ذوب بودن سیاست در دین و جداناپذیری این دو از همدیگر، در نبوت ها پیوسته سیر تکاملی داشته تا این که در کامل ترین نبوت ها، این سیر به اوج خود رسید. دین اسلام که وجه تمایز آن از دیگر ادیان اکمل بودن آن است، طبیعی است این کامل تر بودن، باید در همه امور و صحنه ها تجلی داشته باشد. از این رو توحید در اسلام، از توحید در دیگر ادیان کامل تر، و نیز مفهوم نبوت، پاک تر و منزه تر، و اصل امامت، مترقی تر و مفهوم معاد، روشن تر و دقیق تر می باشد. همچنین شریعت اسلام، وسیع تر و عمیق تر و تجربه نبوی پیامبر اسلام، آن پربارتر و میدان آن وسیع تر و گسترده تر است. طرح سیاسی اسلام وسیع تر و از شمول بیشتری نسبت به دیگر ادیان برخوردار است. دین اسلام در رابطه با دین و سیاست نسبت به رسالت ها و نبوت های پیش از خود دارای ویژگی های منحصر به فردی است که آن را متمایزتر و برجسته تر کرده است.
مطالب سیاسی و اجتماعی
مطالب سیاسی و اجتماعی در عمیق ترین لایه های تکالیف و فرایض عبادی و دینی، بیان شده است. به طور مثال متون ادعیه همواره بر فرم ها و قالب های جمعی تأکید دارد و فرم فردی را مهمل گذشته است و نمازهای یومیه در مراتب فضیلت با هم متفاوت است، و کمترین مرتبه نماز مربوط به نماز فرادا است، و حال آن که مرتبه بالاتر آن نماز جماعت در مسجد جامع است و نماز جمعه که از دو رکعت و دو خطبه اجتماعی تشکیل شده و همراه با اسلحه ای است که امام جمعه بر آن تکیه می زند و در سایه دولت شرعی اقامه می شود. حج نیز یک فریضه دینی است که همزمان با بعد تعبد و تهجد به عمیق ترین و حساس ترین مسایل مربوط به اجتماع و سیاست می پردازد و حتی در مورد روزه نیز می توان گفت که خداوند متعال آن را یک پدیده اجتماعی قرار داده که همه افراد امت اسلامی را شامل می شود.
نماز عید مظهر وحدت امت اسلام، اقتدار، پیروزی و عزت آن است و چنانچه مروری دقیق بر قرآن کریم داشته باشیم، می توانیم به ده ها مورد از این قبیل برخورد کنیم. به طور مثال آن جایی که خداوند متعال می فرماید: «الذین ان مکناهم فی الارض أقاموا الصلاة و آتوا الزکاة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر؛ آنان کسانی هستند که اگر آن ها را در زمین مکنت و قدرت دهیم نماز را اقامه کنند و زکات را به جا آورند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند.» (حج/ 41) بنابراین نماز عمق و محتوای درونی نظام اسلامی را تشکیل می دهد و هرگاه خداوند متعال این فرصت را به مومنان بدهد که این نظام را تشکیل دهند، مومنان به ترسیخ و تأکید و عمق بخشیدن به این محتوا در جامعه اسلامی خواهند پرداخت و حال آن که شما با چنین نگرشی پیرامون فرائض دینی در هیچ یک از ادیان گذشته برخورد نمی کنید.
