راههای ایجاد همدلی بین مردم از نظر قرآن و احادیث

فارسی 13728 نمایش |

یکى از امتیازات اسلام بر سایر ادیان و مکاتب این است که به علاقه و محبت و همبستگى بین انسانها اهمیت زیادى داده و سعى نموده تا بین آنان رابطه عاطفى قوى برقرار کند و زندگى و برخورد آنها توأم با مهر و عطوفت متقابل باشد. شاید یکى از حکمتهاى مهمى که همه انسانها از یک پدر و مادر متولد شده ‏اند همین باشد که انسانها نسبت به همدیگر احساس یگانگى و خویشاوندى و برادرى نمایند. وقتى در دستورات و قوانین اسلام دقت کنیم می بینیم آنچه که وجودش سبب ازدیاد محبت و علاقه بین اقشار مختلف مردم بوده و هست، اسلام آن را بصورت واجب یا مستحب سفارش کرده و در مورد آن تأکید نموده است، مانند: برخورد خوب با انسانها، نیکى به پدر و مادر، نیکى به فرزندان، برآوردن نیازهاى مردم و یارى آنها، معاشرت خوب با همسایگان و ضعیفان و بی سرپرستان و یتیمان... و آنچه را که موجب جدایى و از بین رفتن علاقه و ایجاد کینه و بدبینى می شود، نهى کرده و مردم را از نزدیک شدن به آنها شدیدا برحذر داشته است مانند تهمت، غیبت، دروغگویى، سخن چینى، نفاق و... نقش محبت و علاقه انسانها به همدیگر چیزى نیست که قابل انکار باشد، حتى بعضى دانشمندان معتقدند که تنها راه اصلاح جامعه و سعادت بشر، ایجاد محبت و علاقه شدید بین انسانهاست در حدى که باعث شود کسى به دیگرى ستم روا ندارد.
همدلی آنقدر مهم است که قرآن کریم آن را به عنوان یک‏ نعمت بسیار بزرگ بر پیغمبر اکرم بیان می‏کند، مخصوصا در میان مردم‏ عربستان که از همه مردم روی زمین متفرق‏ تر و متشتت‏ تر بودند و اختلافات در میانشان بیشتر و شدیدتر بود، هم کمی و هم کیفی. کمی از آن جهت که هر دو قبیله ‏ای با هم جنگ داشتند در داخل خودشان نیز اختلاف داشتند، و کیفی از آن جهت که کینه‏ های اینها در حد اینکه پشت سر یکدیگر حرف بزنند و از همدیگر غیبت و انتقاد بکنند و یا در حد رقابت اقتصادی نبود، شمشیر بود و خونریزی و اسارت. در خود مدینه دو قبیله زندگی می‏کردند به‏ نام اوس و خزرج، و در کنارشان یهودیها بودند، یهودیهای بنی قریظه، یهودیهای بنی نضیر و یهودیان قطفان. خود یهودیها با همدیگر اختلاف‏ داشتند. بنی نضیر دشمن بنی قریظه، بنی قریظه دشمن بنی نضیر و بنی‏ قطفان دشمن هر دو، و همه یهودیها دشمن اوس و خزرج از یک ریشه بودند. یعنی اولاد دو برادر بودند ولی با همدیگر جنگ داشتند، جنگهایی تمام‏ نشدنی! ملای رومی می‏گوید: دو قبیله اوس و خزرج نام داشت هر یکیشان جام خون آشام داشت، کینه‏ های کهنه‏ شان از مصطفی محو شد در نور اسلام و صفا.
