فلسفه ی اسلامی به طرق گوناگون در تفکر غربی نفوذ کرد. جنبشهای فرهنگ پژوهی را در غرب آغاز کرد؛ علوم تاریخی و روش علمی را عرضه داشت؛ تعلیمات اصحاب مدرسه را در هماهنگ کردن فلسفه و ایمان یاری داد؛ عرفان غربی را به حرکت برانگیخت؛ تجدید حیات علم و ادب ایتالیا را بنیاد نهاد و تا حدی تفکر جدید اروپایی را تا زمان امانوئل کانت، و حتی بعد از آن، در جهت معین شکل داد. در اینجا به تأثیر تفکر ابن رشد بر قرون وسطی اشاره می شود.
ترجمه آثار ابن رشد
در اواسط قرن هفتم، سیزدهم تقریبا تمام آثار ابن رشد، که در دنیای لاتینی به Averroes شهرت داشت، به لاتینی ترجمه شده بود. این کار ترجمه در مؤسسات متعدد به وسیله ی چند تن از مدرسیون اجرا می شد. در مدرسه ای که ریموند، سراسقف طلیطله، بنیاد نهاده بود پاره ای از مهم ترین آثار نویسندگان مسلمان درباره ی علم و حکمت، شامل ترجمه های عربی آثار ارسطو و مخلصاتی به وسیله ی فارابی، ابن سینا، و ابن رشد به لاتینی ترجمه شده بود. یکی از مترجمان معروف که در طلیطله کار می کرد یک آلمانی بود به نام هرمان Hermann لیکن راجر بیکن گردانده های او از ترجمه های عربی آثار ارسطو را مهجور و نامعقول شمرد. خاورشناسانی مانند کاسیری، رسی، و ژوردن سهوا ابن رشد را نخستین مترجم عربی آثار ارسطو می دانند. در واقع ابن رشد نه یونانی می دانست نه سریانی؛ نخستین مترجم ارسطو بودنش بماند. آثار ارسطو در حقیقت پیش از او به وسیله ی اشخاص متعدد به عربی ترجمه و تفسیر شده بود و ابن رشد آثار ارسطو را از طریق این ترجمه ها خواند.
آثار ذیل از ابن رشد به لاتینی و عبری، یا به عبری، ترجمه شده بود: تهافت التهافت به لاتینی و عبری به همین ترتیب منهاج الادله ی او، اثری در فلسفه و الهیات؛ فصل المقال او که در رابطه ی فلسفه و ایمان بحث می کند به عبری ترجمه شده بود. ترجمه ی کتاب سه جلدی او درباره ی قانون به نام Vigilia super erroris reportas in textibus civilis، و همچنین ترجمه ی عبری خلاصه ی ابن رشد از المجسطی درباره ی نجوم، اما فقط ترجمه ی لاتینی آن با عنوان celestis spheare Motu De موجود است. نوشته های او درباره پزشکی در یک جلد با عنوان کلیات جمع آوری شده بود. این نوشته ها به لاتینی ترجمه شده و در چند مجلد با عنوان De Colliget به طبع رسیده بود. مجلدات 2 و 4 و 7 به وسیله ی ژان بر ویرن شامپیه Jean Bruyerin Champier جمع آوری شده و به Collectanea de Remedica موسوم بود. همچنین ترجمه ای از منظومه ی ابن سینا درباره ی پزشکی به نام ارجوزة فی الطب که یکی از معروف ترین کتابهای ابن رشد بود. رساله ای هم به نام تریاق از ابن رشد به لاتینی و عبری ترجمه شده بود. تفسیرهای ابن رشد درباره کتابهای ارسطو به وسیله مایکل اسکوت، هرمان آلمانی و دیگران به لاتینی ترجمه شده بود. ارنست رنان در کتاب خود به نام ابن رشد و فلسفه ی ابن رشدی شرحی کامل از متون لاتینی ارائه کرده است.
در عالم اسلام ابن رشد را بزرگترین مفسر ارسطو پنداشته اند. او در زمینه ی تفسیر ارسطو سه نوع اثر تألیف کرد، یکی به صورت موجز، دیگری در اندازه ی متوسط، و یکی هم به طور مشروح. لیکن او فقط یک مفسر نبود؛ او همچنین متفکری بود اصیل و نه اندک مایه. تمایلی که او در غرب برانگیخت و فلسفه ی ابن رشد نام گرفت قرنها ادامه یافت. سیژه دو برابان Siger de Brabant آخرین نماینده ی آن بود. ابن رشد تمام تفسیرهای پیشین از ارسطو را انحراف از فکر استاد می پنداشت. او جهد کرد تا فکر استاد را بدان گونه که اصالتا بود، فارغ از هرگونه تأثیر نوافلاطونی، تفسیر کند. از خلال آثار ابن رشد بود که ارسطو در همه جای اروپا شناخته شد. کسانی که در دوران قرون وسطی ارسطوی واقعی را می جستند و تصویر مبهم او را از پیشینیان ابن رشد گرفته بودند، به صورت شیفتگان آیین ابن رشدی درآمدند.
