عربها و ایرانیان دو ملت همسایه بوده و در منطقه جغرافیایی مشترکی زندگی کرده اند که به عنوان قلب عالم قدیم شناخته می شود. روابط فیمابین دو ملت مزبور به هزاره اول پیش از میلاد مسیح بر می گردد که شامل روابط سیاسی و بازرگانی و تعامل فرهنگی و تمدنی هستند. این منطقه جغرافیایی شاهد بروز تمدنهای بزرگی بوده که در کنار هم زندگی کرده، گفتگو نموده و رقابت کرده اند، و نیز با هم به جنگ پرداخته و عاقبت به تفاهم رسیده اند. از جمله این تمدنها؛ تمدن اسلام، بابل و نینوی، و سپس ممالک هخامنشی، آرای و عربی هستند. در اواسط قرن ششم قبل از میلاد، هخامنشیها توانسته بودند که به سواحل مدیترانه و دریای سیاه برسند. در سرزمین شام و عراق ممالک عربی به وجود آمده بودند که می توان به تعدادی از آنها، از قبیل: جنوب و حضر، و سپس بترا و تدمر، و پس از آنها حیره و بصرا... تا عصر ظهور اسلام در اواسط قرن هفتم میلادی اشاره کرد. سرنگونی دولت هخامنشی به دست اسکندر مقدونی در سال 330 قبل از میلاد به مثابه سقوط شرق آسیا با همه تمدنهای ریشه دارش، در برابر تسلط و زور اروپاییان، از قبیل یونانیها و سپس رومیها و بیزانسها، به شمار می آید. این وضعیت ادامه یافت تا اینکه عربهای مسلمان توانسته اند به نفوذ اروپاییان خاتمه داده و نفوذ و هیبت مردمان مشرق زمین را بازیابند.
تمدن اسلامی در طول ده قرن از گسترش یافتن و رشد کردن خود تعداد زیادی از ملتهای مسلمان را دربرمی گرفته است که این ملتها در قاره های آسیا، افریقا و اروپا قراردارند. همه این ملتها در غنی ساختن این تمدن سهیم بودند اما در این میان، دو ملت ایران و عرب نقش اصلی و محوری را ایفا می کردند. اسلام آوردن ایرانیها یک رویداد بسیار مهمی بود که با روش متمدنانه صورت گرفت و بر اساس دعوت به آزاد ساختن بشر استوار بود. از قرن اول هجرت، ایران با همه گستردگی خود در شرق و شمال، وارد جرگه تمدن و فرهنگی شد که آیین بلند اسلام با همه محتوای انعطاف پذیر و تسامحبخش، آن را فراهم ساخته بود.
علیرغم همه تحولات و دگرگونیها سیاسی وکشمکشها و تنشهای بروز یافته در روابط با دولت مرکزی در دمشق و بغداد و مطرح شدن تعدادی از کشورهای مستقل و نیمه مستقل از قبیل طاهریان، صفاریان، دیلمیان، غزنویان، سامانیان و خوارزمیان تا دوران صفویه و قاجاریه و تاریخ معاصر... دگرگونیها، دستاوردهای فرهنگی و اسلامی و تمدنی در ایران زمین همچنان متمایز، فراگیر و غنی مانده اند. عمق فرهنگی و علمی با همه ابعاد انسانی و آکادمیک از جوهره ایمانی و تلاش برای دستیابی به رضای الهی، سرچشمه می گرفت. همین عامل موجب بروز تعداد زیادی از علما و دانشمندان در گستره تمدن عربی و اسلامی است که هر کدام از آنان به صورت یک دایره المعارف مطرح می شد و تولیدات علمی آنان شامل علوم دینی، ادبی، فلسفی و علوم کاربردی و طبیعی می شدند.
الف ـ در یک بررسی آماری در جستجوی فرهنگهای اسامی مؤلفان که نام آنان برخاسته و برگرفته شده از نام یکی از شهرهای جهان اسلام است. اسامی شهرهایی را که زادگاه تعدادی از مؤلفان و دانشمندان بودند، عبارتند از:
1 ـ 260 مؤلف و اندیشمند ملقب به (بغدادی) هستند.
2 ـ 165 مؤلف و اندیشمند ملقب به (اصفهانی) هستند.
3 ـ 125 مؤلف و اندیشمند ملقب به (رازی) و (حلبی) هستند.
4 ـ 100 مؤلف و اندیشمند ملقب به (شیرازی) و (همدانی) و (کوفی) و (فارسی) و (نیشابوری) و (مقدسی) و (انصاری).
5 ـ 90 مؤلف و اندیشمند دارای لقب: بصری، تبریزی، صنعانی، قزوینی هستند.
6 ـ 80 مؤلف و اندیشمند دارای لقب: بخاری، طبری، طرابلسی، دمشقی هستند.
