برخی بر اساس مبانی نقلی شبهه ای را در مورد عصمت حضرت یوسف (ع) ذکر نموده اند که در قرآن کریم، نسبت دروغ به حضرت یوسف داده شده است و از جمله در آیه 70 از سوره یوسف از قول حضرت یوسف (ع) مى فرماید: «ثم اذن مؤذن ایتها العیر انکم لسارقون؛ آن گاه منادى بانگ در داد: اى کاروانیان! بى گمان شما دزد هستید.» در حالى که برادران یوسف، مرتکب دزدى نشده بودند. شبهه کنندگان می گویند که این آیه ظهور در امکان دروغ یوسف (ع) دارد. به همین جهت نتیجه می گیرند که با توجه به این آیه یوسف (ع) مرتکب دروغ شده است و این با عصمت ایشان ناسازگار است.
1- طبق اعتقاد مسلمانان حضرت یوسف (ع) معصوم بوده است.
2- ولی طبق آیه 70 سوره یوسف حضرت یوسف (ع) مرتکب دروغ شده است.
3- این موضوع با عصمت ایشان سازگاری ندارد.
اینگونه سخنان که به حسب بعضى از روایات از روى «توریه» «اراده معناى دیگر» گفته شده به خاطر مصالح مهمترى بوده و از بعضى از آیات مى توان استظهار کرد که با الهام الهى بوده است چنانکه در داستان حضرت یوسف (ع) مى فرماید: «کذلک کدنا لیوسف؛ اين گونه به يوسف شيوه آموختيم.» (یوسف/ 76) و به هر حال، چنین دروغهایى گناه و مخالف با عصمت نیست.
خداوند در این آیه می فرماید: «فلما جهزهم بجهازهم جعل السقایة فى رحل أخیه ثم أذن مؤذن أیتها العیر إنکم لسارقون؛ پس چون بارهایشان را آماده کرد، جام را در باردان برادرش نهاد. آن گاه منادى بانگ در داد: اى کاروانیان! بى گمان شما دزد هستید.» (یوسف/ 70)
طبق بعضى از روایات، یوسف به برادرش بنیامین گفت: «آیا دوست دارى نزد من بمانى؟» او گفت «آرى ولى برادرانم هرگز راضى نخواهند شد چرا که به پدر قول داده اند و سوگند یاد کرده اند که مرا به هر قیمتى که هست با خود بازگردانند.» یوسف گفت: «غصه مخور من نقشه اى مى کشم که آنها ناچار شوند تو را نزد من بگذارند.»
سپس هنگامى که بارهاى غلات را براى برادران آماده ساخت دستور داد پیمانه گرانقیمت مخصوص را، درون بار برادرش بنیامین بگذارد (چون براى هر کدام بارى از غله مى داد) البته این کار در خفا انجام گرفت، و شاید تنها یک نفر از ماموران، بیشتر از آن آگاه نشد، در این هنگام ماموران کیل مواد غذایى مشاهده کردند که اثرى از پیمانه مخصوص و گرانقیمت نیست، در حالى که قبلا در دست آنها بود: لذا همین که قافله آماده حرکت شد، کسى فریاد زد: اى اهل قافله شما سارق هستید! (ثم أذن مؤذن أیتها العیر إنکم لسارقون).
