خداوند می فرماید: «و امطرنا علیهم مطرا فانظر کیف کان عاقبة المجرمین؛ و (سپس چنان) بارانى (از سنگ) بر آنها فرستادیم؛ (که آنها را درهم کوبید و نابود ساخت) پس بنگر سرانجام کار مجرمان چه شد.» (اعراف/ 84)
پس (با دیده عبرت و نظر فکرت) بنگر که فرجام کار و عاقبت حال گنهکاران (و کسانى که در حق خودشان و حق پروردگارشان جرم مى کنند) چگونه است و باید بدانیم که این عقاب و بى پروائى و فسق و فجورى است که خلق را فاسد و ملتها را معدوم مى سازد و این عقاب طبیعى و سنت الهى است و هرگز تغییرپذیر نیست، «و لن تجد لسنة الله تبدیلا؛ هرگز براى سنت خدا دگرگونى نخواهى يافت.» (فاطر/ 43) خطاب به پیامبر اسلام (ص) است تا او و امتش عبرت بگیرند.
خداوند می فرماید: «مسومة عند ربک و ما هى من الظالمین ببعید؛ (سنگهایى که) نزد پروردگارت نشاندار بود و آن از (سایر) ستمگران دور نیست.» (هود/ 83)
منظور از «مسومة» ظاهرا آن است که، این سنگها بر همه نمى بارد بلکه علامتدار و (نام گذارى شده است) فقط براى ظالمان است. و نیز گفته اند، «مسومة» صفت «حجارة» است یعنى آن سنگها نشاندار بود و علامتهاى در آنها گذارده شده بود که دلالت داشت بر اینکه آنها مخصوص عذاب است بعضى گفته اند یعنى خط قرمزى بر اطرافش کشیده شده بود و بعضى گفته اند نام صاحبش بر آن نوشته شده بود و نیز گفته اند نشانه اى داشت که از سنگهاى زمین متمایز بود و بعضى گفته اند مهر خورده بود، در جمله «و ما هى من الظالمین ببعید» یعنى این سنگها از ستمگران امت تو نیز اى محمد دور نیست، و منظور از این جمله تهدید و ارعاب قریش است و گفته اند پس از قوم لوط خداوند هیچ ستمگرى را از آن سنگها پناه نداده است، پس از خدا بترسید و از وى برحذر باشید.
از امام باقر (ع) نقل شده که فرمود: «معناى اینکه خداى عز و جل به محمد (ص) فرمود: ((و ما هى من الظالمین ببعید)) این است که چنین عذابى که بر قوم لوط نازل شد از ظالمان امت تو نیز اگر همان گناه را مرتکب شوند که قوم لوط مرتکب مى شدند دور نیست، و رسول خدا (ص) درباره این عمل شنیع فرمود: کسى که بر عمل ((وطى رجال)) اصرار بورزد نخواهد مرد مگر بعد از آنکه مبتلا به این بیمارى شود که مردان را به سوى خود دعوت کند.» بنابر این جمله ((و ما هى من الظالمین ببعید)) تهدید قریش است. و قمى در تفسیرش به سند خود از ابى بصیر از امام صادق (ع) روایت کرده که در ذیل جمله: «و امطرنا علیها حجارة من سجیل منضود؛ پس همین که امر ما آمد، سرزمینشان را زیر و رو نموده بلندیهایش را پست، و پستیهایش را بلند کردیم و بارانى از کلوخ بر آن سرزمین باریدیم؛ کلوخهایى چون دانه هاى تسبیح ردیف شده.» (هود/ 82) فرموده «هیچ بنده اى از بندگان خدا که عمل قوم لوط را حلال بداند از دنیا نمى رود مگر آنکه خداى تعالى با یکى از آن سنگها که بر قوم لوط زد او را خواهد زد و مرگش در همان سنگ خواهد بود ولى خلق، آن سنگ را نمى بینند.»
