در کتاب احیاء العلوم است که: رسول خدا گفتارش از همه فصیح تر و شیرین تر بود (تا آنجا که می گوید) و سخنانش همه کلمات کوتاه و جامع و خالی از زوائد و وافی به تمام مقصود بود، و چنان بود که گویی اجزای آنان تابع یکدیگرند، وقتی سخن می گفت بین جملات را فاصله می داد تا اگر کسی بخواهد سخنانش را حفظ کند فرصت داشته باشد، جوهره صدایش بلند و از تمامی مردم خوش نغمه تر بود.
در کتاب مکارم الاخلاق است که ابی سعید خدری گفت: «حیای رسول خدا (ص) از عروس حجله بیشتر بود، و چنان بود که اگر چیزی را دوست نمی داشت ما از قیافه اش می فهمیدیم.»
در کتاب کافی به سند خود از محمد بن مسلم روایت می کند که گفت: «شنیدم که حضرت ابوجعفر (ع) می فرمود: فرشته ای نزد رسول الله (ص) آمد و عرض کرد: خدایت مخیر فرموده که اگر خواهی بنده ای متواضع و رسول باشی و اگر خواهی پادشاهی رسول باشی، جبرئیل این صحنه را می دید رسول خدا (ص) از راه مشورت به جبرئیل نگریست، او با دست اشاره کرد که افتادگی را اختیار کن و لذا رسول الله (ص) در جواب آن فرشته فرمود: بندگی و تواضع را با رسالت اختیار کردم، فرشته مزبور در حالی که کلید خزینه های زمین را در دست داشت گفت: اینک چیزی هم از آنچه در نزد خدایت داری کاسته نشد.»
در نهج البلاغه می فرماید: «پس باید که تاسی کنی به نبی اطهر و اطیب (تا آنجا که می فرماید) از خوردنیهای دنیا اندک و به اطراف دندان خورد، و دهان خود را از آن پر نکرد و به آن التفاتی ننمود، لاغرترین اهل دنیا بود از حیث تهی گاه و گرسنه ترین شان بود از جهت شکم، خزائن دنیا بر او عرضه شد، لیکن او از قبولش استنکاف نمود، وقتی فهمید که خدای تعالی چیزی را دشمن دارد او نیز دشمن می داشت، و هر چیزی را که خدای تعالی حقیر می دانست او نیز تحقیرش می کرد، و ما بر عکس آن جنابیم و اگر از معایب چیزی در ما نبود جز همین که دوست می داریم دنیایی را که خدا دشمن داشته و بزرگ می شماریم دنیایی را که خدایش تحقیر کرده، همین برای شقاوت و بدبختی و نافرمانیمان بس بود، و حال آنکه رسول الله (ص) روی زمین غذا می خورد، و چون بندگان می نشست، و کفش خود را بدست خود می دوخت، و بر الاغ لخت سوار می شد، و شخصی دیگری را هم پشت سر خود بر آن حیوان سوار می کرد، وقتی دید پرده در خانه اش تصویر دارد به یکی از زنان خود فرمود: ای فلان این پرده را از نظرم پنهان کن تا آن را نبینم، چون هر وقت چشمم بدان می افتد به یاد دنیا و زخارف آن می افتم، آری به قلب و از صمیم دل از دنیا اعراض کرده بود، و یادش را در دل خود کشته و از بین برده بود، تا جایی که دوست می داشت زینت دنیا را حتی به چشم هم نبیند تا هوس لباس فاخر نکند، و دنیا را خانه قرار نبیند، و امیدوار اقامت در آن نشود، از این رو دنیا را به کلی از دل خود بیرون کرد، و یاد آن را از قلب کوچ داد، و از نظر دور بین خود هم پنهان نمود، آری وقتی شخصی از چیزی بدش آید نظر کردن بان را هم دوست نمی دارد، حتی دوست نمی دارد که کسی نزد او اسم آن چیز را ببرد.»
