برداشت برخی از آیه امامت ابراهیم (ع) این است که امامت آن حضرت پیشوائى علمى نیست؛ بلکه پیشوائى عملى است. یعنى ابراهیم (ع) راهنما (نشان دهنده راه) یا راهبر (رساننده به مطلوب) نیست؛ بلکه نماد و نمونه کامل رونده راه عبودیت است و این دو یعنى راهنما بودن و رونده نمونه راه بودن، یا به تعبیر دیگر پیشواى علمى و پیشواى عملى بودن گرچه در یک نقطه اشتراک و همانندى دارند و آن پیشوائى و مقتدا بودن است، هر دو سالار قافله و جلودار جمعند و دیگران بایستى گفتار و رفتارشان را با گفتار و رفتار آنان عیار کنند و در راه آنان گام بگذارند، اما یک تفاوت عمده هم دارند و آن اینکه پیشوائى علمى پدیده و منزلت اعطائى است که خداوند بر پایه شایستگى هاى افراد بدانها اعطا مى کند: «الله أعلم حیث یجعل رسالته؛ خدا بهتر مى داند رسالتش را کجا قرار دهد.» (انعام/ 124)
«قل إن الفضل بیدالله یؤتیه من یشاء و الله واسع علیم؛ بگو: تفضل به دست خداست، آن را به هر که خواهد مى دهد و خدا گشایشگر داناست.» (آل عمران/ 73) اما پیشوائى عملى مقام کاملا اکتسابى و محصول تلاشها و مجاهدتهاى خود فرد است که باید چنان بر طبق معیارهاى دقیق عبودیت زندگى کند که در نهایت سر قافله و جلودار انسانهایى که عزم رفتن در این راه دارند، قرار گیرد. ابراهیم (ع) این گونه بود. او پس از سپرى کردن تمام امتحانات و آزمایشهاى الهى که زمینه ظهور و پدیدارى لیاقتها و شایستگى هاى او در بندگى و تسلیم بود، به امامت رسید و چنین امامتى جز از طریق همین عمل و آزمایشها قابل دسترسى نیست.
در این جا دو پرسش مطرح مى شود:
نخست آنکه اگر امامت (ع) به معناى پیشاهنگى در عمل باشد که از مقوله پدیده ها و امور رسیدنى است نه دادنى، دراین صورت جعل الهى چه معنا دارد؟
دیگر اینکه پیامبران همانگونه که پیشواى در علمند، پیشواى در عمل نیز هستند؛ یعنى در ساحت عمل نیز پیش و بیش از دیگران در مسیر عبودیت قدم مى نهند، پس چگونه است که ابراهیم (ع) پس از سالها پیامبرى به مقام امامت و پیشوائى در عمل مى رسد؟
در رابطه با پرسش نخست، باید گفت جعل امامت از سوى خداوند به معناى اعطا نیست؛ بلکه به مفهوم تصدیق و تصویب و رسمیت بخشیدن است. یعنى ابراهیم (ع) در حرکت در مسیر عبودیت و بندگى خدا به جایى رسید که خداوند تقدم و جلودار بودنش را تصدیق کرد و آن را به همه انسانها اعلام نمود. چنانکه در آیه: «و جعلناهم ائمة یدعون الى النار؛ و آنها را پیشوایانى قرار دادیم که به سوى آتش مى خواندند، و روز رستاخیز یارى نخواهند شد.» (قصص/ 41) که ساختار همانند با آیه: «و جعلنا هم ائمة یهدون بأمرنا؛ و آنها را پیشوایانى کردیم که [مردم را] به فرمان ما هدایت مى کردند.» (انبیاء/ 73) دارد، نیز جعل به همین معناست و نه اعطا و بخشش. بدین ترتیب معناى آیه: «انى جاعلک للناس اماما؛ من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم.» (بقره/ 124) این خواهد شد که من تو را با توجه به این مقام و منزلتى که در عبودیت و بندگى کسب کرده اى، به عنوان الگو و اسوه جلو چشم مردم قرار مى دهم که همه انسانها نمونه کامل بنده خدا را ببینند و به او اقتداء کنند.