مرحوم کلینى نیز در کافى به سند خود از میمون البان از آن حضرت نظیر این روایت را نقل کرده و در آن آمده «کسى که اصرار بر عمل لواط داشته باشد نمى میرد مگر بعد از آنکه خدا او را با یکى از این سنگها هدف قرار دهد و مرگش در همان سنگ باشد و احدى آن سنگ را نمى بیند.» و در این دو حدیث اشاره اى هست به اینکه جمله ((و ما هى من الظالمین ببعید)) اختصاصى به قریش ندارد و نیز اشاره دارد به اینکه عذاب مذکور (یعنى رمى به سنگ ریزه) عذابى روحانى بوده نه مادى.
خداوند می فرماید: «و انکم لتمرون علیهم مصبحین* و بالیل افلا تعقلون؛ و شما پیوسته صبحگاهان از کنار (ویرانه هاى شهرهاى) آنها مى گذرید. و (همچنین) شبانگاه آیا نمى اندیشید؟» (صافات/ 137- 138) آیه شریفه خطاب به قریش است که مى فرماید: «شما اى گروه قریش مى گذرید بر منازل ایشان وقتى که به تجارت شام مى روید صبحگاهان و نیز شامگاه بر منازل ایشان گذر دارید (روز و شب بر آنها گذر دارید) آیا تعقل و اندیشه نمى کنید که عاقبت تکذیب کنندگان جز به هلاکت ختم نمى شود.»
خداوند می فرماید: «ان فى ذلک لأیات للمتوسمین* و انها لبسبیل مقیم* ان فى ذلک لأیة للمومنین؛ در این (سرگذشت عبرت انگیز قوم لوط) نشانه هایى است براى هوشیاران. و ویرانه هاى سرزمین آنها بر سر راه همیشگى (کاروانها) است. در این نشانه اى است براى مؤمنان.» (حجر/ 75- 77)
گفته اند، یعنى آنچه درباره هلاکت قوم لوط گفته شد براى اهل تفکر و عبرت، دلائل و راهنمایى است، و نیز گفته اند براى اهل فراست دلائل و راهنمایى است. از پیامبر اسلام (ص) نقل شده است که «از فراست مؤمن بپرهیزید که او به نور خداوند مى نگرد.» و نیز فرموده «خداوند را بندگانى است که مردم را به نشانه مى شناسند.» آنگاه همین آیه را قرائت کرد و امام صادق (ع) فرمودند: «مائیم کسانى که مى اندیشیم و عبرت مى گیریم. راه سعادت در ما اقامه شده و این راه به سوى بهشت است.» و نیز گفته در حقیقت (در این نزول عذاب قوم لوط) از براى هشیاران بیداردل دلیل و برهان است، یعنى از تنبیه عاصیان و سرکشان پیشین باید عبرت گرفت و مرتکب قبایح نگردید.
معنا و مفهوم «متوسمین»: گفته اند «متوسم» از وسم» به معناى «نشان» است. و نیز گفته اند متوسمین، به معناى متفکرین، متفرسین (تیزهوشان) که حقیقت هرچیز را به سمت و علامت آن مى شناسند. از حضرت امام صادق (ع) مروى است که فرمود: «نحن المتوسمون و السبیل فینا مقیم والسبیل طریق الجنة؛ متوسمین ما هستیم و راه در نزد ما برپا و ثابت است و سبیل راه بهشت است.»
بنابراین آیه اول مى فرماید: نابود شدن قوم لوط و به درک اسفل رفتن آنان بهترین وسیله است براى افرادى که لایق عبرت گرفتن باشند. و شهر لوط در رهگذر مردم قرار دارد. آنها براى انجام حوائج زندگى از آنجا مى گذرند و به آن عبرت مى گیرند، زیرا آثارى که مورد توجه قرار مى گیرد در آنجا برقرار و ثابت و پایدار است. این شهر «سدوم» است.
قتاده گوید: «قریه هاى قوم لوط میان راه مدینه و شام است.» بنابراین معناى آیه دوم این مى شود که (وانها) یعنى، و به درستى که شهرهاى مؤتفکه (لبسیل مقیم) بر راه دایم السلوک است یعنى راهى که قافله ها همیشه از آن مى روند و آثار آن را مى بینند. باز هم به عنوان تأکید بیشتر و دعوت افراد با ایمان به تفکر و اندیشه در این داستان عبرت انگیز اضافه مى کند که در این داستان نشانه اى است براى افراد با ایمان «ان فى ذلک لآیة للمومنین» چگونه ممکن است انسان ایمان داشته باشد و این سرگذشت تکان دهنده را بخواند و عبرتها نگیرد؟ اختصاص دادن آیت به مؤمنین براى این است که اهل ایمان مى فهمند و عبرت مى گیرند و درک مى کنند و متنبه مى شوند که این نوع بلاها از جانب خداوند است که در اثر کفر و شرک و معاصى و مخالفت با انبیا و تکذیب رسل و ارتکاب قبایح بوجود آمده، و اما غیرمؤمنین چنین نیستند.
خداوند می فرماید: «و لقد اتوا على القریة التى امطرت مطر السوء افلم یکونوا یرونها بل کانوا لا یرجون نشورا؛ آنها [مشرکان مکه] از کنار شهرى که باران شر [بارانى از سنگهاى آسمانى] بر آن باریده بود [دیار قوم لوط] گذشتند؛ آیا آن را نمى دیدند؟ (آرى، مى دیدند) ولى به رستاخیز ایمان نداشتند.» (فرقان/ 40)
کفار مکه از قریه قوم لوط که سنگباران شد عبور کرده اند، آیا این قریه را در مسافرتها ندیده اند که بترسند و عبرت بگیرند؟ بلکه قریه را دیده اند و عبرت نگرفته اند. زیرا از قیامت نمى ترسند و امید پاداش ندارند و به نشأة بعد از دنیا مؤمن نیستند تا از ارتکاب گناه خوددارى کنند. و نیز گفته شده است، پروردگار بر سبیل تنبیه به کفار خطاب مى فرماید که آمدید و قریه اى را که باران عذاب بر ایشان نازل نمودیم مشاهده کردید که چگونه اهالى نابود شدند، شما در این مسافرت ها که مى کنید از کجا ایمن هستید که گرفتار همان سرنوشت نشوید با وجود این مشاهدات باز کفار از روز رستاخیز و قیامت بى خبر و امیدى به معاد و محشر ندارند.
خداوند می فرماید: «ان فى ذلک لأیة و ما کان اکثرهم مؤمنین* و إن ربک لهوالعزیز الرحیم؛ در این (ماجراى قوم لوط و سرنوشت شوم آنها) آیتى است؛ اما بیشترشان مؤمن نبودند. و پروردگار تو عزیز و رحیم است.» (شعراء/ 174- 175)
از اینجا دو مطلب مى توان استفاده نمود، یکى اینکه، آیه خبر مى دهد حکمت عذاب این جماعت و نیز باقى مشرکین براى اتمام حجت و ارسال پیامبران بود زیرا که اکثر عذاب شدگان ایمان نیاورده بودند، این بود که مستحق عذاب گردید نه اینکه به اینها بدون استحقاق ستم شده باشد. و دیگر براى تنبه دیگران که شاید وقتى آثار عذاب گذشتگان که در اثر نافرمانى و کفر مبتلا گردیدند ببینند از مخالفت و خودسرى بیرون آیند و موافقت نمایند. و نیز گفته اند، چه آیت و نشانه اى از این روشنتر که شما را به مسائل مهم و سرنوشت سازى آشنا مى کند، بى آنکه نیاز به تجربه شخصى داشته باشید. آرى تاریخ گذشتگان عبرتى است و آیتى براى آیندگان، حتى تجربه هم نیست، زیرا در تجربه باید انسان متحمل ضایعاتى شود تا نتایجى بگیرد، اما در اینجا از ضایعات دیگران نتیجه عاید ما مى شود. و خداى تو است که عزیز و رحیم است، غالب است بر کافران و عذاب ایشان، و مشفق و مهربان است بر مؤمنان.