ربط دادن مسایل ایمانی با مسایل اجتماعی
بارزترین شاهد بر این مدعا ربط دادن مکرر قرآن کریم بین ایمان و عمل صالح در پیش از پنجاه مورد می باشد و این دلالت دارد بر این که اسلام یک طرح و یک نظام اجتماعی است و حتی نماز که انتظار می رود فردی باشد در اسلام یک عنصر اجتماعی است چرا که نماز: «تنهی عن الفحشاء و المنکر؛ نماز از كار زشت و ناپسند باز می دارد.» (عنکبوت/ 45)
همچنین اسلام با داشتن یک نظام سیاسی روشن و گسترده و متکامل از دیگر ادیان سماوی ممتاز شناخته شده است. نظام سیاسی اسلام با دیگر برنامه ها، نظام ها و عقاید آن، همگونی و انسجام کامل دارد. درگیری شدید در امامت و خلافت که تاریخ اسلام شاهد آن بوده، در واقع از جهت عدم شفافیت نظام سیاسی اسلام نیست بلکه علت آن انحراف از اسلام، هواپرستی و تعصب قبیله ای و قومی بوده که مانع شده است تا تعداد زیادی از صحابه رسول خدا از اعتراف کردن به حقانیت حضرت علی (ع) و تسلیم در برابر فرمان رسول خدا امتناع کنند و افزون بر این، تعصبات قبیله ای آن ها را وا داشت که هر کدام آب را به آسیاب خود بریزند، تا جایی که نزدیک بود امت از دین پیامبر ارتداد پیدا کند وگرنه منابع تاریخی و روایی مسلمین همگی بر این مسأله اتفاق نظر دارند که پیامبر اسلام در جاهای متعدد بر خلافت حضرت علی (ع) و این که ایشان امام مسلمین بعد از پیامبر است تصریح فرمودند.
تجربه سیاسی کامل پیامبر اسلام
تجربه سیاسی پیامبر اسلام بسیار پربار و شامل مراحل گوناگونی بود. درگیری و انقلاب سپس حکومت و تجربه دولت داری، پس از آن آغاز فتوحات و توسعه قلمرو سرزمین اسلامی و مطرح شدن اسلام در سطح جهانی، سرفصل های اصلی تجربهء سیاسی پیامبر اسلام (ص) بود که هر کدام می تواند در بیان سیره سیاسی پیامبر و رابطه این سیره با سیاست و حکومت، بسیار راهگشا و تعیین کنده باشد در سطور ذیل چند موضوع و مفهوم سیاسی دیگر در این رابطه به طور مختصر توضیح داده می شود. بیین پاره ای از مفاهیم سیاسی در تجربه سیاسی پیامبر اسلام، قرآن کریم منصب حکومت را از شؤون پیامبر اکرم (ص) می داند. آیات متعدد قرآنی، بیانگر این مطلب است که مقام و منصب حکومت، یکی از شؤون پیامبر گرامی اسلام (ع) بوده است از جمله:
1- «انا انزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بما اراک الله ولا تکن للخائنین خصیما؛ ما کتاب را (به حق) بر تو فرو فرستادیم، تا بین مردم بر اساس آن چه خداوند به تو آموخته است حکم برانی; پس مدافع خیانت کاران مباش.» (نساء/ 105)
2- «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم فان تنازعتم فی شیء فردوه الی الله و الرسول ان کنتم تؤمنون بالله و الیوم الاخر ذلک خیر و احسن تاویلا؛ هان، ای مؤمنان! از خدا، پیامبر و اولی الامر خود پیروی کنید; و چون در چیزی نزاع کردید، اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید، آن را به خدا و پیامبر ارجاع دهید; این کاری پسندیده است، و فرجام بهتری هم دارد.» (نساء/ 59)
3- «فلا و ربک لا یؤمنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما؛ نه، سوگند به پروردگارت که آنان ایمان نمی آورند مگر این که در مشاجره هایی که بین آن هاست تو را داور قرار دهند; و در درون خود، نسبت به قضاوت تو در تنگنا نباشند، و تسلیم محض حکم تو شوند.» (نساء/ 65)
4- «النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم؛ پیامبر نسبت به مؤمنان (در امور مربوط به زندگیشان پ) از خود آن ها، سزاوارتر است.» (احزاب/ 6) از آیات یاد شده (و نظایر آن) به دست می آید، که مسأله ی حکومت و تصدی امور جامعه، یکی از شؤون نبوت و وظایف نبوت و وظایف پیامبران الهی است. همان گونه که ابلاغ پیام های الهی، تعلیم و تزکیه، دعوت به توحید، پند و اندرز، هدایت و ارشاد نیز از شؤون و اهداف دیگر نبوت است با این تفاوت که رسالت پیام رسانی و وعظ و اندرز، و امر به معروف و نهی از منکر بدون حمایت و پشتیبانی مردم نیز انجام پذیر است، به همین جهت است که این اهداف توسط همه پیامبران و در هر شرایطی تحقق می یابد اما، وظیفه حکومت، بدون حمایت و پشتیبانی مردمی انجام شدنی نیست از این روی، چه بسا برخی یا بسیاری از پیامبران موفق به تشکیل حکومت دینی نشده اند; ولی این امر به تفکیک نبوت از حکومت و دین از سیاست، دلالت نمی کند.