هیچ یک از متفکران مسلمان در غرب قرون وسطی، نفوذ ابن رشد را نداشت. تصورات اصلی که ابن رشد به خاطر آنها معروض مخالفت شدید طلاب شرق و غرب بود از قرن ششم تا هشتم، دوازدهم تا چهاردهم بنیادگرایان تفکر با شیفتگی بسیار او را اقبال کردند، و راه را برای رستاخیز فرهنگی اروپا باز کرد از این قرار بود:
1- تفسیر رمزی از کتابهای مقدس.
2- نظریه ی حقایق دوگانه، که به تعبیر مک دونالد همچون اخگری فروزان در مدارس اروپا رخنه کرد.
3- اعتقاد به هسته ی نفسانی که مستلزم نامیرایی نفس کلی انسان و میرایی نفس جزئی بود.
4- ابدیت و امکانیت ماده.
5- آزادی زنان.
نظریه ی ابن رشد درباره دو حقیقت، که با اندیشه ی ابدیت ماده و قدرت آن در ایجاد تمام صور از درون خود تلفیق شده بود، برای کسانی که در غرب تفکر علمی داشتند و، علی القاعده، از طرف کلیسای ارتودوکس، و حکومت محکوم می شدند و آزار می دیدند موهبتی آسمانی بود. اینان در موضوعات مذکور که به عنوان فلسفه ی ابن رشد شناخته شد بهترین تکیه گاه خویش راه یافتند. به این دلیل است که دو وولف de Wulf ابن رشد را مسئله آموز مخالفان اهل مدرسه نامید.
در انتقال تفکر مسلمانان به غرب غیر مسلمان، یهودیان اسپانیا مقام رهبری را احراز کردند. در دوران کوتاه فرمانروایی تعصب آمیز مسلمانان مراکش، موحدین، یکی از آنان ابویوسف یعقوب المنصور (حکمرانی 580- 596/ 1184- 1199) حتی ابن رشد را برای آرام کردن کلیسای شرقی برای مدتی از مراکش تبعید کرد. یهودیان آزار دیدند و وادار شدند به کشورهای مجاور یعنی، به لئون و کاستیل (قسمت مسیحی اسپانیا)، به فرانسه، از طریق پیرنه، و به سیسیل مهاجرت کنند. آلفونسوی ششم، که خود در میان اعراب تعلیم دیده بود و به آشنا ساختن مسیحیان با تفکر مسلمین مبادرت کره بود، از آنان استقبال کرد. اخلاف او فردیناند دوم و آلفونسوی معروف به خردمند، سنت را حفظ کردند و علمای یهودی را به کار ترجمه گماشتند. بعدها بسیاری از علمای یهودی که در کشور مجاور پیرنه می زیستند و به سبب گرایش به فلسفه ابن رشد از آنجا رانده شده بودند به دیگر نواحی اروپا گریختند، در حالی که تعلیمات مسلمین را با خود داشتند.
به هر جا رحل اقامت افکندند آثار متفکران مسلمان را، بالأخص آثار ابن رشد را، که به طور کلی او را می ستودند، از عربی به عبری و از عبری به لاتینی ترجمه کردند. خاندان ابن تبون که در لونل مستقر بودند تقریبا به طور منحصر ترجمه ی آثار اصلی ابن رشد و تفسیرهای او را بر عهده گرفتند. از این دست بودند آثاری از قبیل «عقاید فلاسفه»، از سموأل ابن تبون، «در جستجوی خرد» از یهودبن سلیمان کهن، و «دروازه ی آسمان» از گرشون بن سلیمان. در میان فلاسفه ی یهودی در حالی که هالوی (به عربی: ابوالحسن) از غزالی پیروی می کرد، میمون بن سینا از شاگردان ابن رشد بود. علاوه بر طلاب یهودی، سیاستمداران و مسافران یهود در نشر فلسفه ی ابن رشد در فرانسه، ایتالیا و اروپای مرکزی مؤثر بودند. راهبان آزاد نیز تسریع نشر فلسفه ی ابن رشد را راهبری کردند؛ آثار ارسطو از اصل یونانی و نیز تفسیرهای ابن رشد از این آثار زیر نفوذ آنان ترجمه شد.