7 ـ 70 مؤلف و اندیشمند دارای لقب: طوسی، کرمانی، حروی، خراسانی، دهلوی، زنجانی، کاظمی، قرطبی هستند.
8 ـ 60 مؤلف و اندیشمند دارای لقب: عاملی، مدنی، نجفی، قمی، فارسی، غزی، مغربی، مصری هستند.
9 ـ 40 تا 50 مؤلف و اندیشمند دارای لقب: خوارزمی، جرجانی، سمرقندی، مراغی، بلخی، اشبیلی، غرناطی، تستری، مروزی، استرآباذی، طباطبایی، مرعشی، مکی، موصلی، ازدی، یزدی، مکناسی، لخمی هستند. آنچه که از این جدول آماری بر می آید این است که سطح همدلی و همفکری اینان بسیار بالاست و اینکه نقش این منطقه جغرافیایی و گستره تمدنی در همه زمینه های تألیف، ممتاز و برجسته است. البته در این جدول، فقط اسامی مؤلفان و نویسندگانی که به زبان عربی به تألیف کتاب پرداخته اند، درج شده اند و شامل آنهایی که به زبان فارسی کتاب نوشته اند، نمی شود و گرنه این فهرست بسی گسترده تر می شد.
بدین ترتیب، شهر اصفهان در مرتبه دوم (پس از بغداد که پایتخت دولت اسلامی به مدت پنج قرن بود) می آید. دیگر شهرهای ایرانی که جایگاههای بلند و مقام برجسته ای در به وجود آوردن و تولید علم در چارچوب تمدن اسلامی، داشته اند از قرار ذیل هستند: ری، شیراز، همدان، نیشابور، تبریز، قزوین، بخارا، طوسی، دهلی، هرات...
ب ـ از سوی دیگر، ما شاهد هستیم که علمای مسلمان ایرانی نژاد، سهم به سزایی در زمینه های مختلف دانش از قبیل: قرآن کریم، روایت، زبان، ادبیات، تاریخ، جغرافی، سفرنامه، فلسفه، منطق، نجوم، حساب، طب، شیمی... داشته اند. می توان نمونه ای از آنها را مطرح کرد، از قبیل: بخاری، مسلم، ترمذی، کلینی، طبری، مسکویه، رازی، زمخشری، سیبویه، ابن خالویه، جرجانی، خوارزمی، فیروزآبادی، ثعالبی، بیضاوی، اصطخری و ناصر خسرو... و هزاران دانشمند دیگر. هر کدام از اینها دانشمندی سرشناس در دوران خود بود.
ج ـ برای نمونه، ما می توانیم شمه ای را از حضور و نقش گسترده فرهنگی در دربار سیف الدوله حمدانی در حلب سوریه، ذکر نماییم... در اواسط قرن چهارم هجری قمری، دربار سیف الدوله اندیشمندان و فرهیختگان سراسر جهان اسلام را به سوی خود جذب کرده است زیرا خود سیف الدوله حمدانی شخصیت فرهنگی و ادبی داشته و آنان را تکریم و تشویق می نموده است. در عصر حاکمیت سیف الدوله حمدانی در حلب و بقیه بلاد شام، فرهنگ و علوم شاهد شکوفایی و رشد فوق العاده ای گردید. به طوری که بهتر از جنبش فرهنگ و ادب همان دوران در دو کشور مصر و عراق، شده بود. صحنه فرهنگ و ادب و علم دوران سیف الدوله از همه عوامل رشد و پیشرفت علمی و دستاوردهای عقلی و شکوفایی ادبی برخوردار شده بود. در آنجا دانشمندان و نویسندگان و شعرای عرب و ایرانی گردهم آمدند، که برخی از آنان به سطح عالی و درجه ممتازی از شهرت و آوازه علمی دست یافتند، و خدمات شایانی به میراث اسلامی تقدیم نمودند؛ به گونه ای که نقش بسیار ارزنده ای در مسیر پیشرفت ادبیات عرب بر عهده گرفته بودند. لازم به ذکر است که گنبدهای کاخ «حلبه» با ابیات شعر بزرگان شعر فارس و با خط نستعلیق مزین شده بودند و این خود دال بر این بود که امرای عرب شیفته و علاقمند خط نستعلیق بودند.
از مهمترین عواملی که موجب غنی ساختن فرهنگ و ادبیات اسلامی در حلب بود عنایت و توجه امیر حمدانی نسبت به ادیبان و دانشمندان بود زیرا وی خود نیز نزد ادبای بزرگ و نویسندگان برجسته درس خوانده و تلمذ کرده بود. از جمله این ادباء و نویسندگان: ادیب فارسی و زباندانی ابن خالویه و ابوبکر صولی، هستند. پایتخت دولت حمدانی حلب مقصد بزرگان فلسفه بود مانند معلم دوم فارابی، بزرگترین فیلسوف مسلمانان که کتابهای وی باعث تربیت دانشمندی همچون ابوعلی سینا، شده اند. فارابی مدتی را نزد سیف الدوله حمدانی اقامت گزیده بود و طی آن، مالی را از وی نمی گرفت و تنها به اندکی اکتفا می کرد و به تربیت شاگردان و تألیف کتابهایی در زمینه های منطق، الهیات و موسیقی می پرداخت.