همانطور که دلیلی بر این که این گروه از پیامبران در جهت تأسیس حکومت، تلاشی نکرده اند (نیز) نیست. تجربه بیعت به عنوان یک اصل مهم سیاسی و حکومتی در سیره پیامبر اسلام بیعت که از آن به صفقه هم تعبیر می شود، در اصل عبارت است از دست به دست هم زدن پس از انجام معامله برای ایجاب بیع و یا برای مبایعت و اطاعت و این دست به دست هم زدن در مورد معامله ی کالا و اجناس، نشانه ی لزوم و وجوب معامله و بیع بوده است، یعنی این معامله قابل فسخ نمی باشد و سیره و شیوه ی عرب چنین بود که وقتی چیزی را می فروختند، به نشانه ی لزوم معامله دست به دست هم می دادند.
این عمل در مورد تعیین حاکم نیز توسعه پیدا می کند، و سیره و سنت اجتماعی چنین می شود که مردم توسط بیعت کردن، حاکم مورد نظر خود را تعیین می نمودند. راغب اصفهانی در مفردات القرآن بیعت را چنین معنا می کند: «و بایع السلطان اذا تضمن بذل الطاعة له بما رضخ له و یقال: لذلک: بیعة و مبایعة». فلانی با سلطان بیعت کرد، وقتی گفته می شود که بیعتش متضمن بذل اطاعت باشد، البته اطاعت بقدر مقدور و به این عمل بیعت و مبایعه گفته می شود. در معنای بیع، بیعت و مبایعه، نقل و انتقال وجود دارد، چون نتیجه ی نقل و انتقال که همان تصرف است، با دست انجام می گیرد، به همین جهت دست به دست زدن هنگام بذل اطاعت را مبایعه و بیعت خوانند، و حقیقت آن این است که بیعت کننده، دست خود را به بیعت کننده می بخشد، یعنی این دست مال تو است می توانی به آن هرگونه تصرف نمایی، و من در برابر تو دست ندارم. بیعت عبارت است از فرمانبرداری و پیمان بستن برای حکومت در اسلام نیز، این عادت معروف و معمول، برای میثاق و پیمان با امام (ع) و وجوب اطاعت از او، مورد استفاده قرار گرفته است و بیعت همان طریقه و شیوه ی شرعی است که به وسیله آن، مردم سرنوشت سیاسی خود را تعیین می کنند، و حاکم دلخواه و مورد نظر خود را بر می گزینند، از این رو بیعت ارتباط عمیق و اساسی با ریاست و حاکمیت در دولت اسلامی و حیات سیاسی مسلمین دارد.
در سیره پیامبر اسلام (ع) می خوانیم که به منظور الزام اطاعت از حاکمیت خود، از مردم بیعت می گرفت و اخذ بیعت در حیات سیاسی آن حضرت چندین بار تکرار شد و بیعت اساسی ترین سنگ زیربنای نظام سیاسی، اجتماعی اسلام را شکل داده است. چنانکه پیامبر اسلام (ص) با خصومت شدید مشرکین مکه روبرو گردید، سالی در موسم حج در یک شب ماهتابی، شش نفر از قبیله ی «اوس» در عقبه که محلی است در نزدیکی منا، به آن حضرت بیعت کردند. در سال دیگر، دوازده نفر نمایندگان دو قبیله ی اوس و خزرج در همان محل با آن حضرت بیعت نمودند، و حضرت پیامبر اسلام (ص) به موجب این قرار داد، رئیس و فرمانده اقلا دوازده نفر خانواده مدنی شناخته شد آنان از پیامبر (ص) تقاضای معلم کردند تا به آنان قرآن بیاموزد، حضرت، مصعب ابن عمیر را بحیث معلم و نماینده خود با آنها فرستاد. و او این توفیق را یافت که دو دسته متخاصم اوس و خزرج را که سالیان دراز با همدیگر در حال جنگ بودند، با هم آشتی دهد.