برادران یوسف که این جمله را شنیدند، سخت تکان خوردند و وحشت کردند، چرا که هرگز چنین احتمالى به ذهنشان راه نمى یافت که بعد از اینهمه احترام و اکرام، متهم به سرقت شوند! لذا رو به آنها کردند و گفتند: مگر چه چیز گم کرده اید؟ (قالوا و أقبلوا علیهم ما ذا تفقدون) (یوسف/ 71)، گفتند ما پیمانه سلطان را گم کرده ایم و نسبت به شما ظنین هستیم (قالوا نفقد صواع الملک) (یوسف/ 72) و از آنجا که پیمانه گرانقیمت و مورد علاقه ملک بوده است، هر کس آن را بیابد و بیاورد، یک بار شتر به او جایزه خواهیم داد (و لمن جاء به حمل بعیر). برادران که سخت از شنیدن این سخن نگران و دستپاچه شدند، و نمى دانستند جریان چیست؟ رو به آنها کرده گفتند: «به خدا سوگند شما می دانید ما نیامده ایم در اینجا فساد کنیم و ما هیچگاه سارق نبوده ایم.» (قالوا تالله لقد علمتم ما جئنا لنفسد فی الأرض و ما کنا سارقین). (یوسف/ 73)
اینکه گفتند شما خود مى دانید که ما اهل فساد و سرقت نیستیم شاید اشاره به این باشد که شما سابقه ما را به خوبى دارید که در دفعه گذشته قیمت پرداختى ما را در بارهایمان گذاشتید و ما مجددا به سوى شما بازگشتیم و اعلام کردیم که حاضریم همه آن را به شما بازگردانیم، بنابراین کسانى که از یک کشور دوردست براى اداى دین خود بازمى گردند چگونه ممکن است دست به سرقت بزنند؟ قرآن اضافه مى کند که ما این گونه براى یوسف، طرح ریختیم (تا برادر خود را به گونه اى که برادران دیگر نتوانند مقاومت کنند نزد خود نگاه دارند) (کذلک کدنا لیوسف). (یوسف/ 76)
در اینکه چرا یوسف خودش را به برادران معرفى نکرد تا پدر را از غم جانکاه فراق زودتر رهایى بخشد. باید گفت به علت تکمیل برنامه آزمایش پدر و برادران بوده است و به تعبیر دیگر این کار از سر هوى و هوس نبوده، بلکه طبق یک فرمان الهى بود که مى خواست مقاومت یعقوب را در برابر از دست دادن فرزند دوم نیز بیازماید، و بدین طریق آخرین حلقه تکامل او پیاده گردد، و نیز برادران آزموده شوند که در این هنگام که برادرشان گرفتار چنین سرنوشتى شده است در برابر عهدى که با پدر در زمینه حفظ او داشتند چه انجام خواهند داد؟
در جواب اینکه آیا جائز بود یوسف بى گناهى را متهم به سرقت کنند، اتهامى که آثار شومش دامان بقیه برادران را هم کم و بیش مى گرفت؟ پاسخش این است که این امر با توافق خود بنیامین بوده است چرا که یوسف قبلا خود را به او معرفى کرده بود، و او مى دانست که این نقشه براى نگهدارى او چیده شده است، و اما نسبت به برادران، تهمتى وارد نمى شد، تنها ایجاد نگرانى و ناراحتى مى کرد، که آن نیز در مورد یک آزمون مهم، مانعى نداشت.
اما در جواب اینکه آیا نسبت سرقت آن هم به صورت کلى و همگانى با جمله إنکم لسارقون (شما سارق هستید) دروغ نبود؟ مجوز این دروغ و تهمت چه بوده است؟ پاسخ این سؤال نیز با تحلیل زیر روشن مى شود که: اولا: معلوم نیست که گوینده این سخن چه کسانى بودند، همین اندازه در قرآن مى خوانیم قالوا (گفتند) ممکن است گویندگان این سخن جمعى از کارگزاران یوسف باشند که وقتى که پیمانه مخصوص را نیافتند یقین پیدا کردند که یکى از کاروانیان کنعان آن را ربوده است، و معمول است که اگر چیزى در میان گروهى که متشکل هستند ربوده شود و رباینده اصلى شناخته نشود، همه را مخاطب مى سازند و مى گویند شما این کار را کردید، یعنى یکى از شما یا جمعى از شما.
