در کافی از امام باقر (ع) روایت کرده که فرمود: «در جنگ احد علی (ع) شصت و یک جراحت بر داشت، و رسول خدا (ص) ام سلیم و ام عطیه را مأمور کرد تا او را مداوا کنند، (بعد از آنکه دست به کار شدند)، خدمت رسول خدا (ص) عرضه داشتند: "ما هیچ زخمی از زخمهایش را نمی بندیم مگر اینکه زخمی دیگر دهن باز می کند، و ما از جان او می ترسیم" (و خلاصه وضع او خطری است) رسول خدا (ص) به اتفاق مسلمانان به عیادت علی (ع) آمدند که یک پارچه زخم بود و حضرت دست خود را به یک یک زخمهای آن جناب می کشید، و می فرمود: "کسی که در راه خدا چنین وضعی به خود بگیرد، امتحان خود را داده و وظیفه خود را به پایان برده" و دست به هیچ یک از زخمها نمی کشید مگر آنکه آن زخم بهبودی می یافت، علی (ع) گفت: "الحمد لله که نه فرار کردم و نه قدمی به عقب نهادم".»
خدای تعالی شکر عمل آن جناب را در دو جای قرآن به جا آورد، یک جا فرمود: «و سیجزی الله الشاکرین؛ به زودى خداوند سپاسگزاران را پاداش مى دهد.» (آل عمران/ 144) و جایی دیگر فرمود: «و سنجزی الشاکرین؛ به زودى سپاسگزاران را پاداش خواهيم داد.» (آل عمران/ 145)
علامه طباطبایی: «یعنی خدای تعالی "ثبات قدم" آن جناب را شکرگزاری کرد، نه "گفتار" آن جناب را که گفت: "الحمد لله".»
ابن منذر در معرفة الصحابه از ابن عباس روایت کرده که در ذیل آیه: «إن الذین تولوا منکم یوم التقی الجمعان؛ روزى كه دو گروه [در احد] با هم روياروى شدند كسانى كه از ميان شما [به دشمن] پشت كردند.» (آل عمران/ 155) گفته: «این آیه درباره عثمان و رافع بن معلی و حارثة بن زید نازل شده.»
علامه: «قریب به این معنا به چند طریق از عبدالرحمن بن عوف و عکرمة و ابن اسحاق روایت شده، و در بعضی از آنها علاوه بر عثمان و رافع و حارثه، ابوحذیفة بن عقبه و ولید بن عقبه و سعد بن عثمان و عقبة بن عثمان نیز آمده.»
به هر حال آوردن نام عثمان و سایرین که نامشان آمده از باب ذکر مصداق است، وگرنه آیه شریفه درباره همه کسانی است که پشت به جنگ کردند و درباره آن عده از صحابه است که دستور رسول خدا (ص) را عصیان نمودند، تنها خصوصیتی که عثمان و آن نامبردگان که با او بودند داشتند، این بوده که آن قدر فرار کردند و به پشت جبهه گریختند که به جلعب هم رسیدند، (جلعب نام کوهی در اطراف مدینه از طرف أغوص است)، و نامبردگان سه روز در آنجا ماندند، و سپس نزد رسول خدا (ص) برگشتند، و آن جناب به ایشان فرمود: «لقد ذهبتم فیها عریضة.»
اما اینکه عموم اصحاب چه کردند؟ روایات زیادی وارد شده که تمامی اصحاب و تا آخرین نفرشان فرار کردند، و با رسول خدا (ص) نماند مگر دو نفر از مهاجرین و هفت نفر از انصار، و از آن سو مشرکین بر رسول خدا (ص) هجوم بردند، و آن چند نفر انصار در دفاع از رسول خدا (ص) یکی پس از دیگری کشته شدند تا دیگر کسی از انصار با آن جناب نماند. این مطلبی است که در اکثر روایات آمده، البته در بعضی از روایات این نیز آمده است که یازده نفر ماندند، و در بعضی دیگر هیجده و حتی سی نفر هم روایت شده که این از همه ضعیف تر است.
شاید منشأ این اختلاف یکسان نبودن اطلاعات راویان و امثال آن باشد و آنچه از روایات دفاع نسیبه مازنیة از رسول خدا (ص) فهمیده می شود این است که در آن ساعت احدی از اصحاب نزد آن جناب نبوده و کسی هم که فرار نکرد و تا به آخر ثبات قدم به خرج داد، نزد رسول خدا (ص) نبود بلکه در میدان مشغول قتال و کارزار بود و روایات درباره پایداری هیچ یک از اصحاب اتفاق کلمه ندارد، به جز علی (ع) و شاید درباره ابی دجانه انصاری و سماک بن خرشة هم مطلب همین طور باشد، یعنی روایات اتفاق داشته باشد لیکن او نیز ملازم رسول خدا (ص) نبود بلکه در آغاز تا توانست با شمشیر آن جناب به کارزار پرداخت و سپس وقتی دید اصحاب او را تنها گذاشتند تن خود را سپر بلای آن جناب کرد، هر چه تیر به طرف آن حضرت پرتاب می شد یا با سپر و یا با پشت خود از آن جناب دفع می کرد تا آنکه جراحاتش سنگین شد (رضی الله تعالی عنه).
اما بقیه اصحاب دو دسته بودند: یک دسته از آنان به محض دیدن و شناختن رسول خدا (ص) و فهمیدن اینکه آن جناب کشته نشده، به سوی او برگشتند، و گروهی دیگر آنهایی بودند که بلافاصله برنگشتند بلکه با اندکی فاصله، و این دو طایفه همانهایند که خدای تعالی نعاس و سستی و چرت را بر آنان نازل کرد، چیزی که هست از جرم همه آنان در گذشت، و تو خواننده (که خدای تعالی توفیق بیشتری ارزانیت کند) معنای عفو را در سابق شناختی، ولی بعضی از مفسرین گفته اند عفو در خصوص این آیه، به معنای این است که خدای تعالی مشرکین را از کشتن مسلمانان دلسرد و منصرف کرد و با اینکه می توانستند تا آخرین نفر مسلمانان را از بین ببرند ولی نبردند.
تاریخ اسلام پیامبر اکرم جنگ احد اصحاب پیامبر اکرم حوادث تاریخی