نیز گفته اند چه رحمتى از این برتر که اقوامى چنین آلوده را فورا مجاز نمى کند و به آنها مهلت کافى براى هدایت و تجدید نظر مى دهد و نیز چه رحمتى از این برتر که مجازاتش خشک و تر را با هم نمى سوزاند، حتى اگر یک خانواده با ایمان در میان هزاران هزار خانواده آلوده باشد آنها را نجات مى بخشد و چه عزت و قدرتى از این بالاتر که در یک چشم برهم زدن چنان دیار آلودگان را زیر و رو مى کند که اثرى از آن باقى نمى ماند زمینى را که گاهواره آسایش آنها بود، مأمور مرگشان مى کند، و باران حیاتبخش را تبدیل به باران مرگبار مى سازد.
خداوند می فرماید: «ولقد ترکنامنها ایةبینة لقوم یعقلون؛ و از این آبادى نشانه روشنى (و درس عبرتى) براى کسانى که مى اندیشند باقى گذاردیم.» (عنکبوت/ 35) مى فرماید، ما از این قریه (شهر قوم لوط) تنها علامتى روشن باقى گذاشتیم، براى مردمى که تعقل دارند، تا از دیدن آن عبرت گیرند و از خدا بترسند و آن علامت همان آثار و خرابه هایى است که بعد از نزول عذاب از قریه باقى مى ماند، ولیکن امروز معلوم نیست که آن آثار کجا است و چه بسا گفته مى شود که: بعد از جریان هلاکت آنان، آب دریا آن شهر را گرفت و آن دریا همان بحر لوط است، ولیکن از ظاهر آیه برمى آید که آثار این شهر در زمان نزول آیات مورد بحث معروف بوده. و مردم جاى آنها را مى دانستند و بر سر راه تجارى مدینه به شام بوده است.
خداوند می فرماید: «و ترکنا فیها ایة للذین یخافون العذاب الالیم؛ و در آن (شهرهاى بلادیده) نشانه اى روشن براى کسانى که از عذاب دردناک مى ترسند به جاى گذاردیم.» (ذاریات/ 37) خرابه هاى شهر (مؤتفکه) را باقى گذاشتیم تا آنکه آیت و نشانه باشد براى کسانى که از عذاب دردناک مى ترسند. اشاره به اینکه پیامبران کسانى را مى توانند ارشاد نمایند که حالت ایمان و تصدیق در آنها باشد یعنى به خدا ایمان داشته باشند و معتقد باشند که خداوند در موقع رحمت کثیر الاحسان و در موقع غضب شدیدالانتقام است، چنین کسانى وقتى آثار عذابى که بر گذشته گان وارد گردیده دیدند بر ایمانشان افزوده مى گردد و خوف و هیبت الهى بر قلبشان مستولى خواهد گردید، لکن اشخاص سست عقیده مثل اکثر مسلمان نماهاى امروزه که هر آفت و بلایى بر آنها فرود آید حمل بر امور طبیعى مى نمایند و ابدا خود را مقصر نمى دانند قابل هدایت نخواهند بود. از این آیات و نشانه هاى خدا تنها کسانى پند مى گیرند که آمادگى پذیرش در وجودشان باشد و احساس مسئولیت کنند.
خداوند می فرماید: «ضرب الله مثلا للذین کفروا امرأت نوح و امرأت لوط کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتاهما فلم یغنیا عنهما من الله شیئا و قیل ادخلا النارمع الداخلین؛ خداوند براى کسانى که کافر شده اند، به همسر نوح و همسر لوط مثل زده است، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند ولى به آن دو خیانت کردند و ارتباط با این دو (پیامبر) سودى به حالشان (در برابر عذاب الهى) نداشت و به آنها گفته شد: وارد آتش شوید همراه کسانى که وارد مى شوند.» (تحریم/ 10)
آیه شریفه بیان مثل براى همسران پیامبر اسلام حضرت رسول (ص) مبنى بر توبیخ از مخالفت و ایذاء رسول خدا (ص) است که سبب کفر و خروج از حریم اسلام خواهد بود و مصاحبت دو زوجه [عایشه و حفصه] با رسول خدا (ص) همراه با مخالفت او، جز ضرر و زیان براى آن دو نتیجه اى نخواهد داشت... همچنان که همسر نوح (ع) در اثر خیانت و ایذاء نوح [که به آن حضرت نسبت جنون مى داد و مردم را از ایمان آوردن به او باز مى داشت] و نیز همسر لوط از نظر ایذاء لوط و ترغیب مردم به رفتار زشت و شنیع [وى مردم را از ورود میهمانان بر لوط آگاه مى کرد تا آن قوم نسبت به میهمانان لوط هتک حرمت نمایند و بدین شکل آبروى لوط را مى ریخت] مورد تهدید و عقوبت و عذاب قرار گرفتند.
