در سالهای دوم و چهارم هجرت قبیله های «بنی قینقاع» و «بنی النضیر» از قبایل یهود ساکن در مدینه و حومه ی آن، به خاطر خیانت ها و کارشکنیها، از «یثرب» اخراج و طرد شدند، گروه نخست در «اذرعات» (شام) و گروه دوم در سرزمین های خیبر و شام، پخش و پراکنده گشتند، تنها تیره ای که از یهود در سرزمین «مدینه» باقی ماند، قبیله ی «بنی قریظه» بود که تا سال پنجم هجرت بر پیمانی که با پیامبر (ص) بست بودند، وفادار بوده و خیانتی از آنان دیده نشد.
در سال پنجم که جنگ احزاب رخ داد و سپاه ده هزار نفری مرکب از مشرکان و یهودان، در اطراف «خندق» فرود آمدند، و قریب به یک ماه «مدینه» را به محاصره ی خود درآورده، و پیامبر (ص) و مسلمانان را در سخت ترین شرایط قرار دادند «بنی قریظه» به فکر پیمان شکنی افتادند و عملا به سپاه شرک پیوستند و علت آن این بود که «حیی بن اخطب» رئیس مطرود قبیله ی «بنی النظیر» که با یهودان خیبر در سپاه شرک بر ضد اسلام شرکت کرده بود، فرصت را مغتنم شمرد، و به صورت مرموزی خود را به در دژ «بنی قریظه» که در داخل مدینه قرار داشت، رسانید و با الحاح و اصرار درخواست کرد که در دژ را به روی او باز کنند، با اینکه رئیس قبیله «بنی قریظه» به نام «کعب» دستور داد که در را باز نکنند، ولی با سماجت و تحریک شهامت کاذب طرف، و اینکه "ای رئیس مگر از آب و نانت می ترسی که در را به روی من باز نمی کنی"، سبب شد که در دژ را به روی او باز کنند، و آتش افروز جنگ «خندق» در کنار هم کیش خود نشست و پس از گفتگوهای زیاد، سرانجام «کعب» را به پیمان شکنی خیانت به محمد (ص) مصمم ساخت، و او بر خلاف نظر سالخوردگان قبیله، عهد نامه ای را که میان وی و پیامبر نوشته شده بود، طلبید و در برابر همگان پاره کرد و گفت: کار پیمان پایان یافت، آماده ی جنگ و نبرد باشید.
نقشه ی بنی قریظه این بود که نخست، با گردش در کوچه های مدینه، زنان و کودکان مسلمان را که به خانه ها پناهنده شده بودند، مرعوب سازند، سپس در مرحله ی بعد، دو هزار نظامی مشرک از طریق دژ بنی قریظه، به داخل مدینه رخنه کنند تا مسلمانان را از حفاظت کرانه های «خندق» که مبادا دشمن از آن عبور کند، منصرف نموده و متوجه مدینه سازند تا در این فرصت، سپاه مهیب شرک از خندق عبور نماید و با قتل عام سربازان اسلام کار را یکسره کند.
پیامبر (ص) برای خنثی ساختن نقشه ی اول آنان، دستور داد که پانصد نفر از رزمندگان اسلام از میدان نبرد، به سوی مدینه باز گردند و حفاظت شهر را بر عهده گیرند و از ایجاد رعب و ترس در داخل آن جلوگیری کنند و در میان شهر تکبیر گویان به گردش بپردازند تا زنان و کودکان با شنیدن صدای تکبیر آرام بگیرند. پیش از آنکه «بنی قریظه» موفق به اجرای نقشه ی دوم گردند، یعنی سربازان شرک از درون دژ، وارد شهر شوند، عوامل گوناگون مایه ی تفرق سپاه شرک شد و یک نوع بدبینی میان احزاب و قبیله ی بنی قریظه به وسیله ی «نعیم بن مسعود» تازه مسلمان، پدید آمد و همگی سرزمین مدینه را ترک گفتند و قبیله ی بنی قریظه را به خود واگذار نمودند و رفتند، این است سزای کسانی که نمک بخورند و نمکدان بشکنند و با اعتراف بر اینکه از مسلمانان جز صدق و صفا و درستی و پاکی ندیده اند، پیمان خود را بشکنند و خیانت ورزند.