خداوند در سوره نحل آیه 90 می فرماید: «إن الله یأمر بالعدل و الإحسان و إیتاء ذی القربی و ینهی عن الفحشاء و المنکر و البغی یعظکم لعلکم تذکرون؛ خداوند فرمان به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان میدهد و از فحشاء و منکر و ظلم و ستم نهى میکند، خداوند به شما اندرز میدهد شاید متذکر شوید». در این آیات نمونه‏ اى از جامعترین تعلیمات اسلام در زمینه مسائل اجتماعى و انسانى و اخلاقى بیان شده است. در نخستین آیه به شش اصل مهم که سه اصل، جنبه مثبت و مأمور به، و سه اصل جنبه منفى و منهى عنه دارد، دیده میشود. در آغاز میگوید: " خداوند فرمان به عدل و احسان میدهد و (همچنین) بخشش به نزدیکان" (إن الله یأمر بالعدل و الإحسان و إیتاء ذی القربی). چه قانونى از " عدل" وسیعتر و گیراتر و جامعتر تصور میشود؟ عدل همان قانونى است که تمام نظام هستى بر محور آن میگردد، آسمانها و زمین و همه موجودات با عدالت بر پا هستند (بالعدل قامت السماوات و الارض). جامعه انسانى که گوشه کوچکى از این عالم پهناور است نیز نمیتواند از این قانون عالم شمول، بر کنار باشد و بدون عدل به حیات سالم خود ادامه دهد.
میدانیم عدل به معنى واقعى کلمه آنست که هر چیزى در جاى خود باشد، بنابراین هر گونه انحراف، افراط، تفریط، تجاوز از حد، تجاوز به حقوق دیگران بر خلاف اصل عدل است. یک انسان سالم کسى است که تمام دستگاههاى بدن او هر یک کار خودش را بدون کم و زیاد انجام دهد، اما به محض اینکه یک یا چند دستگاه در انجام وظیفه کوتاهى کرد یا در مسیر تجاوز گام نهاد، فورا آثار اختلال در تمام بدن نمایان میشود و بیمارى حتمى است. کل جامعه انسانى نیز همانند بدن یک انسان است، که بدون رعایت اصل عدالت بیمار خواهد بود. اما از آنجا که عدالت با همه قدرت و شکوه و تأثیر عمیقش در مواقع بحرانى و استثنایى به تنهایى کارساز نیست، بلافاصله دستور به احسان را پشت سر آن می آورد.
به تعبیر روشن تر در طول زندگى انسانها مواقع حساسى پیش می آید که حل مشکلات به کمک اصل عدالت به تنهایى امکان پذیر نیست، بلکه نیاز به ایثار و گذشت و فداکارى دارد، که با استفاده از اصل" احسان" باید تحقق یابد. فى المثل دشمن غدارى به جامعه ‏اى حمله کرده است و یا طوفان و سیل و زلزله، بخشى از کشورى را ویران نموده، اگر مردم در چنین شرائطى بخواهند در انتظار آن بنشینند که مثلا مالیاتهاى عادلانه و سایر قوانین عادى، مشکل را حل کند، امکان پذیر نیست، اینجاست که باید همه کسانى که داراى امکانات بیشتر از نظر نیروى فکرى و جسمانى و مالى هستند، دست به فداکارى بزنند و تا آنجا که در قدرت دارند، ایثار کنند، و گرنه دشمن جبار ممکن است کل جامعه آنها را از بین ببرد و یا حوادث دردناک طبیعى، جمع کثیرى را به کلى فلج کند. اتفاقا این دو اصل در سازمان بدن یک انسان نیز بطور طبیعى حکومت میکند. در حال عادى تمام دستگاههاى بدن نسبت به یکدیگر خدمت متقابل دارند و هر عضوى براى کل بدن کار میکند و از خدمات اعضاى دیگر نیز بهره‏ مند است (این همان اصل عدالت است). ولى گاه عضوى مجروح میشود و توان متقابل را از دست میدهد، آیا ممکن است در این حال، بقیه اعضاء او را به دست فراموشى بسپارند، به خاطر اینکه از کار افتاده است؟ آیا ممکن است دست از حمایت و تغذیه عضو مجروح بردارند؟ مسلما نه (و این همان احسان است). در کل جامعه انسانى نیز این دو حالت باید حاکم باشد وگرنه جامعه سالمى نیست. بعد از تکمیل این سه اصل مثبت به سه اصل منفى و منهى می پردازد و میگوید: " خداوند از فحشاء و منکر و بغى، نهى میکند" (و ینهی عن الفحشاء و المنکر و البغی). پیرامون این تعبیرات سه گانه " فحشاء" ، " منکر" و " بغى" نیز مفسران سخن بسیار گفته‏ اند، اما آنچه مناسبتر با معنى لغوى و قرینه مقابله این صفات با یکدیگر به نظر می رسد آنست که "فحشاء" اشاره به گناهان پنهانى، " منکر" اشاره به گناهان آشکار، و بغى، هر گونه تجاوز از حق خویش و ظلم و خود برتربینى نسبت به دیگران است.
