وانگهی توجه دانشجویان به مطالعات دینی به طور کلی و ادیان شرقی بالاخص، آن چنان ازدیاد یافته است که شاید این موضوع از علوم طبیعی و ریاضی نیز بیشتر داوطلب داشته باشد.
انحطاط فکری و معنوی و فرو ریختن سازمان و بنیاد اخلاقی و اجتماعی مغرب زمین آن چنان سریع است که در نتیجه، خلأ عمیقی در حیات معنوی جوانان به وجود آمده است و بسیاری از آنان به جست و جوی حقیقت ادیان شرقی و حتی پیوستن به سلک پیروان این ادیان پرداخته اند، و در دانشگاه ها نیز علاقه به ادیان صد چندان شده است.
گرایش دانشمندان علوم تجربی به ادیان
نکته ی قابل توجه در این بین، پشتیبانی اکثر دانشمندان علوم طبیعی، مخصوصا فیزیکدانان از این نهضت است. هنگامی که «مرکز تحقیق در ادیان جهانی» در دانشگاه هاروارد که در نوع خود اولین مرکز در آمریکا است تأسیس شد، قوی ترین پشتیبانان آن فیزیکدانان و سایر دانشمندان طبیعی دانشگاه هاروارد بودند که چند تن از ایشان برندگان جایزه ی نوبل هستند، در حالیکه شدیدترین مخالفت از جانب بخش فلسفه و روانشناسی و جامعه شناسی بود، مخصوصا آن استادانی که نظری کاملا مادی و یا تحصلی درباره ی انسان و واقعیت دارند.
توجه برخی از دانشمندان طبیعی مانند اپنهایمر و شرودینگر، که خود کتاب هایی درباره ی حکمت و عرفان شرقی و اهمیت آن حتی برای علوم جدید نگاشته اند، نسبت به دین به طور کلی، و ادیان شرقی بالاخص، که از لحاظ فکری میراث خود را بهتر از مسیحیت حفظ کرده است، کاملا قابل توجه است. چون این دانشمندان بیش از هر کس بر محدویت های علوم جدید واقفند، خیلی پیش از روانشناسان جدید که خود تازه می کوشند علمی مبتنی بر فیزیک قرن هفدهم با همان نظم و پیوستگی مفاهیم ذهنی به وجود آورند، یا از اکثر فلاسفه ی امروزی که سعی دارند فلسفه را صرفا به صورت توجیه کننده ی مفاهیم علمی در آورند.
همین علاقه ی دانشمندان علوم طبیعی توأم با خلأ معنوی که همه جا محسوس است، وضع دین را در محافل علمی و دانشگاهی تغییر کامل داده و آن را بار دگر به صورت یکی از پررونق ترین و معتبرترین شعب علوم در آورده است. امروز برای اولین بار بعد از قرن ها، دانشکده های الهیات و نیز مراکز تحقیقات در ادیان، بعضی از بهترین دانشجویان را در زمره ی داوطلبان هر سال وارد برنامه های خود می سازد و فارغ التحصیلان این نوع مراکز از هر حیث با بهترین شاگردان رشته های فیزیک و ریاضیات قابل سنجشند.
تضاد جوامع جدید در خصوص گرایش و عدم گرایش به دین
حاصل امر این است که امروزه در مغرب زمین، که زادگاه تفکر ضد دینی و «لاادری» و مادی جدید بوده است، بسیاری از خواص و دانشمندان و دانشجویان علاقه ی وافری به دین دارند و فعالیت های دینی چه از لحاظ چاپ و نشر کتاب و چه دروس و مجامع بحث و جز آن، خیلی بیش از سال های اخیر رایج است، در حالیکه قاطبه ی مردم مخصوصا در شهرهای بزرگ با شک و تردید و بی دینی و یأس و ناامیدی دست و پنجه نرم می کنند. به قول یکی از فیزیکدانان معروف این قرن فان وایتزکر: "روزی بود که جامعه ی غربی متدین بود و چند نفر فیلسوف و عالم می توانستند در شک به سر برند. امروز جامعه شکاک شده و دانشمندانند که از این وضع بیم و هراس دارند."
در تمدن های شرقی جریان تا حدی برعکس است. توده ی مردم این جوامع، مانند ممالک اسلامی و هند و جنوب شرقی آسیا و ژاپن، متدینند و اصول اخلاقی و دینی بین آن ها هنوز کاملا محکم است، در حالیکه عده ی قلیلی که به صورت عقل متفکر این جوامع در آمده اند و بر آن ها از لحاظ فکری و فرهنگی حکمفرمایی می کنند، چون خود تحت نفوذ مغرب زمین در آمده اند، در شک و تردید و بی علاقگی نسبت به دین به سر می برند. و عجب آن جاست که افکاری که این اشخاص به اتکای به آن، از دین و تمدن خود دور شده اند در زادگاه خود مطرود شده است و جامعه ای که این اشخاص با توجه به آن، می خواهند شالوده و بنیان جامعه ی خود را تغییر دهند، دستخوش دگرگونی هایی عمیق گردیده و از انحطاط به اضمحلال کشیده می شود.
از این رو در جوامع شرقی از یک سو کوشش می شود همه چیز با ادعای این که در ممالک مترقی چنین و چنان است اصلاح شود، و از سوی دیگر رهبران همین جوامع با حیرت و بهت زدگی شاهد از هم پاشیدن ارکان اخلاقی و اجتماعی همان ممالک مترقی هستند. با وجود این تناقض، کوشش برای از بین بردن سنن دینی و اخلاقی در بسیاری از جوامع شرقی، در همان لحظه که فکورترین غربیان می کوشند با توسل به ادیان شرقی دین و از راه دین اخلاق و جامعه ی خود را در غرب از نو زنده کنند ادامه دارد.
منـابـع
سیدحسین نصر- معارف اسلامی در جهان معاصر- صفحه 250-255
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها