برخی بر اساس مبانی نقلی شبهه ای را پیرامون مسأله اعجاز انبیاء ذکر نموده اند که: در قرآن کریم آمده است که مردم مکررا از پیامبر اسلام (ص) درخواست معجزات و خوارق عادت مى کردند و آن حضرت از اجابت چنین درخواستهایى خوددارى مى کرد. به طور مثال:
1- در سوره انعام آمده: «و قالوا لو لا نزل علیه ءایة من ربه قل إن الله قادر على أن ینزل ءایة و لاکن أکثرهم لا یعلمون؛ و گفتند: چرا معجزه اى (که ما مى خواهیم) از پروردگارش بر او نازل نمى شود؟ بگو: بى تردید خداوند قادر است که معجزه اى نازل کند، ولى اکثرشان نمى دانند.» (انعام/ 37) و «و أقسموا بالله جهد أیمانهم لئن جاءتهم ءایة لیؤمنن بها قل إنما الایات عند الله و ما یشعرکم أنها إذا جاءت لا یؤمنون؛ و به خداوند قسم هاى مؤکد خوردند که اگر معجزه اى سوى آنها بیاید، حتما به آن ایمان مى آورند. بگو: معجزات صرفا در اختیار خداست، و شما چه مى دانید که اگر معجزه اى هم بیاید باز ایمان نیاورند؟» (انعام/ 109)
2- در سوره یونس می فرماید: «و یقولون لو لا أنزل علیه ءایة من ربه فقل إنما الغیب لله فانتظروا إنى معکم من المنتظرین؛ و مى گویند: چرا معجزه اى (که ما مى خواهیم) از جانب پروردگارش بر او نازل نمى شود؟ بگو: علم غیب تنها از آن خداست، (شما که بهانه جوئى مى کنید) پس منتظر باشید که من هم با شما از منتظرانم.» (یونس/ 20)
3- در سوره رعد آمده: «و یقول الذین کفروا لو لا أنزل علیه ءایة من ربه إنما أنت منذر و لکل قوم هاد؛ و آنان که کافر شدند مى گویند: چرا معجزه اى از جانب پروردگارش بر او نازل نمى شود؟ (اى پیامبر!) تو فقط هشدار دهنده اى و هر قومى را راهنمایى است.» (رعد/ 7)
4- در سوره انبیاء آمده «بل قالوا أضغاث أحلم بل افترئه بل هو شاعر فلیأتنا بایة کما أرسل الأولون؛ بلکه گفتند: خواب هاى پریشان است، بلکه آن را بر بافته، نه بلکه او شاعر است. پس باید براى ما معجزه اى بیاورد همان گونه که پیشینیان فرستاده شدند.» (انبیاء/ 5)
در نتیجه آنها می گویند: اگر ارائه معجزات، راهى براى اثبات نبوت است چرا پیامبر اکرم (ص) از این راه، استفاده نمى کرد؟
1- ارائه معجزات، راهى براى اثبات نبوت است.
2- در حالی که طبق آیات قرآن پیامبر از ارائه معجزه خودداری می کرده است.
3- در نتیجه از طریق معجزه نمی توان نبوت را اثبات نمود.
معجزه اتفاق خارق العاده ای است که برای اثبات حق و همراه با تحدی (دعوت به چالش و مقابله) رخ می دهد. معجزات همه پیامبران با همین هدف به وقوع پیوسته است: پیامبران می گفتند مردم عادی از آوردن چنین معجزاتی عاجزند و این شاهدی بر درستی ادعای آنهاست که می گویند از جانب خدای جهانیان به سوی بندگان او مبعوث شده و برای آنان پیغامی آورده اند. حقیقت معجزه تنها این نیست که از علل و اسباب مادی غیر عادی سرچشمه می گیرد بلکه این است که در میان سایر امور خارق العاده، وابسته به قدرت بیکران الهی است و در عصر هر پیامبری، متناسب با شرایط زمانی حاکم همان دوره رخ می دهد. مانند تناسب معجزه عصای موسی با رواج بازار سحر و جادو در آن عصر، و معجزه شفای کور و بیماری های مختلف و زنده کردن مردگان توسط حضرت عیسی (ع) با رواج بازار طبابت در آن عصر، و معجزه جاودان قرآن پیامبر اکرم (ص) با رواج شعر و شاعری و پویایی ادبی در عصر نزول قرآن.