در پایان قرن ششم، دوازدهم، فلسفه ی ابن رشد چنان شایع شده بود، به خصوص در ضمن تمام درسهای فلاسفه که نخستین بار به وسیله ی دانشکده ی ادبیات پاریس ارائه گردید، و به صورت چنان تهدیدی برای مسیحیت ارتودوکس در آمده بود که در سال 607/1210 شورای پاریس همه ی تعلیمات تاریخ طبیعی ارسطو و تفسیرهای ابن رشد درباره ی آنها را نهی کرد. این ممانعت از طرف نماینده ی پاپ، روبردو کورکن، کاردینال پاریس در سال 612/1215 تأیید شد و در سالهای 629 و 643/1231 و 1245 از جانب پاپها تجدید شد. طبیعیات و فلسفه ی مابعدالطبیعه ی ارسطو در سال 662/1263 به وسیله ی اوربان چهارم در دانشگاه تولوز ممنوع بود. در سال 668/1269 اسقف پاریس پانزده مورد از آموزه های اساسی ابن رشد را محکوم کرد و در سال 676/1277 سیژه دو برابان طرفدار برجسته ی فلسفه ی ابن رشد را محکوم کرد. با وجود این قدرت فلسفه ی ابن رشد مقاومت ناپذیر بود. هیچ نیرویی نمی توانست آن را سرکوب کند.
در سال 612/1215 فردریک دوم امپراطور روم شد. او، که در پالرمو تحت تعلیم مدرسین عرب پرورش یافته بود و با مسلمانان سیسیل و در طول جنگهای صلیبی با مسلمین سوریه در ارتباط نزدیک قرار گرفته بود، ستایشگر طرز فکر مسلمانان به طور کلی و افکار ابن رشد بالأخص شد. در سال 621/1224 اساسا به قصد معرفی علم و حکمت مسلمین به مردم غرب دانشگاهی در ناپل تأسیس کرد. توماس آکویناس تعلیمات خود را در این دانشگاه کسب کرد. مترجمان مسیحی و یهودی هر دو در این دانشگاه به ترجمه ی آثار عربی به لاتینی و عبری گماشته شدند. آثار ارسطو و ابن رشد به صورت ترجمه های لاتینی آنها نه فقط در دوره ی تحصیلات این دانشگاه به کار می رفت بلکه به دانشگاههای پاریس و بولونیا هم فرستاده می شد.
فلسفه ی ابن رشد در هیچ کجا عمیق تر از دانشگاههای بولونیا و پادوا ریشه نکرد. از این دو مرکز آموزش پادوا به صورت بستر گرم فلسفه ی ابن رشد در آمد. آیین فلسفی ابن رشد به سرعت شیوه ی پیروز تفکر در غرب شد. علمای اروپای دوره ی قرون وسطی از ارسطوی ابن رشد بیش از هر مؤلف دیگر به وجد می آمدند. از پایان قرن ششم تا پایان قرن دهم، دوازدهم تا شانزدهم، فلسفه ی ابن رشد در غرب مذهب فرمانروای تفکر بود و علی رغم عکس العمل ارتودوکس نخست در میان مسلمانان اسپانیا و سپس در میان تلمودیان و سرانجام در میان روحانیان مسیحی جان گرفت. نوشته های او پس از آنکه به وسیله ی مراجع روحانی از مطالب درخور اعتراض منقح گردید در دانشگاه پاریس و دیگر مؤسسات آموزش عالی به صورت مطالعات مجاز در آمد.
ابن رشد در دنیای لاتینی شهرت بیشتری کسب کرد تا در دنیای مسلمان، زیرا که در کشورهای مسلمان نسخه های بسیار معدودی از کتابهای او تهیه و توزیع شد. به علاوه آن بی عنایتی که در اواخر عمر با آن مواجه شد در فراموش شدنش مؤثر بود. دلیل مهم دیگر این امر انهدام کتابهای او در اسپانیا به فرمان خیمنث Ximenez بود. در تعقیب این فرمان هشتاد هزار نسخه ی دست نویس به زبان عربی در میدانهای غرناطه سوزانده شد. در حوالی سال 1009/1600 اسکالیجر هنگامی که در اسپانیا در جستجوی نسخه های خطی جدید بود نتوانست حتی یک نسخه از آثار ابن رشد را پیدا کند.