در سال سوم، از میان کاروان پانصد نفری حجاج که از مدینه به مکه آمده بودند، هفتاد و سه نفر مسلمان که دو نفر زن نیز به همراه آنان بودند، به همراه معلم خود در عقبه خدمت آن حضرت رسیدند. در این جلسه ی سری شبانه که دیدگان مشرکان عرب همه در خواب رفته بود، نخست عباس عموی پیامبر (ص) گفت: «ای خزرجیان! شما پشتیبانی خود را نسبت به آئین محمد (ص) ابراز داشته اید بدانید که وی گرامی ترین افراد قبیله خود می باشد، و تمام بنی هاشم اعم از مؤمن و غیر مؤمن، دفاع از او را به عهده دارند، ولی اکنون محمد (ص) جانب شما را ترجیح داده و مایل است در میان شما باشد، اگر تصمیم دارید که روی پیمان خود بایستید و او را از گزند دشمنان حفظ کنید، او می تواند در میان شما زندگی کند، و اگر در لحظات سخت، قدرت دفاع از او را ندارید، هم اکنون دست از او بردارید و بگذارید او در میان عشیره خود با کمال عزت و مناعت و عظمت به سر ببرد.» آنان گفتند: «ما همانطور که از خانواده ی خود دفاع می کنیم، از تو دفاع می کنیم.» بدان ها گفته شد که شاید این دعوت به جنگ با همه ی دنیا منتهی شود، آن ها عزم راسخ خود را اعلام کردند که هیچ گاه از عهد و پیمان خود دست بر نخواهند داشت.
آنگاه حضرت فرمود: «از این به بعد من نیز متعلق به شما هستم، خون شما خون من و عفو شما عفو من است.» آنگاه از آن ها تقاضا کردند که رؤسای طوایفشان را انتخاب کنند، و آنان دوازده نفر را به عنوان رؤسای دوازده قبیله برگزیدند.این پیمان ها و بیعت ها به طور قطع اولین سنگ بنای سیاست اسلامی را با افراد و سرزمین ها و سازمان ها و قبایل پی ریزی کرد و این جمعیت اندک با بیعت و پیمان خود، حاکمیت مطلقه ی حضرت رسول خدا را پذیرفتند، و زمینه ی برای تشکیل حکومت و دولت در مدینه را فراهم کردند همچنین قبل از فتح خیبر، حضرت پیامبر اسلام (ص) اصحابش را فراخواند، تا بدون حمل سلاح در مکه برای انجام عمره شرفیاب شوند، حضرت با همراهان که هزار و سیصد و شصت نفر بودند، در ذوالحلیفه احرام بستند و به حرکت ادامه دادند تا به «حدیبیه» رسیدند، این خبر به اهل مکه رسید و آنان از این امر به وحشت افتادند و قبایل همدست و هم پیمانان خود را برای مقابله فرا خواندند.
پیامبر اسلام (ص) نیز آمادگی گرفت و فرمود: «خداوند به من دستور داده که بیعت بگیرم، و مردم هم به آن حضرت بیعت کردند بر آن که فرار نکنند یا آن که تا دم مرگ از اسلام و پیامبر دفاع نمایند.» اهل مکه چون چنین دیدند، ترسیدند و با رسول خدا مصالحه کردند. داستان این بیعت در قرآن آمده است و از آن به خوبی و اجلال یاد کرده است: «ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله ید الله فوق ایدیهم فمن نکث فانما ینکث علی نفسه و من اوفی بما عاهد علیه الله فسیوتیه اجرا عظیما.» آنانی که در حدیبیه با تو بیعت کردند، در حقیقت با خدا بیعت کردند، دست خدا بالای دست آن هاست، پس از آن هر کسی نقض بیعت کند، به زیان خویش کرده است و هر که به عهدش وفا کند خدا پاداش بزرگی عطا نماید.
