اعمال زشت و کارهاى بد آن ها بسیار بود که قرآن به بعضى از آن ها تصریح و برخى را هم به طور اشاره بیان فرموده است. از جمله کارهاى ایشان، عمل زشت لواط بود که طبق روایات، پیش از آن چنین عملى در دنیا سابقه نداشت و نخستین کسى هم که این عمل را بدان ها یاد داد شیطان بود.
قوم لوط با رذائل اخلاق آلوده بودند، و یکی از اعمال ناستوده آن قوم مقاربت با پسران و انحراف از سنت تناسل بود. این بیماری اخلاقی و انحراف جنسی در میان قوم لوط شایع بود، و به همین مناسبت نام این مرض از اسم همان قوم اشتقاق یافت و «لوط» نامیده شد. نام علمی این بیماری «شذوذ تناسلی» و در زبانهای اروپائی «هوموسیکسوالیتی HomoseXuality» است. رذیله لواط در میان بابلیان و آشوریان و عبرانیان نیز سابقه دارد و در تاریخ قدیم مصر متجاوز از چهارهزار سال قبل درباره آن گفتگو شده است.
در یونان آلودگی به این بیماری بسیار قدیمی است، به طوری که در افسانه های ایشان نفوذ کرده و در اعماق حیات سیاسی و ادبی و فنی آن قوم رسوخ داشته و حتی در آداب دینی و مذهبی ایشان نیز راه یافته بوده، و علت نفوذ و انتشار این مرض در میان ملت یونان اینست که ایشان زن را از جهت روح و مشاعر از جنس مرد پست تر می شمرده اند، و از این جهت رابطه مردان یونان به زنان منحصر به ایجاد نسل و توالد بوده ولی تمتع حقیقی و لذت جنسی را تنها در آمیزش با پسران می دانسته اند، و معتقد بوده اند که جمال مرد بدیع تر و دقیقتر و جاذبه او قویتر از زن است، و چون این فکر نزد یونانیان یک قسم قداست و احترام دینی داشته ملاحظه می کنیم که «سولون» قانون گذار بزرگ آن سرزمین، آمیزش و کامرانی با پسران را بر اسیران حرام کرده تا منزلت و احترام آن کاسته نگردد. در تاریخ روم قدیم نیز این عمل ناستوده همان عنوان و اعتبار را داشته، و شریعت مسیح پس از آنکه به یونان و روم نفوذ نموده این رذیله را نهی کرده است.
در تاریخ عرب قبل از اسلام نیز این عادت ناپسند بیش و کم وجود داشته ولی اسلام آن را ریشه کن ساخته است. رذیله لواط در کشورهای چین و هند و ژاپن انتشار داشته است، ولی رسواترین بلاد شرق از جهت آلودگی به این رذیله، بلاد ترکستان از سواحل کره تا بحر خزر بوده است. در عصر حاضر با آنکه قوانین اروپا و آمریکا به شدت از ارتکاب این فحشاء جلوگیری می کند ولی با وجود این گروهی از یهود مراکز و منازلی برای اجراء این عمل فراهم می سازند و برای شیوع و انتشار آن مجلاتی منتشر می کنند. زیرا این خوی ناستوده در میان یهود تاریخی بسیار قدیم دارد و ایشان بر حسب شهادت کتب دینی خودشان نزدیک بیت رب خانه ای ساخته و پرداخته بودند و جمعی از بنی اسرائیل به عنوان عبادت در آنجا ساکن و معتکف می شدند و خود را در معرض شهوترانی مسافرین و غرباء قرار می دادند.
شریعتهای آسمانی متفقا با این خوی نکوهیده به مبارره پرداخته اند. زیرا اساس بقاء اجتماع تناسل است و لواط مانع از آنست و در نتیجه این عمل منکر، اجتماع را در معرض فنا و اضمحلال قرار می دهد. به علاوه ارتکاب این عمل موجب آن می شود که روح مردانگی کودک از میان برود و سرانجام از قیام به وظائف حیاتی و اجتماعی که مستلزم داشتن روح رجولیت حقیقی است عاجز ماند. و صدمه ای عظیم از این راه متوجه اجتماع شود، زیرا برای آنکه تناسل براساس صحیح انجام شود لازمست که مرد وزن در جهت رجولت و انوثت کامل و صحیح باشند، و لواط یا نسل را از میان می برد و یا آن را ضعیف می سازد و از این جهت وظیفه هر فرد و حکومتی است که از شیوع آن جلوگیری کند. نظر به این آثار سوء و زیانباری که از این رذیله به وجود می آید قرآن با این عمل ناستوده به شدت مبارزه کرده و کیفر آن در حدود اسلامی قتل است.