نکات قابل استفاده از آیه شریفه:
1- چنانکه بسیارى از مفسرین گفته اند آیه در مقام توبیخ و تهدید همسران پیامبر (ص) به ویژه [عایشه و حفصه] است که مبادا پیامبر (ص) را اذیت نمایند که اذیت و آزار او سبب کفر و خروج از اسلام و در نتیجه ابتلا به عذاب مى گردد، همچنانکه همسران نوح و لوط (ع) مبتلا به عذاب شدند.
2- در سرنوشت همسران نوح (ع) و لوط (ع) عبرتى است براى همسران رسول خدا (ص) که تصور نکنند همسر پیامبر بودن تحت هر شرایطى ناجى است.
3- قرابت و نزدیکى با پیامبران و اولیاء الهى (حتى زوجیت) مانع خروج از اسلام و ایمان و سبب منع از عذاب نمى گردد، چه بسا در حال قرابت معصیت کردن سبب مضاعف شدن مجازات گردد چنانکه خطاب به همسران پیامبر در سوره احزاب آیه 31 مى فرماید.
4- از آنجا که انسان موجودى مختار است، هیچ گاه تحت جبر محیط زندگى (خانواده و اجتماع) قرار نمى گیرد، بلکه تحت هر شرایطى مى تواند هر راهى را مى خواهد انتخاب کند. چنانکه در آیات اشاره شده است همسران نوح و لوط (ع) گمراهى را بر هدایت، و ظلمت را بر نور و طاغوت را بر اولیاء و انبیاء الهى ترجیح دادند اگرچه در جوار پیامبر خدا و تحت امر او مى زیستند و نیز در آیات اشاره مى کند که آسیه همسر فرعون، هدایت را بر گمراهى و نور را بر ظلمت و اولیاء و انبیاء الهى را بر طاغوت ترجیح داد و راه آنان را برگزید اگرچه در کنار فرعون و تحت حاکمیت او و زیر فشارها و شکنجه هاى او خورد مى شد.
این مثل ها راه عذر و بهانه هاى بدتر از گناه را بر انسان مسدود مى کند، انسان تحت هیچ شرایطى (خانوادگى و اجتماعى) نمى تواند گناه گمراهى خود را به گردن کسى بیندازد، هرکس مسئول انتخاب راه خود است و خداوند این قدرت را به انسان داده. در نتیجه این آیه شریفه تنها سرنوشت همسران نوح و لوط (ع) را براى عبرت همسران پیامبر اسلام (ص) مثال نزده، بلکه براى همه انسانها این مثل را زده، که «اى انسان، تو نه مجبور به هدایت و نه مجبور به گمراهى هستى حتى خدا و پیامبران الهى تو را مجبور نمى کنند.» «انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا؛ ما راه را به او نشان داديم خواه شاكر باشد و پذيرا گردد يا ناسپاس.» (انسان/ 3) خداوند راه به انسان نشان داده است، این خود اوست که چه راهى را برگزیند، پس مسؤلیتى خطیر و سرنوشت ساز به دوش انسان قرار داده شده. البته خداوند انسان را در انتخاب مسیر صحیح یارى خواهد کرد اگر انسان از او استمداد بطلبد.
داستان قرآنی حضرت لوط (ع) قوم لوط (ع) رذایل اخلاقی عبرت عذاب الهی نتیجه اعمال اختیار