در کتاب احتجاج از موسی بن جعفر از پدرش و از پدرانش از حسن بن علی از پدرش علی (ع) روایت کرده که در ضمن خبری طولانی فرمود: «رسول خدا (ص) از خوف خدای عز و جل آن قدر می گریست که سجاده و مصلایش از اشک چشم او تر می شد، با اینکه جرم و گناهی هم نداشت.» و در کتاب مناقب است که رسول الله (ص) آن قدر می گریست که بیهوش می شد، خدمتش عرضه می داشتند «مگر خدای تعالی در قرآن نفرموده که خداوند از گناهان گذشته و آینده تو، در گذشته پس این همه گریه برای چیست؟!» می فرمود: «درست است که خدا مرا بخشیده، لیکن من چرا بنده ای شکرگزار نباشم.» و همچنین بود بیهوشی های علی بن ابی طالب وصی آن حضرت در مقام عبادتش.
علامه ی طباطبایی ره: «گویا سائل خیال می کرده که به طور کلی عبادت برای ایمنی از عذاب است، و حال آنکه چنین نیست، بلکه روایاتی وارد شده که عبادت از ترس عذاب مانند عبادت بندگان از ترس موالی است، بنای پاسخ آن جناب هم بر این است که عبادت از باب شکر خدای سبحان است، و این چنین عبادت، عبادت کرام و قسم دیگری است از عبادت. و در کتاب ارشاد دیلمی است که ابراهیم خلیل (ع) وقتی به نماز می ایستاد جوش و خروشی نظیر هیجان و اضطراب اشخاص ترسیده، از او شنیده می شد، و رسول الله (ص) هم همین طور بود.»
در تفسیر ابی الفتوح از ابی سعید خدری روایت شده که گفت: «وقتی آیه شریفه ی "و اذکروا الله کثیرا؛ و خدا را بسیار ذکر کنید" (انفال/ 45) نازل شد رسول الله (ص) مشغول به ذکر خدا گشت تا جایی که کفار می گفتند این مرد جن زده شده است.»
در کتاب کافی به سند خود از زید شحام از امام صادق (ع) نقل می کند که فرمود: «رسول خدا (ص) در هر روز هفتاد بار توبه می کرد، پرسیدم آیا هفتاد بار می گفت "استغفر الله و اتوب الیه"؟ فرمودند: نه، بلکه می گفت: "اتوب الی الله" عرض کردم رسول خدا (ص) توبه می کرد و گناه مرتکب نمی شد و ما توبه می کنیم و باز تکرار می نمائیم، فرمود: "الله المستعان؛ باید از خدا مدد گرفت".»
در کتاب مکارم الاخلاق از کتاب "النبوة" از علی (ع) نقل می کند که آن جناب هر وقت رسول خدا (ص) را وصف می کرد می فرمود: «کف دستش از تمامی کف ها سخی تر و سینه اش از همه سینه ها جرأت دارتر و لهجه اش از همه لهجه ها و زبانها راستگوتر و به عهد و پیمان از همه مردم وفادارتر و خوی نازنینش از خوی همه نرم تر و دودمانش از همه دودمان ها کریم تر و محترمتر، اگر کسی ناگهانی می دیدش از او هیبت می برد و اگر کسی با او از روی معرفت همنشین بود دوستش می داشت، قبل از او و بعد از او من هرگز کسی را مثل او ندیدم.»
در کتاب کافی به سند خود از عمر بن علی از پدر بزرگوارش نقل می کند که فرمود: «از جمله سوگندهای رسول خدا این بود که می فرمود: "لا و استغفر الله؛ نه، و از خدا آمرزش می خواهم".»
در احیاء العلوم است که آن جناب وقتی خیلی خوشحال می شد زیاد دست به محاسن شریف خود می کشید.
تاریخ اسلام پیامبر اکرم سیره پیامبر اکرم عبادت غذا روایات فضایل اخلاقی