خداوند با تعبیرهاى سه گانه فوق نسبت به طغیان این غرائز، هشدار داده و با یک بیان جامع که همه انحرافات اخلاقى را در بر میگیرد به راه حق، هدایت نموده است و در پایان آیه، به عنوان تأکید مجدد روى تمام این اصول ششگانه میفرماید: " خداوند به شما اندرز میدهد شاید متذکر شوید" (یعظکم لعلکم تذکرون).

در حدیثی از پیامبر (ص) میخوانیم: «جماع التقوى فى قوله تعالى إن الله یأمر بالعدل و الإحسان؛ مجموعه تقوا در این گفتار خدا است، که میفرماید: خداوند به عدل و احسان فرمان میدهد». از حدیث بالا و احادیث متعدد دیگر به خوبى استفاده میشود که آیه فوق به عنوان یک دستور العمل کلى اسلامى و یکى از مواد قانون اساسى اسلام و منشور جهانى آن، همواره مورد توجه مسلمانان بوده است، تا آنجا که طبق حدیثى، هر گاه امام باقر (ع)  نماز جمعه میخواند آخرین سخنش در خطبه نماز همین آیه بود و به دنبال آن چنین دعا میکرد: «اللهم اجعلنا ممن یذکر فتنفعه الذکری؛ خداوندا ما را از کسانى قرار ده که اندرزها را میشنوند و به حالشان مفید است» سپس از منبر فرود می آمد.
احیاى اصول سه ‏گانه عدل و احسان «و إیتاء ذی القربى»‏ و مبارزه با انحرافات سه‏ گانه فحشاء و منکر و بغى در سطح جهانى، کافى است که دنیایى آباد و آرام و خالى از هر گونه بدبختى و فساد بسازد و اگر از ابن مسعود صحابى معروف نقل شده که این آیه جامعترین آیات خیر و شر در قرآنست به همین دلیل است. خداوند در سوره کهف آیه 28 می فرماید: «و اصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغداة و العشی یریدون وجهه و لا تعد عیناک عنهم ترید زینة الحیاة الدنیا و لا تطع من أغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتبع هواه و کان أمره فرطا؛ و با کسانی که پروردگارشان را صبح و شام می خوانند و خشنودی او را می جویند شکیبایی کن، و برای تجمل زندگی دنیا چشم از ایشان برمگیر، و از آن کس که قلبش را از یاد خودمان غافل ساخته ایم و از پی هوای نفس خود می رود و اساس کارش بر تجاوز است اطاعت مکن».
خداوند در آیات قرآن، با تقسیم جامعه به دو گروه اشراف و فقراء مبارزه میکند. اصولا جامعه‏ اى که گروهى از آن (که طبعا اقلیتى خواهند بود) مرفه‏ ترین زندگى را داشته باشند، در ناز و نعمت غوطه‏ ور، و در اسراف و تبذیر غرق باشند و به موازات آن آلوده انواع مفاسد گردند، در حالى که گروه دیگرى که اکثریت را تشکیل میدهند از ابتدایی ترین و ساده‏ ترین وسیله زندگى انسانى محروم باشند چنین جامعه ‏اى نه جامعه‏ اى است که اسلام آن را بپسندد و نه رنگ جامعه انسانى دارد. چنین مجتمعى هرگز روى آرامش نخواهد دید، ظلم و ستم، خفقان و سلب آزادى، استعمار و استکبار، حتما بر آن سایه خواهد انداخت. جنگهاى خونین غالبا از جامعه‏ هایى که داراى چنین بافتى هستند برخاسته و ناآرامیها در چنین جوامعى هرگز پایان نمی گیرد.