از کارهای زشت دیگر قوم لوط گلوله پرانی با کمان، و هسته انداختن به یکدیگر (و حتی در بعضی موارد شرط بندی میکردند که هسته به هر کسی خورد با او عمل زشت انجام دهند) و آدامس جویدن در معابر عمومی (برای جذب افراد به خاطر شهوترانی). هم چنین لباسهای فاخر بلند میپوشیدند (که امروز رقاصههای دنیا در جهان غرب میپوشند) و دکمههای کت و پیراهنشان را میگشودند (بحار، ج 12، ص 151) و قلم از بیان بعضی از زشتکاریهای آنها شرم دارد.
از آیات قرآن از جمله از آیه 28 سوره عنکبوت استفاده میشود، که زشتکاری قوم لوط به گونهای زننده بود که در میان هیچ قوم و ملتی سابقه نداشت. چنان که لوط به آنها گفت: «إنکم لتأتون الفاحشه ما سبقکم بها من أحد من العالمین؛ شما کار بسیار زشتی انجام میدهید که احدی از مردم جهان، قبل از شما آنها را انجام نداده است.» در جای دیگر قرآن نیز ذکر شده که «و لوطا إذ قال لقومه أ تأتون الفاحشة و أنتم تبصرون* أ إنکم لتأتون الرجال شهوة من دون النساء بل أنتم قوم تجهلون؛ و لوط را به یاد آور هنگامى که به قومش گفت آیا شما به سراغ کار بسیار قبیح مى روید در حالى که (زشتى و نتایج شوم آن را) مى بینید آیا شما به جاى زنان به سراغ مردان از روى شهوت مى روید؟ شما قومى جاهل هستید.» (نمل/ 54- 55)
در آیات مورد بحث خداوند به انحراف قوم لوط اشاره می کند و نخست مى گوید: "لوط را به یاد آور هنگامى که به قومش گفت: آیا شما به سراغ کار بسیار زشت و قبیح مى روید در حالى که (زشتى و نتائج شوم آن را) مى بینید." فاحشه به معنى کارهایى است که زشتى و قباحت آن روشن و آشکار است و در اینجا منظور همجنس گرایى و عمل ننگین "لواط" است. جمله "انتم تبصرون" اشاره به این است که شما زشتى و شناعت این عمل و عواقب شوم آن را با چشم خود مى بینید که چگونه جامعه شما را سر تا پا آلوده کرده، و حتى بچه ها و کودکان شما در امان نیستند، چرا مى بینید باز هم بیدار نمى شوید؟! و اما اینکه بعضى احتمال داده اند اشاره به این باشد که در مقابل چشم یکدیگر مرتکب چنین کارى مى شوند با ظاهر عبارت چندان سازگار نیست، چرا که لوط مى خواهد و جدان آنها را بیدار کرده و نداى درونشان را به گوششان برساند، سخن لوط از بصیرت است و دیدن عواقب مرگبار این عمل و بیدار شدن. سپس مى افزاید: "آیا شما به جاى زنان به سراغ مردان از روى شهوت مى روید." در حقیقت نخست به عنوان "فاحشه" (کار زشت) از این عمل یاد کرده، سپس آن را روشنتر بیان مى کند تا جاى هیچ ابهامى باقى نماند، و این یکى از فنون بلاغت براى بیان مسائل مهم است.
و براى اینکه روشن سازد انگیزه این عمل جهالت و نادانى است مى افزاید: "بلکه شما قومى جاهل و نادان هستید. جهل به خداوند، و جهل به هدف آفرینش، و نوامیس خلقت، و جهل به آثار شوم این گناه ننگین، و اگر خودتان خوب بیندیشید به این حقیقت مى رسید که این عمل تا چه حد جاهلانه است."
به این ترتیب آنها چون بنیانگذار این فساد بودند، بار گناه کسانی را که در آینده از آنها پیروی میکنند نیز به دوش خواهند کشید، بیآنکه از گناه آنان چیزی کم شود. از زشتکاری قوم لوط این که کف دست بر پشت یکدیگر میزدند، دشنامهای رکیک و زننده به همدیگر میگفتند، بازیهای بچه گانه داشتند، قمار بازی میکردند، با انواع آلات موسیقی سر و کار داشتند، سنگ پرانی و متلک گفتن از کارهای معمول آنها بود، و در حضور جمع، خود را برهنه میکردند و...