در دربار سیف الدوله حمدانی، مناظره های شدیدی میان ابن خالویه و دیگران تحت نظارت امیر ابوفراس صورت می گرفتند که گاهی، مطالب تندی علیه متنبی و ابن جنی ایراد می شدند. علی بن عبدالعزیز جرجانی دیگر دانشمند ایرانی بود که وارد دربار امیر عرب سیف الدوله حمدانی شده بود. البته ثعالبی اظهار می داشت که جرجانی تحت تأثیر محیط ادبی حلب قرار گرفته و از رهنمودها و آموزه های آمدی وصولی بهره گرفته بود تا با تألیف کتابی در پاسخ به وزیر بوبه ی صاحب بن عباد، میان متنبی و دشمنانش وساطت کند. وی در عین حالی که متنبی را معصوم نمی دانست. او را محروم از همه مناقب نیز نمی شمرد، بلکه در این مسیر، راه میانه اتخاذ می کرد. از جمله ادبای ایرانی که در حلب رحل اقامت افکنده و در این شهر اقامت گزیده اند ابوالطیب لغوی بود که طرفدار ابوطبیب متنبی و ابن خالویه شده و از آن دو حمایت و هواداری می نمود. دیگر ادیب ایرانی که شیفته سیف الدوله حمدانی شده و در جوار وی زندگی می کرد «ابوعلی فارسی» بود که در شهر حلب کتاب «المسائل الحلبیات» خود را برای شاگردان آموزش می داد.
همچنین باید به «ابن جنی» اشاره کرد که از وی به عنوان امام علوم زبان عربی یاد می شد. وی کتاب «اللمع فی العربیه» را به رشته تحریر درآورده و آن را از درسهای مدرس خود یعنی «فارسی» گرد آورده بود، همچنین در تدوین کتاب «الخصائص» خود نیز از آموزه های «فارسی» استاد خویش بهره جسته بود. در سالهای میانی قرن چهاردهم هجری قمری نیز، ادیب ایرانی «ابوبکر خوارزمی» بغداد را به سوی حلب ترک کرده و در این شهر اقامت گزیده بود. وی از محیط فرهنگی این شهر متأثر شده و گفته بود: «هیچ عاملی موجب باز شدن قلبم، ژرف نمودن عقلم، صیقل دادن ذهنم، گویاتر شدن زبانم و ارتقای منزلتم نشده بود مگر آن نکته های شامی و لطیفه های حلبی که در حافظه خویش جا باز کرده و با زوایای نفس من آمیخته شده اند. در حالی که من در عنفوان جوانی و اوج طراوت به سر می بردم.»
در دربار حمدانیان، خوارزمی به تدریس شعر متنبی پرداخته بود و با ابن خالویه، شمشاطی، بکتمری، عجلی، ناشی اصغر، خلیع شامی، وأواء دمشقی، تلعفری و نحوی رقی، ارتباطاتی داشته است. از جمله ادیبانی که با دربار حمدانی ارتباط داشته اند ابوالفرج اصفهانی است که کتاب پرآوازه اش «الاغانی» را به سیف الدوله حمدانی اهدا کرده است و وی نیز متقابلا مبلغ یک هزار دینار به اصفهانی تقدیم نموده است. حمدانیان و ایرانیان طی قرن چهارم هجری قمری در کمال برادری و انسجام تاریخی و آمیختگی ادبی، به طوری که فاصله های جغرافیایی، زبانی و فرهنگی میان آنان از بین رفته بود و گویا جهان اسلام در آن زبان به صورت دهکده ای کوچک درآمده است با هم مراوده داشتند.
طی چهارده قرن گذشته، مساجد، موزه ها، مدارس و کتابخانه ها به صورت مراکز فعال فرهنگی عمل می کردند. در این برهه زمانی عنایت و توجه ویژه ایرانیان نسبت به زبان عربی همچنان ثابت مانده است. زیرا آنها اذعان دارند که این زبان دارای مرتبه و جایگاه خاصی است و علت این امر هم آن است که زبان عربی زبان قرآن کریم و علوم قرآن است. گرایشها و روندهای غربزده نتوانستند جلوی این توجه و اهتمام ایرانیها به زبان عربی را بگیرند. ایرانیان از افتادن در دام تعویض حروف و رسم الخط زبان، از عربی به لاتین، نجات پیدا کردند و آن گونه که دیگران گرفتار این دام شده اند، به دام نیفتادند، زیرا این امر موجب منسوخ شدن میراثی ریشه دار که عمر آن به بیش از یک هزار سال می رسید می شد. ایران امروز متجاوز از دو میلیون کتاب خطی به زبان عربی دارد که شامل زمینه های مختلف علوم و معارف هستند.