خداوند در سوره حشر آیه 9 یکی از ویژگی انصار را ایثار معرفی می نماید و می فرماید: «و الذین تبوؤا الدار و الإیمان من قبلهم یحبون من هاجر إلیهم و لا یجدون فی صدورهم حاجة مما أوتوا و یؤثرون علی أنفسهم و لو کان بهم خصاصة و من یوق شح نفسه فأولئک هم المفلحون؛ و براى کسانى که در دار الهجرة (سرزمین مدینه) و در خانه ایمان، قبل از مهاجران، مسکن گزیدند، آنها کسانى را که به سویشان هجرت کنند دوست میدارند و در دل خود نیازى به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمیکنند، و آنها را بر خود مقدم میدارند هر چند شدیدا فقیر باشند، کسانى که خداوند آنها را از بخل و حرص نفس خویش بازداشته رستگارند». در این آیه به توصیف بسیار جالب و بلیغى درباره طایفه انصار میکند و بحثى را که در آیه قبل درباره مهاجران بود با آن تکمیل نموده، میفرماید: " و کسانى که در دار الهجره (سرزمین مدینه) و در خانه ایمان قبل از مهاجران مسکن گزیدند" (و الذین تبوؤا الدار و الإیمان من قبلهم). قابل توجه اینکه " تبوءوا" از ماده" بواء" (بر وزن دواء) در اصل به معنى مساوات اجزاء مکان است. سپس به سه توصیف دیگر که بیانگر کل روحیات انصار می باشد پرداخته، چنین میگوید: آنها چنان هستند که هر مسلمانى را به سوى آنها هجرت کند دوست‏ دارند" (یحبون من هاجر إلیهم). و در این زمینه تفاوتى میان مسلمانان از نظر آنها نیست، بلکه مهم نزد آنان مسأله ایمان و هجرت است و این دوست داشتن یک ویژگى مستمر آنها محسوب میشود. دیگر اینکه آنها در درون سینه‏ هاى خود نیازى نسبت به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمیکنند" (و لایجدون فی صدورهم حاجة مما أوتوا). نه چشم داشتى به غنائمى که به آنها داده شده است دارند و نه نسبت به آنها حسد می ورزند و نه حتى در درون دل احساس نیاز به آنچه به آنها اعطا شده میکنند، و اصلا این امور به خیال آنها نمی گذرد، و این نهایت بلندنظرى و بزرگوارى انصار را نشان میدهد.
و در مرحله سوم می افزاید: " آنها مهاجران را بر خود مقدم میدارند هر چند شدیدا فقیر باشند" (و یؤثرون علی أنفسهم و لو کان بهم خصاصة). و به این ترتیب " محبت" و " بلندنظرى" و " ایثار" سه ویژگى پر افتخار آنها است. در پایان آیه براى تاکید بیشتر روى این اوصاف کریمه و بیان نتیجه آن می افزاید: " و کسانى که خداوند آنها را از بخل و حرص نفس خویش باز- داشته، رستگارانند" (و من یوق شح نفسه فأولئک هم المفلحون). بحث ایثار و ایجاد همدلی در احادیث نیز به آن اشاره شده است از جمله: در خبر است که حضرت امیرالمؤمنین على (ع) روزى جماعتى را دید، فرمود: کیستید شما؟ گفتند: ما جماعتى هستیم که به توکل زندگانى میکنیم. فرمود: توکل شما به کجا رسیده است؟ گفتند: چون بیابیم، بخوریم، و چون نیابیم، صبر کنیم. فرمود: سگان نیز چنین کنند. گفتند: پس چگونه باید کرد، یا امیرالمؤمنین؟ فرمود: چنان که ما کنیم. چون نیابیم، شکر کنیم و چون بیابیم، ایثار کنیم.