حضرت لوط هر چه آنها را نصیحت کرد، در دل آن آلودگان و منحرفان اثر ننموده، پاسخ آنها به حضرت لوط این بود که: «ائتنا بعذاب الله إن کنت من الصادقین؛ اگر راستی میگویی عذاب خدا را برای ما بیاور.» (عنکبوت/ 29)
لجاجت و هوسبازی آنها تا این حد بود، و سرانجام حضرت لوط با قلبی آکنده از اندوه گفت: «پروردگارا مرا بر این قوم مفسد، پیروز گردان.» (عنکبوت/ 30) نکته قابل توجه این که در حالات قوم لوط نوشتهاند یکی از عوامل اصلی آلودگی آنها به گناه زشت لواط این بود که آنها مردم بخیلی بودند و چون شهرهای آنها بر سر راه کاروانهای شام قرار داشت، آنها با انجام این عمل، نسبت به بعضی از عابرین و مهمانانشان، میخواستند آنها را از شهرهای خود دور سازند، ولی کم کم این عمل زشت در میان خودشان نیز رایج گردید. پیامبر (ص) در مسجد مردی را دید به طرف کسی هسته انداخت، فرمود: «او مشمول لعنت است تا آن هسته به زمین بیفتد.» سپس فرمود: «هسته انداختن از شیوههای قوم لوط است.» آن گاه آیه فوق (عنکبوت/ 29) را خواند و از کارهای زشت آنها این بود که محل مدفوع خود را نمیشستند، و خود را از جنابت تطهیر نمینمودند و بسیار بخیل و دست بسته بودند، هرگز کسی را به غذا دعوت نمیکردند. (سفینه البحار، ج 2، ص 516)
آری وفور نعمت شامات که فرسخ در فرسخ پر از درختهای میوه دار بود و آن چنان درختها در میان هم رفته بودند که شعاع آفتاب به زمین نمیرسید، به جای این که آنها را شاکر خدا کند و به راه خداوند روند، این چنین غرق در آلودگی شده بودند تا آن جا که کسی جرأت نداشت که از شهرهایشان عبور کند، چرا که اموال او را غارت میکردند، و او را به آلودگی جنسی میکشاندند.
هم چنین آن ها راه زنى مى کردند و مسافران آن چند شهر را به انواع مختلف لخت نموده و اموالشان را به یغما مى بردند و انواع آزارها و رسوایى ها را نسبت به آن ها روا مى داشتند. طبرسى در تفسیر آیه «و تقطعون السبیل» در سوره عنکبوت ذکر کرده است که قوم لوط پاى مردم را با عمل زشت لواط از شهرهاى خود بریدند، زیرا هرکس را که از شهرشان عبور مى کرد، او را هدف قرار داده و هر کدام سنگى به طرف او پرتاب مى کرد. هر یک از سنگ ها که به او اصابت مى کرد، آن مسافر مال کسى بود که آن سنگ را پرتاب کرده بود. صاحب سنگ مال او را مى گرفت و با او لواط مى کرد و سه درهم نیز به عنوان غرامت از وى دریافت مى کردند و این حکم قاضى آن ها بود که چنین حکمى را صادر مى کرد!
از جمله کارهاى بسیار زشتى که قرآن در سوره عنکبوت با ذکر جمله «و تأتون فی نادیکم المنکر؛ با یکدیگر در ملأ عام کارهای رکیک و زشت انجام میدادند.» یعنى در مجلستان اعمال زشت انجام مى دهید. کنایه وار بدان اشاره کرده است. از جمله از کارهای آنها این بود که راهها را برای زشتکاری میبستند و آشکارا در معرض دید مردم، منکرات را انجام میدادند. در بعضی از تفاسیر، کلمه «منکر» به هسته انداختن آنها تفسیر شده که آن هم به خاطر هوسهایشان بود. اما اهل تفسیر و مورخان تصریح کرده اند، که منظور همان عمل لواط و سایر اعمال زشت بود که آشکارا در حضور یک دیگر انجام مى دادند و از هم دیگر شرم نمى کردند. خلاصه انواع کارهاى ناشایست را در نهان و آشکار انجامى مى دادند و هیچ شرمى و حیایى از هم نداشتند.