و اما پرسش دوم، آنچه در این زمینه مى توان گفت این است که گرچه تمام انبیاء و پیامبران در عبودیت و بندگى و تسلیم در برابر اراده الهى، نسبت به امت خویش پیش گامند، اما این واقعیت را نیز نمى توان انکار کرد که مسیر عبودیت، مسیر بى پایان است و پیامبران در این مسیر برابر نیستند؛ بلکه برخى بر برخى دیگر برترى دارند. چنانکه قرآن مى گوید: «تلک الرسل فضلنا بعضهم على بعض منهم من کلم الله و رفع بعضهم درجات؛ این پیامبران، پاره اى از ایشان را بر پاره اى برترى دادیم.» (بقره/ 253) «و لقد فضلنا بعض النبیین على بعض و آتینا داود زبورا؛ و پروردگار تو به [احوال] هر کس که در آسمان ها و زمین است داناتر است. و به تحقیق بعضى از انبیا را بر بعضى برترى بخشیدیم، و به داود زبور دادیم.» (اسراء/ 55)
بنابراین همه پیامبران نمى توانند امام و پیشوا و مقتدا باشند. تنها کسانى به این مقام مى رسند که در اوج باشند و بسان ابراهیم (ع) همه آزمایشها را پشت سر گذاشته باشند. پس هیچ اشکالى ندارد که برخى پیامبران به رغم مقام نبوت و پیامبرى و راهنمائى انسانها به سوى عبودیت و بندگى، در عمل به مقام پیشوائى نرسند؛ بلکه در این ساحت پیرو پیامبران برتر از خود باشند، که آنان امام و پیشوایند.
بنابراین امامت ابراهیم (ع) از سنخ امامت در آیه «و جعلناهم أئمة یهدون بأمرنا» (انبیاء/ 73) نیست؛ زیرا امامت در این آیه به معناى راهنمائى علمى و به وسیله وحى است که ویژه پیامبران مى باشد و ابراهیم (ع) قبل از امامت این مقام را داشت. بلکه از سنخ امامت در آیه: «و اجعلنا للمتقین إماما؛ و ما را پیشواى پرهیزکاران گردان.» (فرقان/ 74) است که به معناى پیش گامى و پیشاهنگى در ساحت عبودیت و تقواست و «عبادالرحمان» به عنوان یک آرزو، نیل به آن را از خداوند درخواست مى کنند. ابراهیم (ع) «عبدى» است که با تلاش و اخلاص به این مقام رسیده و آرزویش به عمل پیوسته است و خداوند این نیل و رسیدن را به همه انسانها نشان مى دهد و آنان را به اقتداء و پیروى از ابراهیم (ع) فرا مى خواند.
علامه طباطبائى مفسر المیزان بر این باور است که امامت در آیه یاد شده به معناى هدایت باطنى انسانهاست. بر پایه این دیدگاه حضرت ابراهیم (ع) تا قبل از جعل امامت تنها هدایتگر و راهنماى انسانها بر اساس شریعت و دین بود، اما پس از آن، جلودار جانها و دلهاى انسانها به سوى حق و مقامات معنوى گردید که با تصرف تکوینى آنها را به مقامات شایسته شان مى رساند.
منطق و استدلالى که این نظریه بر آن استوار است، مرکب از چند مقدمه مى باشد:
1- در آیات قرآن امامت همراه و ملازم هدایت معرفى شده است: «و وهبنا له اسحاق و یعقوب نافلة و کلا جعلنا صالحین* و جعلناهم أئمة یهدون بامرنا؛ و اسحاق و یعقوب را به عنوان عطیه به او بخشیدیم و همه را شایسته قرار دادیم. و آنها را پیشوایانى کردیم که [مردم را] به فرمان ما هدایت مى کردند، و به ایشان انجام دادن کارهاى نیک و برپا داشتن نماز و اداى زکات را وحى کردیم و آنان پرستشگر ما بودند.» (انبیاء/ 72- 73) و خداوند می فرماید: «و جعلنا منهم ائمة یهدون بامرنا لما صبروا و کانوا بآیاتنا یوقنون؛ و نظر به این که شکیبایى کردند و به آیات ما یقین داشتند از آنها پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت مى کردند.» (سجده/ 24)
2- هدایت یاد شده در آیات، مطلق نیست؛ بلکه مقید به «امر الهى» گردیده و این بدان معناست که هدایتگرى امام به وسیله امرى الهى صورت مى گیرد.
3- مقصود از «امر الهى» امر و فرمان تشریعى نیست؛ بلکه فرمان، تکوینى است که در آیه «انما أمره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون؛ فرمان او هرگاه چیزى را اراده کند، تنها این است که به آن بگوید: باش، پس مى شود.» (یس/ 82) معرفى گردیده است.