امام صادق (ع) فرمود: «ما صافح رسول الله ( (ص)) رجلا قط فنزع یده حتى یکون هو الذى نزع یده منه؛ پیامبر خدا با هر کسى دست میداد دستش را نمی کشید تا طرف مقابل دستش را بکشد و از او جدا نماید.» (محجة البیضاء، 3/.388). امام صادق (ع) در مورد برخورد با مردم فرمود: «قال عیسى بن مریم لبعض اصحابه: ما لا تحب ان یفعل بک فلا تفعله باحد؛ حضرت عیسى بن مریم (ع) به بعضى از یاران خود فرمود: آنچه را که دوست ندارى نسبت به تو انجام شود تو نیز نسبت به هیچ کس انجام مده»! (بحار الانوار، ج 74، ص.157). امام على (ع) درباره برخورد اسلامى فرمود: «اذا لقیتم اخوانکم فتصافحوا و اظهروا لهم البشاشة و البشر تتفرقوا و ما علیکم من الاوزار قد ذهب؛ وقتى برادرانتان را دیدار کردید پس مصافحه کنید و به همدیگر دست بدهید و با روى خندان با آنان ملاقات کنید که وقتى از هم جدا شوید همه گناهان شما آمرزیده است» (خصال صدوق، ص 633). رسول خدا (ص) در مورد مدارا با مردم فرمود: «اعقل الناس اشدهم مداراة للناس، و اذل الناس من اهان الناس؛ داناترین مردم کسى است که با مردم بیشتر مدارا کند و خوارترین مردم کسى است که به مردم اهانت کند.» (بحار الانوار، 75/.52).
امیرالمؤمنین (ع) درباره محبت به مردم از رسول خدا (ص) نقل میکند که فرمود: «رأس العقل بعد الایمان بالله عزوجل التحبب الى الناس؛ سرآغاز عقل و خردمندى بعد از ایمان به خدا اظهار محبت به مردم و دوستى با آنان است. امام على (ع) در مورد روش برخورد با مسلمان فرمود: «ان الله یحب المرء المسلم الذى یحب لاخیه ما یحب لنفسه و یکره له ما یکره لنفسه؛ خداوند دوست دارد آن مسلمانى را که آنچه را براى خود میخواهد براى برادر دینی اش هم بخواهد و آنچه را براى خویشتن نمیخواهد براى او هم نخواهد (محاسن برقى، ج 1، ص 10). امام صادق (ع) درمورد ارزش دیدار برادران فرمود: «من زار اخاه فى الله، قال الله عزوجل: ایاى زرت و ثوابک على و لست ارضى لک ثوابا دون الجنة؛ هر کس براى خدا از برادرش دیدار کند، خداوند عزوجل میفرماید مرا دیدار کرده‏ اى و ثواب تو بر منست و به ثوابى جز بهشت براى تو راضى نمیشوم» (اصول کافى، 3/ 255).
در روابط اجتماعى، کسانى بر دلها حکومت میکنند که دلشان را خانه مهر و محبت مردم کرده باشند. برعکس، آنان که «خود» را بیش از همه می پسندند و «خود» را بیش از دیگران دوست دارند و آسایش و راحتى خود را بر دیگران ترجیح میدهند، نه نزد خدا و رسول اعتبارى دارند، نه در دل و جان مردم، جایى و موقعیتى!. گوهر «خدمتگزارى به مردم»، تنها در دلهاى وارسته از منیت و خودخواهى یافت میشود. خداى مهربان، بندگانش را دوست دارد. کسانى را هم که به بندگان خدا خدمت و مهربانى کنند، دوست میدارد و این مقتضاى محبت و علاقه است.