«لقد رضی الله عن المؤمنین اذ یبایعونک تحت الشجرة فعلم ما فی قلوبهم فانزل السکینة علیهم و اثابهم فتحا قریبا؛ خداوند از مؤمنانی که در زیر درخت با تو بیعت کردند، خوشنود گشت و از خلوص قلب آن ها آگاه بود که وقار و اطمینان کامل برایشان نازل فرمود و به فتحی نزدیک پاداش داد.» (فتح/ 18) این بیعت به بیعت رضوان یا بیعت شجره معروف است. مورد دیگری که بیعت در حیات سیاسی رسول الله تکرار شد، پس از فتح مکه بود که تمامی مردها و زن های مکه به آن حضرت بیعت نمودند، و به نبوت و حاکمیت آن حضرت ملتزم شدند، و حضرت پس از انجام بیعت شخصی را به نام «سدوم» به عنوان حاکم مکه مقرر فرمود. مردان به شیوه ی معمول بیعت می کردند اما در مورد زنان حضرت فرمود: «من با زنان مصافحه نمی کنم.» امر کرد ظرف آبی بیاورید، حضرت دست خود را در میان ظرف فرو برد و بیرون کرد و فرمود: «زن ها دست خود را در ظرف فرو ببرند و این بیعتشان است.»
داستان این بیعت را خداوند در قرآن آورده است: «یا ایها النبی اذا جاءک المؤمنات یبایعنک علی ان لا یشرکن بالله شیئا ولا یسرقن ولا یزنین و لا یقتلن اولادهن و لا یاتین ببهتان یفترینه بین ایدیهن و ارجلهن ولا یعصینک فی معروف فبایعهن و استغفر لهن الله ان الله غفور رحیم؛ ای پیامبر! چون زنان مؤمن آیند تا با تو بیعت کنند، بر آن که دیگر هرگز شرک به خدا نورزند و سرقت و زنا نکنند، و اولاد خود را به قتل نرسانند، و به کسی افتراء و بهتان میان دست و پای خود نبندند (فرزند خود را به دروغ به غیر پدرش نسبت ندهند) و با تو در هیچ امر معروفی مخالفت نکنند، با این شرایط با آنان بیعت کن و برای آنان از خداوند آمرزش بطلب که خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.» (ممتحنه/ 12)
از جمله ی «و لا یعصینک فی معروف» یعنی با تو در هیچ امر معروفی مخالفت نکنند اولا این نکته استفاده می شود که آن چه رسول خدا در مجتمع اسلامی، سنت و مرسوم می کند، برای جامعه ی اسلامی عمل معروف و پسندیده می شود، و مخالفت با آن، در حقیقت تخلف از سنت اجتماعی و بی اعتبار کردن آن است.
ثانیا از قید «فی معروف» معلوم می شود که اطاعت از تمام اوامر پیامبر واجب است، زیرا فرمان های او همه اش معروف است و همچنین مقرر می دارد که اطاعت از حاکمی که به معروف امر نکند، بر رعیت واجب نیست. چنان چه روایاتی هم در این زمینه هست که برای کسی که اطاعت خدا را نمی کند اطاعتی نیست. بر اساس این سیره، تعیین زمامدار به شیوه ی بیعت در میان مسلمین امر قابل قبول و مورد اتفاق بوده است، امیرالمؤمنین (ع) که امامتش منصوص بود، گهگاه برای حقانیت و تأیید و تحکیم حاکمیت خود به بیعت مردم استدلال کرده است، چنانچه امام (ع) در نامه ی خود به معاویه نوشت: «انه بایعنی القوم الذین بایعوا ابابکر و عمرو عثمان علی مابایعوهم علیه فلم یکن للشاهد ان یختار ولا للغائب ان یرد؛ با من همان گروهی بیعت کرده اند که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند، پس حاضران حق انتخاب دیگری و غائبان حق رد و مخالفت با این بیعت را ندارند.»
در نامه ی دیگر به معاویه می نویسد: «اما بعد فان بیعتی لزمتک و انت بالشام لانه بایعنی القوم الذین بایعوا ابابکر و عمر و عثمان؛ بیعت من بر تو لازم شده در حالی که تو در شام هستی، چون با من همان گروهی بیعت کرده اند که با ابوبکر و عمر وعثمان بیعت کرده بودند.»