کتابهای فوق الذکر، در کتابخانه های متعددی به ویژه در مشهد، قم، اصفهان، شیراز، تبریز و تهران نگهداری می شوند. انقلابی اسلامی در ایران نیز باعث از سرگیری نقش تاریخی ایران، و بازیافتن جایگاه تمدنی و فرهنگی آن در سطح جهان اسلام، شده است. دیدگاه روشن بینانه امام خمینی نشاندهنده افق روشنی در فهم عمیق از دعوت اسلام برای تسامح، گفتگو و تفاهم، است. قرآن مجید می گوید: «ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالکلمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن ان ربک هو اعلم بمن ضل عن سبیله و هو اعلم بالمتدین؛ با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به [شيوه اى] كه نيكوتر است مجادله نماى در حقيقت پروردگار تو به [حال] كسى كه از راه او منحرف شده داناتر و او به [حال] راه يافتگان [نيز] داناتر است.» (نحل/ 125)
بر اساس این دید قرآنی، روابط مسلمانان با دیگران و پیروان ادیان و صاحبان تمدنها، تنظیم و برقرار می شود. تلاشهایی که با هدف نابودی و از بین بردن جهان اسلام توسط شرقزده ها و صلیبیون غرب زده، صورت می گرفتند بازتاب زیادی را در مسیر تاریخ اسلام داشته اند اما نتوانسته اند تمدن اسلامی را از بین ببرند.
روابط ایران و عرب طی قرنهای زیادی، دارای مشترکات و عناصر مشترک بوده و هماهنگی و تفاعل میان آنها برقرار بودهاند. این واقعیت علیرغم همه تنشهای موقت، که گاهی بروز پیدا کرده و یا برخی آن را به وجود آورند و یا خارجیها آن را تحریک نمایند، ادامه یافته است. آخرین نمادهای تشنج و تنش در این روابط، جنگ ظالمانه هشت ساله غیرقابل توجیهی است که موجب مسموم شدن این روابط گشته و به همگان ضرر رسانده است، و هنوز هم تبعات و نتایج آن در زمینه های مختلف ادامه دارند. ما امروز مسئله گفتگوی ایران و عرب را به این جهت مطرح می نماییم که بتوانیم از طریق این گفتگو صفوف خود را فشرده و محکم سازیم و جلوی از هم گسیختگی آن را بگیریم. این گفتگو باید با هدف تقریب دیدگاهها در زمینه های ذیل صورت گیرد:
الف: تحکیم و تعمیق نکات مورد توافق طرفین که بسیار زیاد هستند و شامل زمینه های اندیشه، عقیده و فقه هستند. در خصوص دیدگاههای متفاوت لازم است از آنها دوری جسته و کم اهمیت شمرده شوند.
ب ـ پایه ریزی زمینه های مشترک در جهت انجام مطالعات و پژوهشها در زمینه تحقیق و نشر میراث مشترک، زیرا این میراث (به ویژه میراث علمی) بهترین ابزار ارائه چشم انداز روشنی از تمدن خودمان در انظار دیگران، به حساب می آید.
ج ـ هماهنگی در همه مراحل آموزش، زیرا فشارهایی که امروزه متوجه جهان اسلام است، هدفش هدایت آموزش به صورتی است که در خدمت جهانی سازی امریکایی و نفوذپذیری از صهیونیستها باشد.
د ـ هماهنگی در زمینه تبلیغات و رسانه ها، به ویژه در زمینه شبکه های ماهواره ای تلویزیونی و شبکه اینترنت. در این زمینه، باید چهره درخشانی از تمدن اسلامی تسامح آمیز و انعطاف پذیر ارائه نماییم. در حالی که این «دیگری» در جهت مشوش ساختن چهره ما تلاش کرده و وانمود می سازد که ما مانعی در برابر دیگر تمدنها هستیم.
هـ ـ راهکارهایی که در روند گفتگوی ایران و عرب لازم داریم از صفر شروع نشده و از عدم آغاز نمی شوند زیرا زمینه های مشترک زیادی میان دو ملت وجود دارند و تاریخ و فهم فرهنگ ایران و عرب نزدیک هستند. این در حالی است که گفتگوی ما با «دیگری» تقریبا به بن بست منتهی می شود زیرا «دیگری» تلاش می کند تا گفتگوی ما مثمرثمر نباشد و به کشمکش و درگیری منجر شود و پس از فروپاشی مارکسیسم ما را جایگزین آن «دیگری» کرده است.