تا توانى به جهان، خدمت محتاجان کن ***  به دمى یا درمى، یا قلمى یا قدمى

اگر مسائل و مشکلات مسلمانان برایمان اهمیتى نداشته باشد که اصلا مسلمان نیستیم! چون که مسلمانى تنها به اسم و شناسنامه و نماز نیست. بخش عظیمى از محتواى اسلام را نوعدوستى، ایثار، خدمت به دیگران، کمک به درماندگان، کارگشایى براى مشکلات مردم و قضاى حاجت گرفتاران تشکیل میدهد. در حدیث نبوى آمده که فرمود: «من اصبح لا یهتم بامور المسلمین فلیس من الاسلام فى شئ، و من شهد رجلا ینادى یا للمسلمین! فلم یجبه فلیس من المسلمین؛ کسى که در حالى صبح کند که به امر مسلمانان بیفکر و اهتمام باشد، بهره ‏اى از اسلام نبرده است و هر کس شاهد فریادخواهى و کمک‏ طلبیدن مردى باشد که مسلمانان را به یارى می طلبد، اما پاسخى به او ندهد، از مسلمانان نیست»! پس باید بخشى از دل، محبت، فکر، زندگى، تلاش، اهتمام، عشق ورزیدن و دلسوزى کردن ما نسبت به دیگران باشد که بندگان خدایند و آفریدگار، از این راه، بندگان دیگرش را می آزماید. نتیجه این مردم‏ دوستى و همیارى نیز، محبوبیت و سیادت است. هر که براى مردم کار کند، مردم نیز او را دوست خواهند داشت. هر که خدمتگزار جامعه باشد، از حق‏ شناسى مردم بهره ‏مند میشود و هر که به مردم نیکى کند، در دلها جاى میگیرد. در حدیث میخوانیم که: «سید القوم خادمهم؛ سرور هر گروهى، خدمتگزار آنان است».

کارگشایى 
از توفیقات مهم یک انسان، آن است که گشایش معضلات مردم به دست او باشد. نعمتى است که هزاران شکر و سپاس می طلبد. کارگشایى، از مقدسترین خدماتى است که مورد قبول و امضاى آیین خدا و شرع محمد (ص) است. با عنوان «قضاء حاجت مؤمن»، انبوهى عظیم از روایات نقل شده که اهمیت و فضیلت و قداست کار راه‏ اندازى و رفع نیاز مردم و برطرف کردن مشکلات آنان و... خلاصه در خدمت مردم و جامعه بودن را بیان میکند. این کار را باید به حساب خدا گذاشت و چشم تشکر و اجر هم از او داشت، نه از مردم.
تو نیکى میکن و در دجله انداز *** که ایزد در بیابانت دهد باز
«قصد قربت»، مایه ثمربخشى و ثواب الهى و ارزشمندى نیکوکاریهاست، و ریا آفت آن به شما می رود. آنان که خالصانه و بیتوقع و چشمداشت، گره از کار بسته مردم می گشایند، بندگان خاص خدا و مأموران ویژه الهی اند. توفیق و امداد الهى را همراه دارند، فیض دنیوى و اجر اخروى نیز، دستاورد این خدمت است. در حدیثی زیبا از حضرت رضا (ع) آمده: «ان لله عبادا فى الأرض یسعون فى حوائج الناس، هم الآمنون یوم القیامة؛ خداوند را در روى زمین، بندگانى است که کارشان تلاش براى رفع نیاز و حاجت مردم است». آنان روز قیامت، ایمن و آسوده‏ اند. نبى مکرم اسلام (ص) هم فرموده است: «خیر الناس من انتفع به الناس؛ بهترین مردم کسى است که مردم از او سود و بهره ببرند».

