آزادى گفتن و نوشتن یکى از حقوق طبیعى و فطرى بشر است که خداوند به او ارزانى داشته است، قرآن کریم قدرت بیان را در کنار تعلیم قرآن و آفرینش انسان، جلوه اى از رحمت خداوند دانسته مى فرماید: «الرحمن* علم القرآن* خلق الانسان* علمه البیان؛ خداوند رحمان، قرآن را تعلیم فرمود، انسان را آفرید، و به او «بیان» را آموخت.» (الرحمن/ 1- 4)
اهمیت بیان در زندگى بشر
«خلق الإنسان* علمه البیان» در این جمله از میان همه مخلوقات نخست خلقت انسان را ذکر کرده، انسانى که در آیات بعد خصوصیت خلقتش را بیان نموده، مى فرماید: «خلق الإنسان من صلصال کالفخار؛ انسان را از گل خشكيده اى سفال مانند آفريد.» (الرحمن/ 14) و این به خاطر اهمیتى است که انسان بر سایر مخلوقات دارد، آرى انسان یا یکى از عجیب ترین مخلوقات است، و یا از تمامى مخلوقات عجیب تر است، که البته این عجیب تر بودن وقتى کاملا روشن مى شود که خلقت او را با خلقت سایر مخلوقات مقایسه کنى، و در طریق کمالى که براى خصوص او ترسیم کرده اند دقت به عمل آورى، طریق کمالى که از باطنش شروع شده، به ظاهرش منتهى مى گردد، از دنیایش آغاز شده به آخرتش ختم مى گردد، هم چنان که خود قرآن در این باره فرمود: «لقد خلقنا الإنسان فی أحسن تقویم ثم رددناه أسفل سافلین إلا الذین آمنوا و عملوا الصالحات؛ همانا ما انسان را در بهترین قوام خلق کردیم و آن گاه همان انسان را به پست ترین پستى ها برگرداندیم مگر آنهایى را که ایمان آورده و اعمال صالح کردند.» (تین/ 6)
کلمه "بیان" در جمله مورد بحث به معناى پرده بردارى از هر چیز است، و مراد از آن در اینجا کلامى است که از آنچه در ضمیر هست پرده بر مى دارد، و خود این از عظیم ترین نعمت هاى الهى است، و تعلیم این بیان از بزرگترین عنایات خدایى به انسانها است، آرى اینکه خداى سبحان ابزار سخن گفتن را به ما داده، و طرز آن را به ما آموخته، تا آنچه در دل خود داریم به دیگران منتقل کنیم، و به آنها بفهمانیم که چه مى خواهیم و چه مى فهمیم، به راستى از عظیم ترین نعمت ها است.
بهترین و قوى ترین دلیل بر اینکه الهام الهى بشر را به سوى بیان هدایت نموده، و اینکه مساله بیان و سخن گفتن ریشه از اصل خلقت دارد، اختلاف لغت ها و زبانها در امت هاى مختلف و حتى طوایف مختلف از یک امت است، چون مى بینیم که اختلاف امت ها و طوایف در خصایص روحى و اخلاق نفسانى و نیز اختلاف آنان به حسب مناطق طبیعى که در آن زندگى مى کنند اثر مستقیم در اختلاف زبانهایشان دارد، هم چنان که قرآن کریم به این نعمت عظمى اشاره نموده مى فرماید: «و من آیاته خلق السماوات و الأرض و اختلاف ألسنتکم و ألوانکم؛ و از آیات او خلقت آسمانها و زمین، و اختلاف زبانها و رنگهاى شما است.» (روم/ 22) و منظور از اینکه فرمود: "علمه البیان" این نیست که خداى سبحان لغات را براى بشر وضع کرده، و سپس به وسیله وحى به پیغمبرى از پیامبران و یا به وسیله الهام به همه مردم، آن لغات را به بشر تعلیم داده باشد، براى اینکه خود انسان بدان جهت که به حکم اضطرار در ظرف اجتماع قرار گرفت طبعا به اعتبار تفهیم و تفهم وادار شد، نخست با اشاره و سپس با صدا و در آخر با وضع لغات یعنى قرارداد دسته جمعى به این مهم خود بپرداخت، و این همان تکلم و نطق است، که گفتیم اجتماع مدنى بشر بدون آن تمام نمى شد.