نقض پیمان و نقض بیعت، از عمل های زشتی است که در قرآن و روایات از آن تقبیح شده و این عمل عاملی است برای بی ثباتی سیاسی و تزلزل ارکان جامعه و همچنین حضرت امیرالمؤمنین در نهج البلاغه از نقض کنندگان بیعت شدیدا نکوهش کرده و آنان را از دسته های شیطان شمرده است.
در اسلام فلسفه تشریع جهاد در اسلام بدین جهت است که بساط شرک، بت پرستی، فساد، تجاوز و بیدادگری از جامعه و زمین پرچیده شود و امت مسلمان در سایه عدالت و آزادی و در محیط دور از گمراهی، تباهی و تبعیض به زندگی توأم با مهر و محبت و خلوص به سر ببرند و نظام سیاسی مبتنی بر قسط و عدالت را حاکم سازند. قرآن می فرماید: «و قاتلو هم حتی لا تکون فتنة و یکون الدین لله؛ با آنان بجنگيد تا فتنه اى بر جاى نماند و دين يكسره از آن خدا گردد.» (انفال/ 39) در آیه ای دیگر می فرماید: «ولو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذکر فیها اسم الله کثیرا؛ و اگر خداوند (با اذن جهاد) بعضی از انسان هارا به وسیله بعضی دیگر دفع نکند، دیرها، صومعه ها، معابد یهود و نصاری و مساجدی که نام خدا در آن بسیار برده می شود ویران می گردد.» (حج/ 40) امیرالمؤمنین (ع) می فرماید: «فو الله ما غزی قوم قط فی عقردارهم الا ذلوا؛ به خدا سوگند! هر ملتی در درون خانه اش مورد هجوم دشمن قرار گیرد حتما ذلیل خواهد شد.»
در جای دیگر می فرماید: «و لعمری لوکنا نأتی ما أتیتم ما قام للدین عمود و لا اخضر للایمان عود؛ به جانم سوگند، اگر ما در مبارزه مثل شما بودیم، هرگز پایه ای برای دین برپا نمی شد و شاخه ای از درخت ایمان سبز نمی گردید.» و در نیایشی، هدف و فلسفه توسل به جنگ و جهاد را چنین بازگو می فرماید: «اللهم انک تعلم انه لم یکن الذی کان منا منافسة فی سلطان و لا التماس شیء من فضول الحطام ولکن لنرد المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک فیأمن المظلومون من عبادک و تقام المعطلة من حدودک؛ پروردگارا! تو می دانی آن چه ما انجام دادیم نه برای این بود که ملک و سلطنتی به دست آوریم و نه برای این که از متاع پست دنیا چیزی تهیه کنیم، بلکه به خاطر این بود که نشانه های از بین رفته دینت را باز گردانیم و صلح و مسالمت را در شهرهایت آشکار سازیم تا بندگان ستم دیده ات در ایمنی قرار گیرند و قوانین و مقرراتی که به دست فراموشی سپرده شده، بار دیگر عملی گردد.»
پیامبر اکرم (ص) در مورد اهمیت جهاد در اسلام می فرماید: «الخیر کله فی السیف و تحت ظل السیف ولا یقیم الناس الا بالسیف و السیوف مقالید الجنة و النار؛ تمام خیر در شمشیر است و هیچ چیز مایه نظام و انضباط مردم نمی گردد، مگر شمشیر و شمیرها کلیدهای بهشت و دوزخند.» از مفهوم این کلمات گهربار فلسفه جنگ و جهاد در اسلام مشخص می شود و اسلام که هدفش تعلیم و تربیت انسان هاست و می خواهد که آن ها را از ظلمات به سوی نور هدایت کند، گاهی متوسل به جهاد با شرایط اسلامی آن می شود.