هدف از ارائه معجزات که امرى استثنائى در نظام حاکم بر این جهان است و گاهى به عنوان اجابت درخواست مردم مانند ناقه حضرت صالح (ع) و گاهى به طور ابتدایى مانند حضرت عیسى (ع) انجام مى گرفت، شناساندن پیامبران خدا و اتمام حجت بر مردم بود نه الزام بر پذیرفتن دعوت انبیاء (ع) و تسلیم و انقیاد جبرى در برابر ایشان، و نه فراهم کردن وسیله اى براى سرگرمى و بر هم زدن نظام اسباب و مسببات عادى. و چنان هدفى اقتضاء پاسخ مثبت به هر درخواستى را ندارد بلکه اجابت بعضى از آنها خلاف حکمت و نقض غرض مى باشد مانند درخواستهایى که مربوط به کارهایى بود که راه گزینش را مسدود مى ساخت و مردم را براى پذیرفتن دعوت انبیاء (ع) تحت فشارقرار مى داد یا درخواستهایى که از سر عناد و لجاج و یا با انگیزه هاى دیگرى غیر از حقیقت جویى، انجام مى گرفت.
زیرا از سویى، ارائه معجزات، به ابتذال کشیده مى شد و مردم به عنوان سرگرمى به تماشاى آنها روى مى آورند، یا براى تأمین منافع شخصى، گرد پیامبران اجتماع مى کردند؛ و از سوى دیگر، باب امتحان و آزمایش و گزینش آزاد، مسدود مى شد و مردم از روى کراهت و تحت تأثیر عامل فشار، پیروى انبیاء (ع) را مى پذیرفتند و این هر دو، برخلاف حکمت و هدف از ارائه معجزات بود. اما در غیر این موارد و در جایى که حکمت الهى، اقتضاء مى کرد درخواستهاى ایشان را مى پذیرفتند چنانکه معجزات فراوانى از پیامبر اسلام (ص) نیز ظاهر گشت که بسیارى از آنها با نقل با متواتر، ثابت شده است و در رأس آنها معجزه جاودانى آن حضرت یعنى قرآن کریم قرار دارد.
در هر صورت اینگونه آیات، مربوط به درخواستهایى است که بعد از اتمام حجت و اثبات نبوت آن حضرت از هر سه راه (قرائن صدق، بشارات پیامبران پیشین، و ارائه معجزه) و از سر لجاج و عناد یا اغراض دیگرى غیر از کشف حقیقت انجام مى گرفت و حکمت الهى، اقتضاء اجابت چنین درخواستهایى را نداشت.