علاوه بر این فعل خداى تعالى عبارت است از تکوین و ایجاد، و قهرا شامل امور اعتبارى نمى شود، چون امور اعتبارى عبارت است از قرارداد دسته جمعى، و این امر اعتبارى حقیقت خارجى ندارد، تا خلقت و تکوین خداى تعالى شامل آن نیز شده باشد و بگوییم زبانهاى مختلف را خدا خلق کرده، آنچه خدا خلقت کرده انسان و فطرت او است، فطرتى که او را به تشکیل اجتماع مدنى، و سپس به وضع لغات واداشت، و او را به این معنا رهنمون شد که الفاظى را علامت معانى قرار دهد به طورى که وقتى فلان کلمه را به شنونده القا مى کند ذهن شنونده منتقل به فلان معنا شود، مثل اینکه گوینده خود معنا را به او نشان داده باشد. و نیز او را رهنمون شد به اینکه اشکال مخصوصى از خط را علامت آن الفاظ قرار دهد، پس خط خود مکمل غرض کلام است، و کلام را ممثل مى سازد، همانطور که کلام معنا را مجسم مى ساخت. و کوتاه سخن اینکه بیان قدرت بر سخن از اعظم نعمت و آلاى ربانى است، که براى بشر موقف انسانیش را حفظ نموده، به سوى هر خیرى هدایتش مى کند.
در جایى دیگر به قلم و آنچه به واسطه ى آن نگارش مى یابد سوگند یاد کرده است «ن و القلم و ما یسطرون؛ ن، سوگند به قلم و آنچه می نویسند.» (قلم/ 1) خداى سبحان در این آیه به قلم و آنچه با قلم مى نویسند سوگند یاد کرده، و از ظاهر سیاق برمى آید که منظور از قلم مطلق قلم، و مطلق هر نوشته اى است که با قلم نوشته مى شود، و از این جهت این سوگند را یاد کرده که قلم و نوشته از عظیم ترین نعمت هاى الهى است، که خداى تعالى بشر را به آن هدایت کرده، به وسیله آن حوادث غایب از انظار و معانى نهفته در درون دلها را ضبط مى کند، و انسان به وسیله قلم و نوشتن مى تواند هر حادثه اى را که در پس پرده مرور زمان و بعد مکان قرار گرفته نزد خود حاضر سازد، (مثل اینکه حادثه قرنها قبل، همین الآن دارد اتفاق مى افتد، و حوادث هزاران فرسنگ آن طرف تر در همین جا دارد رخ مى دهد) پس قلم و نوشتن هم در عظمت، دست کمى از کلام ندارد. و در عظمت این دو نعمت همین بس که خداى سبحان بر انسان منت نهاده که وى را به سوى کلام و قلم هدایت کرده، و طریق استفاده از این دو نعمت را به او یاد داده، و درباره کلام فرموده: «خلق الإنسان* علمه البیان» (الرحمن/ 3- 4) و درباره قلم فرموده: «علم بالقلم* علم الإنسان ما لم یعلم؛ به قلم تعلیم داد، به انسان چیزى را تعلیم داد که از آن آگهى نداشت.» (علق/ 4- 5)
نوشتن و گفتن علاوه بر این که در زندگى روزمره و معمولى انسان نقش اساسى دارند، ابزارهاى مهم تعلیم و تربیت نیز مى باشند که رکن اساسى تعالى حیات انسانى را تشکیل مى دهد. بدین جهت به عنوان یکى از اهداف نبوت و شریعت به شمار آمده است: «یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة؛ و آنها را تزکیه مى کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت مى آموزد هر چند پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند.» (جمعه/ 2) کلمه "تزکیه" که مصدر "یزکیهم" است، مصدر باب تفعیل است، و مصدر ثلاثى مجرد آن "زکات" است، که به معناى نمو صالح است، نموى که ملازم خیر و برکت باشد، پس تزکیه به معناى آن است که پیامبر اکرم (ص) مردم را به نموى صالح رشد دهد، اخلاق فاضله و اعمال صالحه را عادتشان کند، در نتیجه در انسانیت خود به کمال برسند، و حالشان در دنیا و آخرت استقامت یابد، سعید زندگى کنند، و سعید بمیرند. و منظور از "تعلیم کتاب" بیان الفاظ و تفسیر معانى مشکل، و مشتبه آن است. در مقابلش "تعلیم حکمت" است که عبارت است از معارف حقیقتى که قرآن متضمن آن است، و اگر از قرآن یکبار تعبیر به آیات کرده، و فرموده: "یتلوا علیهم آیاته" و بار دیگر تعبیر به کتاب نموده و فرموده "و یعلمهم الکتاب" براى این بوده که، به گفته بعضى، بفهماند براى هر یک از این دو عنوان نعمتى است که خدا به سبب آن بر بشر منت نهاده.