دلیل بر این مطلب آن است که امامت مستلزم هدایتگرى است. پس جعل امامت براى ابراهیم (ع) سبب اعطاى مقام هدایتگرى به وى خواهد بود، و از آن جا که ابراهیم (ع) قبل از امامت به لحاظ نبوت و پیامبریش مقام هدایتگرى به معناى ارائه طریق داشته است، ناگزیر هدایتگرى ناشى از امامت به معناى ارائه طریق نیست؛ بلکه مفهوم ایصال به مطلوب دارد. از سوى دیگر ایصال به مطلوب نوعى تصرف تکوینى در نفوس جهت سیر دادن آنان به سوى کمال است. پس مقصود از «امر الهى» که سبب این هدایت و تصرف است، باید فرمان ایجادى و تکوینى باشد.
4- فرمان تکوینى الهى که منشأ تسلط و تصرف در نفوس انسانها مى شود، چیزى جز فیوضات معنوى و مقامات باطنى نیست که امام و هدایتگر نخست بدانها نائل مى شود. سپس از طریق او به نفوس و جانهاى دیگران سرایت مى کند.
نتیجه چهار مقدمه بالا این است که کسى که به مقام امامت نائل مى شود، در حقیقت به مقام و مرتبه تسلط و تصرف بر جانها مى رسد و روح و دل انسانها را به سمت کمالات سوق می دهد. پس امامت ابراهیم (ع) به معناى هدایت باطنى و تصرف بر جانهاست. علامه مى گوید: «این هدایت که خدا آن را از شئون امامت قرا داده، هدایت به معناى راهنمائى نیست؛ چون مى دانیم که خداى تعالى ابراهیم (ع) را وقتى امام قرار داد که سالها داراى منصب نبوت بود. و معلوم است که نبوت منفک از منصب هدایت به معناى راهنمائى نیست. پس هدایتى که منصب امام است نمى تواند معناى غیر از رساندن به مقصد داشته باشد و این معنا یک نوع تصرف تکوینى در نفوس است که با آن تصرف راه را براى بردن دلها به سوى کمال و انتقال دادن آنها از موقفى به موقفى بالاتر هموار مى سازد و چون تصرفى است تکوینى و عملى است باطنى، ناگزیر مراد از امرى که با آن هدایت صورت مى گیرد.
نیز امر تکوینى خواهد بود نه تشریعى که صرف اعتبار است؛ بلکه همان حقیقتى است که آیه شریفه: «انما أمره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون فسبحان الذى بیده ملکوت کل شى ء» آن را تفسیر کرده است که عبارت است از فیوضات معنوى و مقامات باطنى که مؤمنین به وسیله عمل صالح به سوى آن هدایت مى شوند و مشمول رحمت پروردگارشان مى گردند. و چون امام به وسیله امر هدایت مى کند (با در نظر گرفتن اینکه باء در «بأمره» باء سببیت و یا آلت است) مى فهمیم که خود امام قبل از هر کس متلبس به آن هدایت است و از او به سایر مردم منتشر مى شود و بر حسب اختلافى که در مقامات دارند هر کس به اندازه استعداد خود از آن بهره مند مى شود. از این جا مى فهمیم که امام رابط میان مردم و پروردگارشان در اخذ فیوضات ظاهرى و باطنى است. همچنان که پیغمبر رابط میان مردم و خداى تعالى است در گرفتن فیوضات ظاهرى یعنى شرایع الهى که از راه وحى نازل گشته و از ناحیه پیغمبر به سایر مردم منتشر مى شود.
خلاصه سخن علامه این است که امامت همراه با هدایت است و منشأ هدایت امر تکوینى است. پس هدایت نیز باید از مقوله تکوینیات باشد و هدایت این چنینى، همان تصرف و تسلط بر نفوس و جانهاست که از آن به هدایت باطنى یاد مى کنند. بنابراین امامت به طور کلى و در مورد ابراهیم (ع) به ویژه به معناى هدایت باطنى است.