آخرین لانه ی فساد در مدینه برچیده شد
پیامبر (ص) نمی توانست پس از رفتن سپاه شرک، «قبیله ی بنی قریظه» را که بسان ستون پنجم در جنگ احزاب فعالیت می نمود، به حال خود واگذارد، زیرا هیچ بعید نبود که در مواقع دیگر با دشمنان اسلام همکاری نمایند از این جهت به فرمان پیامبر (ص) دژ بنی قریظه به محاصره ی سپاهیان اسلام درآمد، و آنان از پیامبر (ص) درخواست کردند که «ابولبابه اوسی» را اجازه دهد تا وارد دژ گردد و با او مشورت کنند ابولبابه به دستور پیامبر وارد دژ گردید زنان و مردان یهود دور او گرد آمدند، و گریه و شیون بلند کردند و به او گفتند: «آیا سلاح است ما بدون قید و شرط تسلیم شویم؟» وی در حالی که یک مسلمان واقعی بود، تسلیم احساسات و عواطف گردید، و با دست خود به گلوی خویش اشاره کرد یعنی تسلیم، مساوی با قتل است ولی فورا به اشتباه خود پی برد و از فاش کردن راز اسلام و مسلمانان نادم گردید و از این جهت با چهره ی پریده و بدن لرزان، از دژ بیرون آمد و خود را به یکی از ستونهای مسجد بست و با خود پیمان نمود تا خدا از تقصیر او نگذرد تا پایان عمر به همین حالت (جز در مواقع ضرورت) به سر ببرد، خوشبختانه مژده ی پذیرفته شدن توبه ی او به وسیله ی وحی الهی اعلام گردید همچنانکه خیانت او به وسیله ی وحی، اعلام شد. آیه های مربوط به هر دو موضوع: «یأیها الذین ءامنوا لا تخونوا الله و الرسول و تخونوا أماناتکم و أنتم تعلمون* و اعلموا أنما أموالکم و أولادکم فتنة و أن الله عنده أجر عظیم؛ اى مؤمنان! به خدا و پیامبر خیانت نورزید و دانسته به امانات خود خیانت نکنید. و بدانید که اموال و اولادتان [وسیله] آزمایش است و پاداش بزرگ نزد خداوند است.» (انفال/ 27- 28)
اگر در این آیه طبق نقل مفسران به خیانت او اشاره شده در آیات دیگر پذیرش توبه ی او وارد گردیده است چنانکه می فرماید: «و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا عسى الله أن یتوب علیهم إن الله غفور رحیم؛ و دیگرانى هستند که به گناهان خود معترفند، [آنان] کار شایسته و ناشایسته را به هم آمیختند امید است خدا توبه آنها را بپذیرد، که بى تردید خدا بخشنده ى مهربان است.» (توبه/ 102)
جریان ابولبابه پایان یافت و کار ستون پنجم نیز با پذیرفته شدن داوری «سعد معاذ» از طرفین یکسره گردید و همه ی محصوران گفتند: «ننزل علی حکم سعد معاذ؛ ما همگی داوری سعد را می پذیریم.» وی با توجه به اصلی که از رسول گرامی (ص) آموخته بود و اینکه «لا یلدغ المؤمن من جحر مرتین؛ فرد با ایمان از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شود.» عفو آنان را بر خلاف مصالح تشخیص داد، و پیمان شکنان از آنان را محکوم به اعدام کرد. زیرا از چنین عفوها و بخشودگیها تجربه ی تلخی داشت، و نتیجه ی عفو «بنی قینقاع» بر اثر تحریک «کعب اشرف» جنگ احد را در برداشت، بخشودن قبیله ی بنی النضیر جنگ احزاب را پدید آورد، از این جهت یقین کرد که عناصر یهود آنچنان لجوج و خطرناکند که اگر مورد عفو قرار گیرند برای بار چهارم آتش جنگ را شعله ور خواهند ساخت وحی الهی پس از اجرای حکم سعد در این باره نازل گردید: «و رد الله الذین کفروا بغیظهم لم ینالوا خیرا و کفى الله المؤمنین القتال و کان الله قویا عزیزا؛ و خدا کافران خشمگین را دفع کرد، بى آن که به غنیمتى رسیده باشند و خداوند مؤمنان را از جنگ کفایت کرد [و پیروزیشان داد] و خدا قوى شکست ناپذیر است.» (احزاب/ 25)
خداوند گروهى از اهل کتاب را که از مشرکان عرب حمایت کردند از قلعه هاى محکمشان پائین کشید «و أنزل الذین ظاهروهم من أهل الکتاب من صیاصیهم» "صیاصى" جمع "صیصیه" به معنى قلعه هاى محکم است سپس به هر وسیله دفاعى نیز اطلاق شده است، مانند شاخ گاو و شاخکى که در پاى خروس است. اینجا روشن مى شود که یهود قلعه هاى خود را در کنار مدینه در نقطه مرتفعى ساخته بودند و بر فراز برجهاى آنها به دفاع از خویشتن مشغول مى شدند. تعبیر به انزل "پائین آورد" نیز ناظر به همین معنى است. سپس مى افزاید: "خداوند در دلهاى آنها ترس و رعب افکند" «و قذف فی قلوبهم الرعب» و سرانجام کارشان به جایى رسید که "گروهى را به قتل مى رساندید و گروهى را اسیر مى کردید" «فریقا تقتلون و تأسرون فریقا» (احزاب/ 26)
و "زمینها و خانه ها و اموال آنها را در اختیار شما گذارد" «و أورثکم أرضهم و دیارهم» این چند جمله فشرده اى از تمام نتائج غزوه "بنى قریظه" است که گروهى از این خیانتکاران به دست مسلمانان کشته شدند، و گروهى به اسارت در آمدند و غنائم فراوانى از جمله زمینها و خانه و اموالشان به مسلمانان رسید. تعبیر به "ارث" از این غنائم به خاطر آن است که مسلمانان زحمت چندانى براى آن نکشیدند، و به آسانى آن همه غنیمت که نتیجه سالیان دراز ظلم و بیدادگرى یهود و استثمار آنها در مدینه بود به دست مسلمین افتاد. و در پایان آیه مى فرماید: "همچنین زمینى در اختیار شما قرار داد که هرگز در آن گام ننهاده بودید" «و أرضا لم تطؤها» "و خداوند بر هر چیزى قادر و توانا است" «و کان الله على کل شی ء قدیرا.» (احزاب/ 27)
به این طریق لانه های فساد که در مدینه و حومه ی آن قرار داشت برچیده شد ولی هنوز ریشه های قدرت یهود در سرزمین حجاز وجود داشت زیرا بزرگ ترین دژها را در سرزمین خیبر در اختیار داشتند اکنون باید دید وحی الهی در این مورد چه بیانی دارد.