درسى از امام سجاد (ع)
شاید از درخشان‏ترین فصلهاى زندگانى هر یک از پیشوایان دین، رسیدگى به محرومان و زدودن نیاز نیازمندان بوده است، درسى که از پیامبر خدا آموخته و رهنمودى که از دین به ارث برده ‏اند. راستى، ملاک در «خیر» بودن آدمى به چیست؟ هر چه بیشتر سودرسانى به خلایق و گره‏ گشایى از کار مردم، به قدر توان. روایت است که امام زین العابدین (ع) از راهى که میگذشت، هر گاه در میان جاده به کلوخى برمیخورد، از مرکب خویش پیاده میشد و آن را با دست خود از وسط راه برمیداشت، آنگاه سوار شده، به راه خود ادامه میداد (لقد کان على بن الحسین یمر على المدرة فى وسط الطریق فینزل عن دابته حتى ینحیها بیده عن الطریق). زدودن موانع راه، پرکردن چاله‏ هاى خیابانها، رفع سد معبرها و دهها کار خدماتى دیگر، کارهاى شایسته‏اى است که زیبنده رفتار اجتماعى یک مسلمان است.

خرج مال و آبرو
سرمایه و دارایى، تنها پول و اندوخته مالى نیست، گاهى نفوذ و اعتبار، بیش از ثروت و پول می ارزد. کمک به دیگران هم تنها خرج پول و مصرف مال نیست. کسى هم که تهیدست، اما آبرومند است، میتواند از وجهه و آبرویش سرمایه بگذارد و آن را در راه دیگران به کار اندازد. اگر خودتان هم کاره‏اى نیستید، ولى میتوانید نیازى را به کارگشایان منتقل کنید، خود این کار هم عبادت است و خدمت. نقش راهنما و واسطه داشتن براى حل مشکلات، مشارکت در پاداش آن خدمت است. اگر خودتان «مقصد» نیستید، میتوانید فلش و راهنما به سوى مقصد باشید. نگذارید وجودتان «بن‏ بست» باشد، یا سراب، که دیگران به فریب یا امید، نزد شما آیند، یا وقتى به شما برسند، به وجود عایقى برخورد کنند. وجودتان را «هادى» کنید، به سوى خدمتها و خدمتگزاران.
در حدیثى از پیشواى ششم حضرت صادق (ع) چنین آمده است: «به خدا و محمد و على ایمان نیاورده است کسى که هر گاه برادر دینی اش براى رفع نیازى به او مراجعه میکند، با چهره ‏اى خندان با او برخورد نکند. اگر رفع حاجتش به دست او است، باید به انجام آن بشتابد و اگر کار از دست او بیرون است، سراغ دیگرى رود و از طریق دیگران، مشکل او را حل کند». اما متن این حدیث شریف:«ما آمن بالله‏ و لا بعلى من اذا اتاه اخوه المؤمن فى حاجة لم یضحک فى وجهه، فان کانت حاجته عنده سارع الى قضاءها و ان لم یکن عنده تکلف من عند غیره حتى یقضیها له». می بینید که این کوشش براى رفع مشکل برادر ایمانى، هم شرط اسلام است و هم ولایت! ایمان به خدا و رسول و ولایت، با این روحیه و خصلت شناخته میشود. برخى «دلال» و «کارچاق ‏کن» فساد و گناه و نیرنگ و حقه‏ بازی اند. آنان فرزندان شیطان و شاگردان ابلیس به حساب می آیند. بعضى هم «واسطه خیر» و «شفیع حسنات»اند. دلالى و کارچاق‏ کنى در امور خیر و کارهاى صالح و خداپسند، از بزرگترین توفیقات الهى است که شامل بندگان ویژه ‏اش میشود. اگر نیازمندى براى کارى سراغ ما آمد، فورى رد نکنیم، اگر از خودمان کارى ساخته نیست، به کسى، جایى، مؤسسه‏ اى، اداره ‏اى و... معرفى و راهنمایى کنیم که چاره کارش با آنجا است.