بنابراین از آیه مورد بحث اجمالا چنین استفاده مى شود: مقام امامتى که به ابراهیم بعد از پیروزى در همه این آزمونها بخشیده شد. فوق مقام نبوت و رسالت بود. امامت عبارت است از تحقق بخشیدن برنامه هاى دینى اعم از حکومت به معنى وسیع کلمه، و اجراى حدود و احکام خدا و اجراى عدالت اجتماعى و همچنین تربیت و پرورش نفوس در "ظاهر" و "باطن" و این مقام از مقام رسالت و نبوت بالاتر است، زیرا "نبوت" و "رسالت" تنها اخبار از سوى خدا و ابلاغ فرمان او و بشارت و انذار است اما در مورد "امامت" همه اینها وجود دارد به اضافه "اجراى احکام" و "تربیت نفوس از نظر ظاهر و باطن" (البته روشن است که بسیارى از پیامبران داراى مقام امامت نیز بوده اند).
در حقیقت مقام امامت، مقام تحقق بخشیدن به اهداف مذهب و هدایت به معنى "ایصال به مطلوب" است، نه فقط "ارائه طریق".
علاوه بر این "هدایت تکوینى" را نیز شامل مى شود یعنى تاثیر باطنى و نفوذ روحانى امام و تابش شعاع وجودش در قلب انسانهاى آماده و هدایت معنوى آنها. امام از این نظر درست به خورشید مى ماند که با اشعه زندگى بخش خود گیاهان را پرورش مى دهد، و به موجودات زنده جان و حیات مى بخشد نقش امام در حیات معنوى نیز همین نقش است. در قرآن مجید مى خوانیم «هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمات إلى النور و کان بالمؤمنین رحیما؛ خدا و فرشتگان او بر شما رحمت و درود مى فرستند تا شما را از تاریکیها به نور رهنمون گردند و او نسبت به مؤمنان مهربان است.» (احزاب/ 43)
از این آیه به خوبى استفاده مى شود که رحمتهاى خاص خداوند و امدادهاى غیبى فرشتگان مى تواند مؤمنان را از ظلمتها به نور رهبرى کند. این موضوع درباره امام نیز صادق است، و نیروى باطنى امام و پیامبران بزرگ که مقام امامت را نیز داشته اند و جانشینان آنها براى تربیت افراد مستعد و آماده و خارج ساختن آنان از ظلمت جهل و گمراهى به سوى نور هدایت تاثیر عمیق داشته است. شک نیست که مراد از امامت در آیه مورد بحث معنى هدایت باطنی است، زیرا از آیات متعدد قرآن استفاده مى شود که در مفهوم امامت مفهوم "هدایت" افتاده، چنان که در آیه 24 سوره سجده مى خوانیم: «و جعلنا منهم أئمة یهدون بأمرنا لما صبروا و کانوا بآیاتنا یوقنون؛ و از آنها امامانى قرار دادیم که به فرمان ما هدایت کنند، چون استقامت به خرج دادند و به آیات ما ایمان داشتند.»
این هدایت به معنى ارائه طریق نیست، زیرا ابراهیم پیش از این، مقام نبوت و رسالت و هدایت به معنى ارائه طریق را داشته است. حاصل اینکه قرائن روشن گواهى مى دهد که مقام امامت که پس از امتحانات مشکل و پیمودن مراحل یقین و شجاعت و استقامت به ابراهیم بخشیده شد غیر از مقام هدایت به معنى بشارت و ابلاغ و انذار بوده است. پس هدایتى که در مفهوم امامت افتاده چیزى جز "ایصال به مطلوب" و "تحقق بخشیدن روح مذهب" و پیاده کردن برنامه هاى تربیتى در نفوس آماده نیست. این حقیقت اجمالا در حدیث پر معنى و جالبى از امام صادق (ع) نقل شده: «ان الله تبارک و تعالى اتخذ ابراهیم عبدا قبل ان یتخذه نبیا، و ان الله اتخذه نبیا قبل ان یتخذه رسولا، و ان الله اتخذه رسولا قبل ان یتخذه خلیلا، و ان الله اتخذه خلیلا قبل ان یجعله اماما، فلما جمع له الاشیاء قال: "إنی جاعلک للناس إماما" قال: فمن عظمها فى عین ابراهیم قال: "و من ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین" قال: لا یکون السفیه امام التقى؛ خداوند ابراهیم را بنده خاص خود قرار داد پیش از آنکه پیامبرش قرار دهد، و خداوند او را به عنوان نبى انتخاب کرد پیش از آنکه او را رسول خود سازد، و او را رسول خود انتخاب کرد پیش از آنکه او را به عنوان خلیل خود برگزیند، و او را خلیل خود قرار داد پیش از آنکه او را امام قرار دهد، هنگامى که همه این مقامات را جمع کرد فرمود: من تو را امام مردم قرار دادم، این مقام به قدرى در نظر ابراهیم بزرگ جلوه کرد که عرض نمود: خداوندا از دودمان من نیز امامانى انتخاب کن، فرمود: پیمان من به ستمکاران آنها نمى رسد. یعنى شخص سفیه هرگز امام افراد با تقوا نخواهد شد.»