خداوند در آیات متعدد به این موارد اشاره می کند و می فرماید:
1- خداوند در سوره انعام می فرماید: «و إن کان کبر علیک إعراضهم فإن استطعت أن تبتغى نفقا فى الأرض أو سلما فى السماء فتأتیهم بایة و لو شاء الله لجمعهم على الهدى فلا تکونن من الجاهلین؛ و چنانچه اعراض آنها بر تو گران مى آید، پس اگر مى توانى نقبى در زمین یا نردبانى در آسمان فراهم آور تا معجزه اى (دیگر) بر آنان بیاورى (چنین کن). و اگر خدا مى خواست آنها را (به اجبار) بر هدایت گرد مى آورد، پس زنهار از نادانان مباش.» (انعام/ 35) و نیز در همین سوره می فرماید: «و إذا جاءتهم ءایة قالوا لن نؤمن حتى نؤتى مثل ما أوتى رسل الله الله أعلم حیث یجعل رسالته سیصیب الذین أجرموا صغار عند الله و عذاب شدید بما کانوا یمکرون؛ و چون آیتى سویشان آید گویند: هرگز ایمان نمى آوریم، مگر آن که نظیر آنچه به رسولان خدا داده شده به ما نیز داده شود. خدا بهتر مى داند رسالتش را کجا قرار دهد. به زودى کسانى که مرتکب گناه شدند، به سزاى این که مکر مى کردند دچار خفت در پیشگاه خدا و عذابى سخت خواهند شد.» (انعام/ 124)
در این آیه اشاره اى کوتاه و پر معنى به طرز تفکر و ادعاهاى مضحک سردمداران باطل و "اکابر مجرمیها" کرده مى گوید: هنگامى که آیه اى از طرف خدا براى هدایت آنها فرستاده شد گفتند: ما هرگز ایمان نمى آوریم مگر اینکه به ما نیز همان مقامات و آیاتى که به فرستادگان خدا اعطا شده است داده شود. مثل اینکه احراز مقام رسالت و رهبرى خلق به سن و مال است و یا به رقابتهاى کودکانه قبایل، و خدا نیز موظف است که رعایت این رقابتهاى مضحک و بى اساس را بکند و بر آن صحه بگذارد، رقابتهایى که از نهایت انحطاط فکرى و عدم درک مفهوم نبوت و رهبرى خلق سرچشمه مى گیرد.
قرآن پاسخ روشنى به آنها مى دهد و مى گوید لازم نیست شما به خدا درس بدهید که چگونه پیامبران و رسولان خویش را اعزام دارد و از میان چه افرادى انتخاب کند! زیرا «الله أعلم حیث یجعل رسالته؛ خداوند از همه بهتر مى داند رسالت خود را در کجا قرار دهد.» روشن است رسالت نه ارتباطى به سن و مال دارد و نه به موقعیت قبایل، بلکه شرط آن قبل از هر چیز آمادگى روحى، پاکى ضمیر، سجایاى اصیل انسانى، فکر بلند و اندیشه قوى، و بالاخره تقوى و پرهیزگارى فوق العاده اى در مرحله عصمت است، و وجود این صفات مخصوصا آمادگى براى مقام عصمت چیزى است که جز خدا نمى داند، و چقدر فرق است میان این شرایط و میان آنچه آنها فکر مى کردند.جانشین پیامبر (ص) نیز تمام صفات و برنامه هاى او را، به جز وحى و تشریع، دارد یعنى هم حافظ شرع و شریعت است و هم پاسدار مکتب و قوانین او و هم رهبر معنوى و مادى مردم، لذا باید او هم داراى مقام عصمت و مصونیت از خطا و گناه باشد تا بتواند رسالت خویش را به ثمر برساند و رهبرى مطاع و سرمشقى مورد اعتماد گردد.و به همین دلیل انتخاب او نیز به دست خدا است و خدا مى داند این مقام را در چه جایى قرار دهد نه خلق خدا و نه از طریق انتخاب مردم و شورى.
2- و در آیه 133 از سوره طه می فرماید: «و قالوا لو لا یأتینا بایة من ربه أ و لم تأتهم بینة ما فى الصحف الأولى؛ و گفتند: چرا از جانب پروردگارش معجزه اى براى ما نمى آورد؟ آیا دلیل روشنى که در کتاب هاى پیشین است براى آنها نیامده است؟» علامه طباطبایی می فرماید: «این آیه حکایت گفتار مشرکین مکه است که به عنوان تعریض به قرآن گفته اند: این قرآن آیتى نیست که بر نبوت دلالت کند، باید آیتى بیاورد نظیر آیاتى که پیغمبران نخست آوردند، کلمه "بینه" به معناى شاهد بیان کننده، و یا شاهد روشن است.»