طبرسى در ذیل همین آیه قولى نقل کرده که مجالس آن ها مشتمل بر انواع کارهاى زشت و قبیح بود؛ مانند: دشنام و سخنان رکیک، پس گردنى زدن، قمار، شلاق زدن، سنگ پرانى، نواختن تار و تنبور، کشف عورت و لواط. هم چنین طبق نقل طبرى و مورخان دیگر و برخى از روایات، در حضور یکدیگر و در مجالس علنى ضرطه مى دادند.
صدوق در کتاب خصال از امیر مؤمنان روایت کرده که «شش عمل میان این امت، از اخلاق قوم لوط است: مهر بازى، تلنگر (یا پرتاب سنگ هاى ریز با سرانگشت به سوى مردم)، جویدن سقز (یا آدامس ، بلند کردن جامه ها به خاطر بزرگى کردن و تکبر، بازگذاشتن تکمه قبا و پیراهن.»
علامه مجلسی این روایت را اینگونه نقل نموده است: به سند معتبر از حضرت امیرالمؤمنین (ع) منقول است که: «شش چیز است در این امت که از عملهاى قوم لوط است: کمان گلوه انداختن، سنگریزه با انگشتان انداختن، قندران خاییدن، جامه بر زمین انداختن از روى تکبر، و بندهاى قبا و پیراهن را گشودن.»
هم چنین امام باقر (ع) از رسول خدا (ص) روایت کرده که آن حضرت در روایتى فرمود: «قوم لوط مردمى بودند که از غائط و مدفوع و نیزاز جنابت خود را پاک نمى کردند (یعنى غسل جنابت و تطهیر نمى کردند). مردمانى بخیل و خسیس به طعام و خوراک بودند.» علامه مجلسی می فرماید: «در روایت دیگر وارد شده است: از اعمال قبیحه ایشان آن بود که در مجالس بر روى یکدیگر باد سر مى دادند، لهذا لوط به ایشان گفت: در مجالس خود کارهاى بد مکنید.»
درباره این که عمل زشت لواط (و به اصطلاح امروز هم جنس بازى) چگونه میان آن ها شیوع یافت (با این که مطابق روایات و تواریخ تا با آن روز سابقه نداشت) و این که علت آن چه بود، اختلاف است در حدیثى که کلینى و دیگران از امام باقر (ع) روایت کرده اند، آن حضرت فرمود: «قوم لوط از برترین اقوامى بودند که خداى تعالى آفریده و به همین جهت که قومى برتر بودند شیطان سخت آن قوم را هدف وساوس خود قرار داد. یکى از برتریها و امتیازات قوم نامبرده این بود که وقتى به سر کار مى رفتند دسته جمعى مى رفتند و زنان در پشت سرشان باقى مى ماندند و ابلیس هم آنان را به این روش معتاد کرد، و وقتى هنگام کشت و زرع و یا هر کار دیگرى که داشتند تمام مى شد و مردم به شهر بر مى گشتند ابلیس می رفت و کشت آنان را خراب مى کرد. مردم به یکدیگر گفتند: باید کمین کنیم ببینیم این کیست که متاع ما را خراب مى کند یک بار در کمین نشستند دیدند پسرى است بسیار زیبا که پسرى به آن زیبایى ندیده بودند پرسیدند که نه یک بار و نه دو بار که متاع و مایه زندگى ما را خراب مى کنى آنگاه با یکدیگر در خصوص مجازاتش مشورت کردند، بر این رأى دادند که او را بکشند پس آن پسر را به دست کسى سپردند تا شب از او محافظت کند و فردا اعدامش کنند، چون شب فرا رسید پسرک فریادى برآورد، آن شخص پرسید تو را چه مى شود؟ گفت: پدر من نیمه شب مرا در روى سینه و شکم خود مى خوابانید، و من به این کار عادت کرده ام و امشب چون پدرم نیست خوابم نمى برد. آن شخص گفت: بیا و روى شکم من بخواب.»