بنابراین تفسیر امامت به نبوت، مطاع بودن، پیشوایى، ریاست دینى و دنیایى و امثال آن، ناشى از سبک شمردن معانى الفاظ قرآن است. آیات قرآن خود نشان مى دهد که منصب امامت منصب هدایتگرى است؛ با این تفاوت که امام، هدایت کننده اى است که هادى بودن او مانند هدایتگرى مؤمنان عادى یا حتى نبى و رسول، فقط نشان دادن راه نیست؛ بلکه اهمیت آن در هدایت تکوینى انسان ها به سوى خداوند به معناى ایصال به مطلوب و قرار دادن آن ها در درجات قرب است؛ البته بسیارى از پیامبران داراى مقام امامت نیز بوده اند که از آن جمله، به امامت ابراهیم (ع)، اسحاق و یعقوب در آیه 73 انبیاء «و جعلنـهم أئمة یهدون بأمرنا؛ و آنها را پیشوایانى کردیم که [مردم را] به فرمان ما هدایت مى کردند، تصریح شده است.»
خداوند امامت را با هدایت قرین کرده، می فرماید: امام هادی مردم است و هرجا هدایت را با امامت ذکر می کند، امر خود را در کنار هدایت ذکر می کند: «و جعلنا منهم ائمة یهدون بأمرنا لما صبروا؛ و نظر به این که شکیبایى کردند و به آیات ما یقین داشتند از آنها پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت مى کردند.» (سجده/ 24) بنابراین قرین امامت در قرآن هدایت است و هدایتی که در کنار امامت است، همراه با امر خداست و امر خداوند با "کن فیکون" حاصل می شود و نیازی به اسباب طبیعی ندارد. قهرا جزو ملکوت خواهد بود و معنای هدایت ملکوتی امام نسبت به عقاید و اخلاق و اعمال مردم این است که عقیده، اخلاق و اعمال امام پیشاپیش شئون اعتقادی و اخلاقی و عملی مردم صعود و آنها را در صعود به سوی خدا رهبری می کند. قلب مطهر امام، آشیانه اراده حق است و اراده خدا امری ملکوتی است که با "کن"، تنظیم شده است و امامت چهره دیگری از اراده ی خداست. امام جلوه اراده حق است. امامت ملکوتی غیر از نبوت و رهبری امور مردم است.
پس از این که حضرت ابراهیم بسیاری از عقبه ها را زیر پا نهاد خداوند امامت را به عنوان یک موهبت الهی نصیب ابراهیم خلیل کرد (بقره/ 124) وقتی خدای سبحان، ابراهیم (ع) را به کلماتی آزمود و ابراهیم خلیل از عهده آن امتحانات به در آمد، خدای سبحان بر پیروزمندی او در آن امتحانات صحه گذاشت و وی را به مقام والای امامت رساند. یکی از امتحانهای الهی دستور ذبح فرزند بود که ابراهیم خلیل به فرزندش می گوید: «یا بنی انی ایری فی المنام انی اذبحک؛ گفت: اى پسرک من! من پیوسته در خواب مى بینم که تو را سر مى برم.» (صافات/ 102) اسماعیل می گوید: «یا ابت افعل ما تؤمر فستجدنی ان شاء الله من الصابرین* فلما اسلما و تله للجبین؛ بنگر که رأى تو چیست؟ گفت: اى پدر من! آنچه را دستور یافته اى انجام ده، اگر خدا بخواهد مرا از صابران خواهى یافت. پس وقتى هر دو [بر این کار] تسلیم شدند و پسر را به پیشانى بر خاک افکند.» (صافات/ 102- 103)
وقتی پدر و پسر مسلم و مطیع و منقاد امر الهی شدند، در این امتحان الهی پیروز شدند و خدای سبحان به ابراهیم فرمود: «یا ابراهیم* قد صدقت الرءیا؛ او را ندا دادیم که اى ابراهیم! حقا که خوابت را تحقق بخشیدى. ما نیکوکاران را چنین پاداش مى دهیم.» (صافات/ 104- 105) تو این رؤیا را صادق دانستی و ما هم بر پیروزمندی تو در این امتحان صحه می گذاریم. پس، امامت در قرآن کریم با هدایت همراه است و امامت وصفی است آمیخته با هدایت و این هدایت چون در رابطه با امر خداست و امر را هم خدای سبحان وصفی ملکوتی می داند، پس امامت امری "ملکوتی" است نه "ملکی". آن جا که سخن از تبلیغ و ارشاد و موعظه است، با الفاظ و معانی و علوم حصولی است در ارتباط است.