3- و در آیه 14 سوره صافات آمده: «و إذا رأوا ءایة یستسخرون؛ و چون آیتى ببینند آن را به مسخره مى گیرند.» این آیه می فرماید: چون این مشرکین آیتى معجزه آسا از آیات معجزه خدا را مى بینند، مثلا قرآن و یا شق القمر را مشاهده مى کنند آن را استهزاء مى کنند. و در آیه بعد می فرمایند: «و قالوا إن هذا إلا سحر مبین؛ و مى گويند اين جز سحرى آشكار نيست.» (صافات/ 15) در اینکه مشرکین در اشاره به آیت کلمه "هذا" را به کار برده اند، اشعارى است از ایشان به اینکه ما اصلا از این چیز که تو آن را آیت مى خوانى هیچ چیز نمى فهمیم، مگر همین قدر که آن چیزى است از چیزها بدون مزیت، و این تعبیر بدترین توهینى است که به عمل شخصى بکنند.
بنابراین تعبیر آنها به "هذا" (این) به منظور تحقیر و بى ارزش نشان دادن معجزات و آیات الهى است، و تعبیر به "سحر" به خاطر این بوده است که از یک سو اعمال خارق العاده پیامبر اسلام (ص) قابل انکار نبود، و از سوى دیگر نمى خواستند به عنوان یک معجزه در برابر آن تسلیم شوند، تنها واژه اى که مى توانسته شیطنت آنها را منعکس کند و هوسهاى آنها را ارضا نماید همین واژه "سحر" بوده است، که در عین حال اعتراف دشمن را به نفوذ عجیب و فوق العاده قرآن و معجزات پیامبر (ص) نشان مى دهد.
4- و در آیه 2 سوره قمر می فرماید: «و إن یروا ءایة یعرضوا و یقولوا سحر مستمر؛ و اگر معجزه اى ببینند، روى بگردانند و گویند: سحرى دائمى است.» تعبیر به "مستمر" اشاره به این است که آنها معجزات مکررى از پیامبر اسلام (ص) دیده بودند که شق القمر ادامه آن بود، آنها همه را بر تداوم سحر حمل مى کردند، و آن را "سحرى مستمر" مى پنداشتند، هر چند این تهمت بهانه اى بود براى عدم تسلیم در مقابل حق. در آیه بعد به نکته مخالفت آنها، و همچنین به نتیجه شوم این مخالفت، اشاره کرده، مى افزاید: «و کذبوا و اتبعوا أهواءهم و کل أمر مستقر؛ آنها تکذیب کردند، و از هواى نفسشان پیروى نمودند، و هر امرى قرارگاهى دارد.» (قمر/ 3) سرچشمه مخالفت آنها و تکذیب پیامبر اسلام (ص) یا تکذیب معجزات و دلائل او، و همچنین تکذیب رستاخیز و قیامت، پیروى از هواى نفس بود، تعصبها و لجاجتها و خودخواهیها به آنها اجازه نمى داد که در برابر حق تسلیم شوند،و از سوى دیگر علاقه به بى بند و بارى براى کامجویى از لذات بدون هیچ قید و شرط، و آلودگى به هر گناه و ستم، مانع از این بود که دعوت حق را پذیرا شوند، چرا که قبول این دعوت مسئولیت آفرین بود. همیشه چنین بوده، و همواره چنان خواهد بود که مانع بزرگ در مسیر حق "هواپرستى" است.
5- و در سوره های شعراء آیه 3 و 4، 197، سوره اسراء آیه 59، سوره روم آیه 58 به این موضوع اشاره شده است.
نتیجه اینکه اینگونه آیات، مربوط به درخواستهایى است که بعد از اتمام حجت و اثبات نبوت آن حضرت از هر سه راه (قرائن صدق، بشارات پیامبران پیشین، و ارائه معجزه) و از سر لجاج و عناد یا اغراض دیگرى غیر از کشف حقیقت انجام مى گرفت و حکمت الهى، اقتضاء اجابت چنین درخواستهایى را نداشت.
اثبات نبوت پیامبر اکرم معجزه قرآن کافر تاریخ اسلام مردم هدایت