امام فرمود: «پسرک بدن آن شخص را آنقدر مالش داد تا تحریک شد و به او یاد داد که مى توانى با من جماع کنى، پس اولین کسى که این عمل زشت را در بشر باب کرد ابلیس بود و دومین کس همان شخصى بود که با آن پسرک لواط کرد و بعد از تحقق یافتن این عمل زشت پسرک از دست آن مردم گریخت، صبح آن شخص به مردم خبر داد که (اگر پسرک گریخت مفت نگریخت) من فلان کار را با او کردم مردم خوششان آمد با اینکه تا آن روز هیچ آشنائى با این عمل نداشتند ولى از آن روز دست به کار آن شدند و کار به جایى رسید که دست از زنان برداشته مردان به یکدیگر اکتفا کردند و به مردان خود بسنده ننموده افرادى را بر سر راه مى گماشتند تا اگر مسافرانى از آنجا عبور کردند اطلاع دهند تا با آنان نیز این عمل زشت را مرتکب شوند، کار به جایى رسید که مردم شهرهاى دور و نزدیک از این قوم متنفر شدند. ابلیس وقتى دید نقشه اش در مردان کاملا جا افتاد به سر وقت زنان آمد و خود را به شکل زنى مجسم ساخته به آنان گفت آیا مردان شما به یکدیگر قناعت مى کنند؟ گفتند: آرى خود ما به چشم خود این عمل آنان را دیده ایم و جناب لوط هم از همه ماجرا آگاه شد، آنان را موعظه مى کند و توصیه مى نماید، مؤثر نمى افتد، ابلیس زنان را نیز گمراه کرد تا جایى که زنها هم به یکدیگر اکتفاء نمودند.»
در حدیث دیگرى که صدوق از امام باقر (ع) روایت کرده آن حضرت علت شیوع این عمل را میان آن ها خصلت نکوهیده بخل ذکر فرموده است و به ابوبصیر که راوى حدیث و یکى از اصحاب اوست چنین مى گوید: «اى ابامحمد، رسول خدا در هر صبح و شام از بخل به خدا پناه مى برد و ما نیز از این صفت به خدا پناه مى بریم. خداى تعالى فرمود: و کسى که نفسش از بخل نگه دارى شود، آنان رستگارند. و اکنون سرانجام (شوم) بخل را به تو خبر خواهم داد.»
سپس داستان قوم لوط را براى ابوبصیر به عنوان شاهد نقل فرمود و گفت: «قوم لوط اهل قریه اى بودند که بخل داشتند و همین بخل باعث درد بى درمانى در مورد شهوت جنسى آن ها شد.» ابوبصیر گوید: «پرسیدم که چه دردى براى آن ها به بار آورد؟» فرمود: «قریه قوم لوط سر راه مردمى بود که به شام و مصر سفر مى کردند و وقتى کاروانى بر آن ها مى گذشت، از آن ها پذیرایى مى کردند. هنگامى که این ماجرا ادامه پیدا کرد، از روى بخل و خستى که داشتند، ناراحت شده و در فکر چاره اى افتادند و همان بخل موجب شد که چون میهمانى بر آن ها وارد مى شد، با او لواط مى کردند بى آن که شهوتى به این کار داشته باشند و تنها این عمل را با مردم انجام مى دادند تا کسى به دیار آن ها وارد نشود و همین سبب شد که پاى مسافران از سرزمین آن ها قطع شود و دیگر کسى بدانجا نیاید، اما این عمل میان آن ها رسوخ پیدا کرد و سرانجام موجب هلاکت آن ها گردید.»
در حدیثى از تفسیر على بن ابراهیم، چنین بود: «وقتى از رفت و آمد کاروانیان ناراحت شدند، در صدد چاره برآمدند. شیطان به صورت پیرمردى نزد آن ها آمده و بدان ها گفت: اگر مى خواهید دیگر کسى به شهر و دیار شما نیاید، از این پس با آن ها این عمل را انجام دهید. بعد خود به صورت جوانى زیبا روى نزد آن ها آمد و ایشان با او لواط کردند و از این کار خوششان آمد. کم کم این عمل میانشان رسوخ کرد تا جایى که مردان به مردان و زنان به زنان اکتفا کردند.»
در احادیث دیگرى هم نظیر این علت ذکر شده است. به هر صورت این خصلت نکوهیده وسیله اى به دست شیطان داد تا آن ها را به کارى زشت و گناهى بزرگ وادار کند و سبب نابودى آن مردم تیره بخت گردد.