در قرآن کریم گاهی سخن از دعوت به امر دینی است که از نوع امامت ملکی می باشد مانند: «ادع الی سبیل ربک بالحکمة والموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن؛ مردم را با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت فراخوان و با آنان به نکوترین شیوه مجادله کن. بى تردید پروردگار تو به حال کسى که از راه او منحرف شده داناتر است و هدایت یافتگان را نیز بهتر مى شناسد.» (نحل/ 125) «بلغ ما أنزل الیک؛ اى پیامبر! آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن.» (مائده/ 67) «الذین یبلغون رسالات الله؛ [پیامبران] کسانى هستند که پیام هاى خدا را مى رسانند.» (احزاب/ 39) ولی گاهی سخن از هدایت به امر و امامت ملکوتی است: «و جعلنا منهم ائمة یهدون بامرنا» (سجده/ 24) "یهدون بامرنا" غیر از "یبلغون" و "یقولون" و "یشهدون" است.
خداوند در قرآن کریم به پیامبر می فرماید: تو معلم مردم و مبین و مفسر کتاب آسمانی هستی: «انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم؛ و این قرآن را به سوى تو فرستادیم تا براى مردم آنچه را که به سویشان نازل شده است بیان کنى و امید که بیندیشند.» (نحل/ 44) و این به امر، مقید نیست، چنانکه "بلغ ما انزل الیک" نیز بدین معناست که تو تبلیغ کن خواه بپذیرند، خواه نپذیرند، ولی در "یهدون بامرنا" هدایت همان و اهتدا همان و در این امر تخلفی نیست. امر الهی همان کلمه ی ایجاد است و امامت که با "کن" کار می کند، "یکون" را به دنبال دارد. امامت ملکوتی با "کن" هدایت می کند و امت در چنین هدایتی با "یکون" مهتدی می شود. ممکن نیست امام با "کن"، کار کند ولی امت هدایت نشود؛ در تکوین تخلف راه ندارد. هدایت کردن به امر خداوند، هدایت تکوینی است.
در مواردی که سخن از دعوت، تبلیغ، تعلیم و تبیین محتوای قرآن کریم است، هیچ یک مقید و مصحوب به "امر" نیست مانند: «ادع الی سبیل ربک؛ مردم را با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت فراخوان.» (نحل/ 125) «بلغ ما انزل الیک» (مائده/ 67) «الذین یبلغون رسالات الله» (احزاب/ 39) «یعلمهم الکتاب و الحکمة؛ و کتاب و حکمتشان مى آموزد.» (جمعه/ 2) و «لتبین للناس ما نزل الیهم؛ تا براى مردم آنچه را که به سویشان نازل شده است بیان کنى.» (نحل/ 44) خدای سبحان "امر" را یک چهره ی ملکوتی می داند که آن را در خصوص هدایت ملکوتی تعبیه کرده که به دست ائمه است. معلوم می شود، امامت هدایت باطنی است و هدایت باطنی از اهتدا جدا نیست. قهرا انسانی که با هدایت ملکوتی دلها را هدایت می کند، معصوم نیز هست. در ملکوت، شهود است نه غیبت و ابراهیم خلیل نیز به مقام امامت رسید، زیرا اهل ملکوت بود. «و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین؛ و بدین سان ملکوت آسمان ها و زمین را به ابراهیم نشان مى دادیم تا [بصیرت یابد] و تا از اهل یقین شود.» (انعام/ 75)
پیامبران حضرت ابراهیم (ع) ویژگی های پیامبران امامت باورها در قرآن هدایت نبوت