پیامبر اکرم (ص) و حضرت علی (ع) نیز در مدت حکومت خویش درگیر جنگ های فراوانی بوده اند پیامبر اکرم (ص) در مدت ده سال حکومت حدود 80 غزوه را فرماندهی کرد و حضرت علی در سه جنگ بزرگ با مارقین و قاسطین و ناکثین به نبرد پرداخت. بعضی از احکام اسلام به گونه ای است که بدون توسل به جهاد امکان اجرای آن ها وجود ندارد; لذا جهاد یکی از فروعات دینی شمرده شده است و بر هر شخص مکلفی واجب کفایی است که در جهاد شرکت کند و دین و آئینی که حکم جهاد و فروعات آن را در بر نداشته باشد، ناقص و ناپایدار است و در اثر هر گردبادی، بنیان آن افکنده می شود.
همان طور که در جای خودش تبیین شده، پیامبر اسلام (ص) رحمت للعالمین بوده و به سوی تمام بشریت مبعوث شده بود، همان طور که قرآن می فرماید: «و ما ارسلناک الا کافة للناس؛ ما تو را جز [به سمت] بشارتگر و هشداردهنده براى تمام مردم نفرستاديم.» (سباء/ 28) و بر این اساس به محض استقرار حکومت در مدینه، پیامبر (ص) سفیران خویش را به سوی پادشاهان و رؤسای قبایل ارسال کرد تا آنان را به دین اسلام دعوت کند که در این جا به برخی از آن ها اشاره می شود.
در نامه ای به نجاشی ثانی، پادشاه حبشه می نویسد: این نامه ای است از نبی به نجاشی، عظیم حبشه. «سلام علی من اتبع الهدی و آمن بالله و رسول و شهد ان الااله الا الله وحده لا شریک له ولم یتخذ صاحبة ولا ولدا و ان محمد عبده و رسوله؛ تو را به دعوت الهی دعوت می کنم. همانا من رسول پروردگار هستم. پس اسلام بیاور تا سالم باشی.» «قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و نشرک به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون؛ پس اگر از دعوتم روی گرداندی گناه نصاری بر عهده تو می باشد.»
در نامه ای به هوذة بن علی الحنفی پادشاه یمامه می نویسد: «بسم الله الرحمن الرحیم. از محمد رسول خدا به هوذة بن علی سلام علی من اتبع الهدی؛ بدان که دین من به زودی فراگیر می شود، پس اسلام بیاور تا سالم باشی و تو را بر آن چه که در سلطه توست ابقاء می کنم.» یا در نامه ای به رفاعة بن زید الجذامی می نویسد: «بسم الله الرحمن الرحیم. این کتابی است از محمد رسول خدا به رفاعة بن زید و تمام قوم و عشیره اش که آنها را به سوی خدا و رسولش دعوت می کند پس هر کس دعوتم را بپذیرید از حزب الله و حزب رسول خدا خواهد بود و هرکس رویگردان شود تا دو ماه به وی مهلت داده می شود.»
در نامه به جیفر و عبد از فرزندان جلندی می نویسد: «بسم الله الرحمن الرحیم. از محمد بن عبدالله به جیفر و عبد دو فرزند جلندی. السلام علی من اتبع الهدی اما بعد. من شما را به سوی اسلام دعوت می کنم اسلام بیاورید تا سالم بمانید. من رسول خدا به سوی تمام مردم هستم تا همه را انذار کنم و به تحقیق که وعده عذاب به کافران محقق خواهد شد. شما اگر اسلام آوردید با شما هم پیمان هستم و اگررویگردان شدید پادشاهی شما زایل بوده و سپاهم به سوی شما خواهد آمد و نبوتم بر پادشاهی شما سیطره پیدا خواهد کرد.»
همچنین پیامبر اسلام در نامه هایی که به والیان و فرستادگان خویش نوشته است، آن ها را به عدل و دادگری و اقامه حق دعوت نموده و در عین حالی که تلاش آن حضرت برای توسعه و گسترش دین مبین اسلام را نشان می دهد، هیچ نشانه ای از سعی و تلاش وی برای برقراری حکومتی پادشاهی و موروثی که هدف آن گسترش تصرفات و افزایش اموال و افراد باشد به چشم نمی خورد.