صدقه، اما بی پول
با شنیدن کلمه «صدقه»، ذهنها فورى سراغ کمک مالى به تهیدستان یا انداختن سکه و اسکناسى در صندوق صدقات و امثال آن میرود. ولى این، تنها شکلهاى عملى صدقه نیست. میتوان اهل صدقه بود، بی آنکه پول خرج کرد. البته کمکهاى مالى، جاى خاصى دارد که در هر حال و هر جا خوب است. اما مهم، توجه به وسعت دایره «نیکى» است. باز هم از گفتار پیشوایان الهام بگیریم. از رسول خدا (ص) نقل شده که فرمود: هر مسلمان هر روز باید صدقه‏ اى بدهد (ان على کل مسلم فى کل یوم صدقة). وقتى پیامبر چنین فرمود، برخى از اصحاب، با شگفتى پرسیدند:ـ یا رسول الله‏! چه کسى طاقت و توان این کار را دارد؟ حضرت براى رفع ابهام و توضیح بیشتر و براى اینکه صدقه را تنها در انفاق مالى خلاصه نکنند، فرمود: «برطرف کردن عوامل اذیت از راه مردم، صدقه است، راهنمایى کردن جاهل به «راه»، صدقه است، عیادت کردن بیمار، صدقه است، امر به معروف کردن تو، صدقه است، نهى از منکر کردنت صدقه است. و... پاسخ سلام دادن نیز صدقه است!» کلام رسول، چنین بود: «اماطتک الأذى عن الطریق صدقة، و ارشادک الجاهل الى الطریق صدقة، و عیادتک المریض صدقة، و امرک بالمعروف صدقة و نهیک عن المنکر صدقة و ردک السلام صدقة».
برادرى در سایه ایثار معنى می یابد. ایثارگر، کسى است که در عین نیاز، دیگرى را بر خود مقدم می دارد و در عین خستگى، کارهاى دشوار را بر عهده می گیرد و فداکارانه به خاطر خدا، به نفع مردم از «حق شخصى» خویش میگذرد. ایثارگرى، وارستگى از وابستگیهاست. در رابطه‏ هاى مالى با دیگران نیز چنین است. کسى که شادى خود را به قیمت اندوه دیگران بدست می آورد، مسلمان نیست و آنکه «راحت» خود را با «رنج» دیگران می طلبد، انسان نیست. اگر در جمع مؤمنان، روحیه ایثارگرى برادرانه باشد، تا آنجا که جیبها و منافع یکى باشد، نه تنها اصطکاک منافع پیش نمی آید و نه تنها کلاه‏ گذارى بر سر دیگران در اندیشه ‏ها نمیگذرد، بلکه روحیه سختی پذیرى براى رفاه دیگران رواج می یابد، کارى که «خداپسندانه» است. ایثارگر، چون «رضاى خدا» را به دست می آورد، از عمق جان خشنود میشود. اوج صفا و گذشت، در آن است که برادرى را به مرز یگانگى برسانند؛ وحدت در خواسته، وحدت در محبت، وحدت در منفعت.
امام سجاد (ع) به مردى فرمود: آیا به این مرحله رسیده ‏اید که یکى از شما دست در جیب دیگرى کند و آنچه را نیاز دارد بردارد، بی آنکه اجازه بگیرد؟ گفت: نه. فرمود: پس هنوز «برادر» نیستید! (هل یدخل احدکم یده فى کم اخیه و کیسه فیأخذ ما یرید من غیر اذن؟ قال: لا. قال: فلستم باخوان). روحیه‏ هاى سرشار از «ایثار»، «خدمتگزارى»، «کارگشایى»، مایه گذاشتن از «مال» و «آبرو»، ارزشى فوق تصور دارد و اگر بر زندگیها و معاشرتها سایه‏ گستر شود، بهشت را در همین دنیا هم می توان دید.

منـابـع

محمود شريفى- چهل حديث معاشرت- صفحه 8

جواد محدثی- مقاله كارگشايی، مجله پيام زن- شماره 66

محمدباقر مجلسی- بحارالانوار- ج72 صفحه 21، 177، 50، 23

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد