نمرود از شخصیت های عهد عتیق است. بنا به روایت تورات، نمرود از شاهان بابل بود که دستور ساخت برج بابل را داد. بنابر نقل تورات نمرود از فرزندان کوش پسر حام پسر نوح بود: «و کوش نمرود را آورد. او به جبار شدن در جهان شروع کرد. وی در حضور خداوند صیادی جباربود.» از این جهت می گویند: «مثل نمرود، صیاد جبار در حضور خداوند» و «ابتدای مملکت وی بابل بود.» یکی از چهره های تاریخی آنو ناکی، نمرود پادشاه بابل در زمان زندگی حضرت ابراهیم است. نمرود خدایی را می پرستید به نام آنو ANU و بر عکس ابراهیم باوری به خدای نامرئی نداشت. به همین دلیل ابراهیم را وادار کرد به پرستش آنو بپردازد اما ابراهیم نپذیرفت. (معجزه رهایی از آتش) نمرود سازنده شهر بابل بود و مهمترین ساختمانی که در زمان او ساخته شد برج بابل بود. همچنین شهری به احترام آنو ساخت و آن را "کلنه" به معنی "قلعه ی آنو" نامگذاری کرد.
در تورات، هیچ چیز درباره ملاقات و گفتگوی بین نمرود و ابراهیم نیامده است؛ بنا به روایت تورات ابراهیم هفت نسل با نمرود فاصله دارد، نمرود پسر نواده نوح است در حالی که ابراهیم دهمین نواده از تبار نوح محسوب می شود. (پیدایش 10: 11) با این حال در روایات یهودی از جمله در تلمود، محاجه بین نمرود و ابراهیم آمده است؛ این محاجه را عموما نوعی رویارویی خیر و شر و ایستادگی یکتاپرستی در برابر شرک تعبیر می کنند. در یوبیل آمده است که نمرود در برابر خدا ایستاد و خود ادعای خدایی کرد و سومری ها در برابرش به سجده می افتادند. (یوبیل 5: 33) داستان نخستین رویارویی ابراهیم و نمرود در میدراش ربی چنین آمده است: «و او [ابراهیم] را به نزدیک نمرود آوردند. نمرود او را گفت که آتش را سجده کن. ابراهیم گفت تمنا این که آب را سجده کنم، که آتش را فرونشاند! [نمرود] گفت که آب را سجده کن. ابراهیم گفت تمنا این که ابر را سجده کنم که آب را بیاورد! [نمرود] گفت که ابر را سجده کن. ابراهیم گفت تمنا این که باد را سجده کنم که ابرها را در آسمان پراکنده سازد. نمرود گفت که باد را سجده کن. [ابراهیم] او را گفت که اینک مرا دستوری ده تا مگر آن انسانی را سجده کنم که تاب آن باد بیاورد. [نمرود] با او گفت که سخن در میان سخن می آوری، آتش را سجده خواهم کرد و جز او کسی را سجده نکنم و در آتش تو را خواهم افکندن مگر خدایی که تو او را سجده کنی، آمده تو را [از عذاب آتش من] برهاند. و هاران [برادر ابراهیم] آن جا ایستاده بود.
[با خود] گفت که من چه کنم؟ اگر ابراهیم به سلامت بیرون آید، خواهم گفت: من از [پیروان] ابراهیمم و اگر نمرود پیروز گردد خواهم گفت که من از [پیروان] نمرودم. و ابراهیم را در آتش افکندند و او به سلامت بیرون آمد، پس هاران را گفتند که تو از [پیروان] کدامین ایشانی؟ و او [با ایشان] گفت که با ابراهیم. [پس] او را گرفته، در آتش افکندند، در آن آتش بمرد، پیش از آن که پدرش تارح بمیرد.» (در سفر پیدایش تورات 11: 29 از هاران نام برده شده است اما از مرگ او در آتش سخنی نرفته است.)
روایات یهودی درباره نمرود پس از در آتش افکندن ابراهیم، دیدگاه متفاوتی دارند. برخی از توبه نمرود سخن به میان آورده اند. (میدراش ربی 44: 11) و برخی سخن از جنگ نمرود و ابراهیم و کشته شدن نمرود به میان آورده اند. (میدراش رئو 11: 2)
در قرآن، نام نمرود نیامده است اما از محاجه ابراهیم با پادشاهی سخن به میان رفته است. (بقره/ 258) در اکثر قریب به اتفاق روایات اسلامی، نام این پادشاه نمرود آمده است. در روایات اسلامی، همچنین نوزادکشی نمرود پیش از تولد ابراهیم و نیز سوزانیده شدن ابراهیم در آتش به فرمان نمرود آمده است. همچنین نمرود در روایات سنتی اسلام (نمرود الجبار) نامیده می شود.
نمرود هم چنان با مرکب سلطنت و غرور، تاخت و تاز میکرد، و به شیوههای طاغوتی خود ادامه میداد، خداوند برای آخرین بار حجت را بر او تمام کرد، تا اگر باز بر خیره سری خود ادامه دهد، با ناتوانترین موجوداتش زندگی ننگین او را پایان بخشد. خداوند فرشتهای را به صورت انسان، برای نصیحت نمرود نزد او فرستاد، این فرشته پس از ملاقات با نمرود، به او چنین گفت: «اینک بعد از آن همه خیره سریها و آزارها و سپس سرافکندگیها و شکستها، سزاوار است که از مرکب سرکش غرور فرود آیی، و به خدای ابراهیم (ع) که خدای آسمانها و زمین است ایمان بیاوری، و از ظلم و ستم و شرک و استعمار، دست برداری، در غیر این صورت فرصت و مهلت به آخر رسیده، اگر به روش خود ادامه دهی، خداوند دارای سپاههای فراوان است و کافی است که با ناتوانترین آنها تو و ارتش عظیم تو را از پای درآورد.» نمرود خیره سر، این نصایح را به باد مسخره گرفت و با کمال گستاخی و پررویی گفت: «در سراسر زمین، هیچ کس مانند من دارای نیروی نظامی نیست، اگر خدای ابراهیم (ع) دارای سپاه هست، بگو فراهم کند، ما آماده جنگیدن با آن سپاه هستیم.»
فرشته گفت: «اکنون که چنین است سپاه خود را آماده کن.» نمرود سه روز مهلت خواست و در این سه روز آن چه توانست در یک بیابان بسیار وسیع، به مانور و آماده سازی پرداخت، و سپاهیان بیکران او با نعرههای گوش خراش به صحنه آمدند. آن گاه نمرود، ابراهیم را طلبید و به او گفت: «این لشکر من است!» ابراهیم جواب داد: «شتاب مکن، هم اکنون سپاه من نیز فرا میرسند.» درحالی که نمرود و نمرودیان، سرمست کیف و غرور بودند و از روی مسخره قاه قاه میخندیدند، ناگاه از طرف آسمان انبوه بیکرانی از پشهها ظاهر شدند و به جان سپاهیان نمرود افتادند (آنها آنقدر زیاد بودند که مثلا هزار پشه روی یک انسان میافتاد، و آن قدر گرسنه بودند که گویی ماهها غذا نخوردهاند) طولی نکشید که ارتش عظیم نمرود در هم شکست و به طور مفتضحانه به خاک هلاکت افتاد.
شخص نمرود در برابر حمله برق آسای پشهها به سوی قصر محکم خود گریخت، وارد قصر شد و در آن را محکم بست، و وحشت زده به اطراف نگاه کرد. در آن جا پشهای ندید، احساس آرامش کرد، با خود میگفت: «نجات یافتم، آرام شدم، دیگر خبری نیست.» در همین لحظه باز همان فرشته ناصح، به صورت انسان نزد نمرود آمد و او را نصیحت کرد و به او گفت: «لشکر ابراهیم را دیدی! اکنون بیا و توبه کن و به خدای ابراهیم (ع) ایمان بیاور تا نجات یابی!» نمرود به نصایح مهر انگیز آن فرشته ناصح، اعتنا نکرد. تا این که روزی یکی از همان پشهها از روزنهای به سوی نمرود پرید، لب پایین و بالای او را گزید، لبهای او ورم کرد، سرانجام همان پشه از راه بینی به مغز او راه یافت و همین موضوع به قدری باعث درد شدید و ناراحتی او شد، که گماشتگان سر او را میکوبیدند تا آرام گیرد، سرانجام او با آه و ناله و وضعیت بسیار نکبت باری به هلاکت رسید و طومار زندگی ننگینش پیچیده شد به تعبیر قرآن:
«و ارادوا به کیدا فجعلناهم الاخسرین؛ نمرودیان با تزویر و نقشههای گوناگون خواستند تا ابراهیم را شکست دهند، ولی خود شکست خوردند.» (انبیاء/ 70)
به گفته پروین اعتصامی:
خواست تا لاف خداوندی زند *** برج و باروی خدا را بشکند
پشهای را حکم فرمودم که خیز *** خاکش اندر دیده خودبین بریز
جالب این که حضرت علی (ع) در ضمن پاسخ به پرسشهای یکی از اهالی شام فرمود: «دشمنان در روز چهارشنبه ابراهیم (ع) را در میان منجنیق نهادند و در درون آتش پرتاب نمودند، سرانجام خداوند در روز چهارشنبه، پشهای بر نمرود مسلط گردانید.» و امام صادق (ع) فرمود: «خداوند ناتوانترین خلق خود، پشه را به سوی یکی از جباران خودکامه (نمرود) فرستاد، آن پشه در بینی او وارد گردید، تا به مغز او رسید، و او را به هلاکت رسانید، و این یکی از حکمتهای الهی است که با ناتوانترین مخلوقاتش، قلدرترین موجودات را از پای در میآورد.» (بحار، ج 12، ص 37)
از ابن عباس روایت شده: «پشه لب نمرود را گزید، نمرود تلاش کرد تا آن را با دستش بگیرد، پشه به داخل سوراخ بینی او پرید، او تلاش کرد که آن را از بینی خارج سازد، پشه خود را به سوی مغز او رسانید، خداوند به وسیله همان پشه، چهل شب او را عذاب کرد تا به هلاکت رسید.» (همان، ص 18) نیز روایت شده آن پشه نیمه فلج بود، و یک قسمت از بدنش قوت نداشت، وقتی که وارد مغز نمرود شد به زبان حال چنین گفت: «ای نمرود اگر میتوانی مرده را زنده کنی، این نیمه مرده مرا زنده کن، تا با قوت آن قسمت از بدنم که فلجی آن خوب شده، از بینی تو بیرون آیم، و یا این قسمت بدنم را که سالم است بمیران تا خلاص شوی.»