برای مثال در نامه اش به عمرو بن خرام که وی را والی نجران کرده بود می نویسد: «یا ایها الذین آمنوا اوفوا بالعقود؛ این عهدنامه ای است از رسول الله به عمرو بن خرام هنگامی که او را روانه یمن کرد. او را به تقوای الهی دعوت می کنم; زیرا خداوند با تقوی پیشگان و نیکوکاران است و او را توصیه می کنم که مردم را به خیر و نیکی بشارت داده و بدان امر کند و به مردم قرآن بیاموزد و آن ها را نسبت بدان فقیه کند و مردم را در حالی که طاهر و با طهارت نیستند از مس قرآن نهی کند و مردم را از حقوقی که برایشان و بر علیهشان هست آگاه کند و در حق پرستی و صداقت با آن ها نرم و ملایم و در مقابل ظلم و ستم شدید و سخت گیر باشد; زیرا خداوند از ظلم کراهت دارد و آن را نهی کرده و گفته است: "الا لعنة الله علی القوم الظالمین" و مردم را به بهشت بشارت دهد و آن ها را در عمل برای رسیدن به بهشت تشویق کند و آن ها را از آتش جهنم و اعمالی که باعث سقوط در آن می شود بترساند و با مردم مدارا کند تا در دین فقیه شوند و به آن ها دستورات حج و سنت ها و فرائض آن را بیاموزد.»
همان طور که ملاحظه می شود، وی در نامه اش به هوذة بن علی می نویسد که دین من به زودی فراگیر می شود و یا در نامه اش به جیفر و عبد می نویسد که من رسول خدا به سوی تمام مردم هستم تا همه را انذار کنم; و همه این به علاوه نامه هایش به قیصر روم و خسرو پرویز پادشاه ایران که از دولت های قدرتمند آن زمان بودند; دال بر این است که حکومت یکی از اهداف یا از لوازم مهم بعثت پیامبر اکرم (ص) بوده و وی در اندیشه جهانی کردن رسالت خویش بوده است، چنان که قرآن می فرماید: «و ما ارسلناک الا کافة للناس» گسترش اسلام در اقصی نقاط جهان و دل سپردن بیش از یک میلیارد نفر به این دین حنیف نشانه صدق گفتار نبی مکرم است که به پادشاه یمامه نوشته بود: «بدان که دین من به زودی فراگیر می شود.» اگر پیامبر اسلام در صدد گسترش حکومت اسلامی و محکم کردن پایه های آن نبود، در آخرین لحظات زندگی اش نگران سپاه اسلام به فرماندهی اسامة بن زید نبود و آن همه رنج و مشقت را برای برپایی نظام اسلامی متحمل نمی شد.
نتیجه
پیشوای بزرگ اسلام حضرت محمد مصطفی (ص) اولین بنیانگذار یک نظام اسلامی در مدینه بود. پیشوای اسلام با دساتیر قرآن عمل می کرد و جامعه را رهبری می نمود. از داخل مسجد اعلام جهاد می کرد، امور اعتقادی را توضیح می نمود و مردم را به دادن زکات تشویق می کرد. معاهدات مکرر با قوای مخالف عهد کرد و آن را مهر نمود. سفرای خود را به قلمرو های خارج حجاز و مدینه بفرستاد. والی ها را به شهر های دور و نزدیک برای انفاذ قانون و تبلیغ دین مقرر نمود. خود در امور مردم منحیث یک مصلح اقدام میکرد و با در نظر داشت عدالت بین مردم فیصله می کرد. امت اسلام را با روش خود تعلیم می کرد و ایشان را برای امور محوله حساس و مهم آماده می ساخت. در غزوات برای دفاع از اسلام سهم می گرفت و قومانده می داد. نتیجه اینکه پیامبر بزرگ اسلام (ص) یک رهبر بود، یک قائد اعظم بود، یک سردار لشکر اسلام بود و با عقد پیمانهای سیاسی یک سیاستمدار بود. بعد از رحلت سرور کائنات، مسلمانان مجلس سقیفه را به راه انداختند تا خلیفه خود را برای رسیدگی به امور سیاسی، اجتماعی و اقتصادی اسلام انتخاب کنند که نتیجه این مجلس مردمی انتخاب حضرت ابوبکر صدیق (رض) به مقام خلافت بود.
تاریخ اسلام سیاست پیامبر اکرم سیره نبوی اسلام حکومت اسلامی جهاد