عبدالوهاب نجار در کتاب قصص الانبیاء خود، داستانى از قوم لوط نقل کرده که ستم فراوان و بیدادگرى میان طبقات مختلف آن ها از این داستان به خوبى معلوم مى شود. وى مى گوید: «در یکى از کتاب هاى عبرى در وصف قوم لوط خواندم که نوشته بود: زمانى ساره (همسر ابراهیم خلیل الرحمان) لعاذر را که بزرگ غلامان ابراهیم بود به شهر سدوم فرستاد تا از سلامتى لوط براى او خبر بیاورد. لعاذر به دنبال دستور ساره به سدوم رفت. وقتى وارد آن شهر شد، مردى جلوى او را گرفت و بدون مقدمه سنگى بر سرش زد و خون زیادى از جاى آن بریخت. سپس همان مرد گریبان لعاذر را گرفته و مدعى پاداش خود شد و گفت: اگر این خون ها در بدن تو مى ماند، به تو زیان مى زد و چون من این زیان را از تو دور کرده ام، مستحق پاداش هستم. سرانجام پس از گفتگو قرار شد نزد قاضى شهر سدوم بروند. هنگامى که نزد وى رفتند، او نیز به نفع آن مرد حکم داد و به لعاذر گفت: باید مزد این مرد را بدهى که سبب شده تا زیانى از تو دور شود و خون تو بر زمین بریزد! لعاذر که این جریان را مشاهده کرد و حکم ظالمانه قاضى و ستم آن مرد را دید، عصبانى شد و بى درنگ سنگى برداشت و بر سر قاضى زد و سر او را شکست و خون او را بریخت. سپس به قاضى گفت: اکنون آن مزدى را که من براى ریختن خونت از تو طلبکارم، به جاى مزدى که این مرد سدومى از من طلبکار است به او بده!»
نجار پس از نقل این داستان مى گوید: «من پیش از این که داستان فوق را بخوانم این شعر معرى را که مى گوید:
واى امرى فى الناس القى قاضیا *** ولم یمض احکاما لحکم سدوم
خوانده بودم ولى معناى آن را نفهمیده بودم و نمى دانستم منظورش از سدوم در این شعر چیست و چون این داستان را خواندم معناى آن را فهمیدم.»
بارى داوران سدوم به بیدادگرى مشهور بوده اند و در امثال عرب نیز آمده است که گفته اند: «فلان اجور من قاضى سدوم؛ فلان بیدادگرتر از قاضى سدوم است.» از جمله احکام ستمگرانه اى که از آن ها نقل کرده اند، این بود که اگر به کسى ستم مى شد قاضى دستور مى داد چهار درهم از آن شخص ستم دیده به عنوان جریمه بگیرند یا اگر کسى مثلا شکایت مى کرد که فلان کس گوش خر مرا کنده است، قاضى مى گفت که خرت را به او بسپار تا آنقدر نگاه دارد که گوشش بروید و نیز اگر مردى شکایت مى کرد که فلانى زن مرا آنقدر زده است که بچه انداخته، قاضى مى گفت که زنت را به او بده تا نزد خود نگه دارد و خرجش بدهد تا بچه دیگرى از آن مرد بیاورد و آن بچه را به جاى بچه خودت نزد تو آورد. به هر صورت مردم آن ناحیه به انواع ظلم ها، انحرافات، اعمال زشت و کارهاى بیهود و قضاوت هاى ظالمانه آلوده و مبتلا بودند تا این که لوط پیغمبر به میان آن ها آمده و به تبلیغ و ارشاد ایشان همت گماشت و رسالت دشوار خود را ابلاغ فرمود.
لوط سی سال در میان قوم خود همچون کوه ایستاد و در برابر آنها قیام کرد، و مکرر و هر روز آنها را با نصیحت و پند و استدلال و ترساندن از عذاب خدا، به سوی حق راهنمایی مینمود و حجت را بر آنها تمام میکرد.
لوط (ع) هم چون استادش ابراهیم (ع) مردی سخی و بزرگوار و مهمان نواز بود، هر کس بر او وارد میشد با کمال احترام از او پذیرایی میکرد.
ولی قوم او، وقتی که مسافران و واردین غریب را میدیدند، سنگ به سوی آنها انداخته، و هر کس که سنگش به کسی اصابت میکرد، اموالش را میگرفت و با او عمل زشت انجام میداد و سه درهم به عنوان غرامت میپرداخت، و قاضی آنها به دادن این سه درهم به مسافر مظلوم، قضاوت میکرد.
و به طور کلی آنها غرق درانحرافات و آلودگیها بودند، در مجالس عمومی با ساز و آواز و رقص و عریان، در هم مخلوط میشدند (همچون مواردی که هم اکنون در کشورهای غربی وجود دارد) و زشتکاری و کثافتکاری را به جایی رساندند که پیامبر اسلام (ص) فرمود: «زمین گریه کرد تا حدی که اشکش به آسمان رسید و آسمان گریه کرد تا حدی که اشکش به عرش رسید، آن گاه خداوند به آسمان فرمان داد که آنها را سنگباران کند.»
پیامبران داستان قرآنی حضرت لوط (ع) قوم لوط (ع) رذایل اخلاقی روابط جنسی لواط تاریخ