از آنجا که قلم و بیان، افکار و اندیشه ها و عقاید و آراى انسانها را باز مى نمایند، و در افکار و عقاید بشرى حق و باطل، و صواب و خطا راه مى یابد، دستاورد قلم و بیان نیز مى تواند رنگ حق یا باطل، وصواب یا خطا را به خود بگیرد، گذشته از جنبه محتوایى قلم و بیان (عقاید و افکار) از جنبه ساختارى و صورى نیز نیک و بد و حق و باطل در آن قابل تصور و تحقق است. بدین جهت، قرآن کریم در قلمرو گفتار، سخن استوار (قول سدید) را توصیه مى کند و آن را جلوه اى از تقوا (تقواى گفتارى) مى داند «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و قولوا قولا سدیدا؛ اى کسانى که ایمان آورده اید! تقواى الهى پیشه کنید و سخن حق بگویید.» (احزاب/ 70)
کلمه "سدید" از ماده "سداد" است، که به معناى اصابت رأى، و داشتن رشاد است، و بنابراین، قول سدید، عبارت است از کلامى که هم مطابق با واقع باشد، و هم لغو نباشد، و یا اگر فایده دارد، فایده اش چون سخن چینى و امثال آن، غیر مشروع نباشد. پس بر مؤمن لازم است که به راستى آنچه مى گوید مطمئن باشد، و نیز گفتار خود را بیازماید، که لغو و یا مایه افساد نباشد.
در حوزه قلم و نوشتار نیز عدالت را میزان قرار داده مى فرماید: «و لیکتب بینکم کاتب بالعدل؛ و باید نویسنده اى از روى عدالت، (سند را) در میان شما بنویسد.» (بقره/ 282) و کسانى را که این اصل را رعایت نکرده به نشر اکاذیب گمراه کننده مى پردازند، شدیدا هشدار مى دهد: «فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عند الله؛ پس واى بر آنها که نوشته اى با دست خود مى نویسند، سپس مى گویند: «این، از طرف خداست» تا آن را به بهاى کمى بفروشند. پس واى بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند و واى بر آنان از آنچه از این راه به دست مى آورند.» (بقره/ 79)
بنابراین دین حق از آزادى قلم و بیان دفاع مى کند، و ضابطه و معیار آن را رعایت اصل تقوا و عدالت مى داند که مصادیق آن در احادیث اسلامى و کتب فقهى و تفسیرى بیان شده است. حق آزادى بیان و شرط آن در اصل 24 قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران این گونه تقریر شده است «نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند، مگر آن که مخل به مبانى اسلام یا حقوق عمومى باشد، تفصیل آن را قانون معین مى کند.»
از توابع حق آزادى بیان، آزادى در نوع زبان و لهجه هاى محلى است، بدیهى است هر گاه در کشورى، زبانى به عنوان میراث ملى یا دینى شناخته شود، آن زبان جنبه رسمى و عمومى خواهد داشت، هر چند بهره گیرى از زبانهاى محلى و قومى نیز در کنار آن زبان رسمى مجاز است، این حق نیز در اصل پانزدهم قانون اساى جمهورى اسلامى ایران بدین صورت تدوین شده است: «زبان و خط رسمى و مشترک مردم ایران فارسى است، اسناد و مکاتبات و متون رسمى و کتب درسى باید با این زبان و خط باشد، استفاده از زبانهاى محلى و قومى در مطبوعات و رسانه هاى گروهى و تدریس ادبیات آنها در مدارس در کنار زبان فارسى آزاد است.»
از آنجا که زبان قرآن و احادیث اسلامى و نیز بسیارى از منابع و متون اسلامى عربى است، زبان عربى (پس از زبان فارسى) دومین زبان عمومى و مشترک مردم ایران است. از این رو در اصل شانزدهم قانون اساسى، تدریس آن پس از دوره ابتدایى تا پایان دوره ى متوسطه در همه کلاسها و رشته ها لازم گردیده است. سرانجام باید گفت:
پارسى گو گرچه تازى خوشتر است *** عشق را خود صد زبان دیگر است
دین آزادی معنوی انسان جهان بینی اسلامی باورها در قرآن سخن قانونگذاری