ثانیا: طرف اصلى سخن که "بنیامین" بود به این نسبت راضى بود چرا که این نقشه ظاهرا او را متهم به سرقت مى کرد اما در واقع، مقدمه اى بود براى ماندن او نزد برادرش یوسف و اینکه همه آنها در مظان اتهام واقع شدند، موضوع زودگذرى بود که به مجرد بازرسى بارهاى برادران یوسف برطرف گردید، و طرف اصلى دعوا (بنیامین) شناخته شد.
علامه طباطبایی می فرماید: «معنى آیه روشن است، و خلاصه اش بیان حیله ایست که یوسف (ع) به کار برد، و بدان وسیله برادر مادرى خود را نزد خود نگهداشت، و این بازداشتن برادر را مقدمه معرفى خود قرار داد، تا در روزى که مى خواهد خود را معرفى کند برادرش نیز مانند خودش متنعم به نعمت پروردگار و مکرم به کرامت او بوده باشد. جمله «أیتها العیر إنکم لسارقون» افتراء مذموم و محرمى که یوسف (ع) به برادران زده باشد نیست. خطابى که در جمله «ثم أذن مؤذن أیتها العیر إنکم لسارقون» وجود دارد، متوجه برادران یوسف است که برادر مادریش هم در میان آنان است، و هیچ مانعى ندارد که گوینده خطابى را که در حقیقت متوجه به بعضى از افراد یک جماعت است به همه آن جماعت متوجه سازد، البته این در صورتى است که افراد آن جماعت در امر مورد خطاب از یکدیگر متمایز نباشند، و در قرآن کریم از این قبیل خطابها بسیار است. و این عملى که در آیه، سرقت نامیده شده که همان وجود "سقایت" در بار و بنه برادر پدرى و مادرى یوسف باشد امرى بود که تنها قائم به او بود، نه به همه جماعت، ولیکن چون هنوز او از دیگران متمایز نشده بود لذا جایز بود خطاب را متوجه جماعت کند، و بگوید که اى گروه! شما دزدید، و در حقیقت معناى این خطاب در مثل چنین مقامى این مى شود که سقایت و جام سلطنتى گم شده و یکى از شما آن را دزدیده که تا تفتیش نشود معلوم نمى شود کدامیک از شما است.
به طورى که از سیاق برمى آید، برادر مادرى یوسف از اول از این نقشه با خبر بوده، و به همین جهت از اول تا به آخر هیچ حرفى نزد، و این دزدى را انکار نکرد، و حتى اضطراب و ناراحتى هم به خود راه نداد، چون دیگر جاى انکار و یا اضطراب نبود، زیرا برادرش یوسف خود را به او معرفى نموده و او را تسلیت داده و دلخوش ساخته بود، و قطعا در ضمن معرفى و تسلیت به او گفته که من براى نگهدارى تو چنین کید و نقشه اى را به کار مى برم، و غرضم از آن این است که تو را نزد خود نگهدارم، پس اگر او را دزد خواند در نظر برادران به او تهمت زده نه در نظر خود او، و خلاصه این نامگذارى نامگذارى جدى و تهمت حقیقى نبوده، بلکه توصیفى صورى بوده که مصلحت لازم و جازمى آن را اقتضا مى کرده است.
در نتیجه با در نظر داشتن این جهات، گفتار یوسف جزء افتراهاى مذموم عقلى و حرام شرعى نبوده (تا با عصمت انبیاء منافات داشته باشد) به علاوه، اینکه گوینده این کلام خود او نبوده، بلکه اعلام کننده اى بوده که آن را اعلام کرده است. در نتیجه باید گفت:
اولا، نه تنها این کار ناپسند شمرده نمى شود، بلکه عمل شایسته اى بوده است تا از این طریق حقیقتى را آشکار کند.
ثانیا، گاهى براى تأمین یک مصلحت مهم تر، این گونه طرح و نقشه ها مباح، مستحب و احیانا واجب مى شود، و بعید نیست که حضرت یوسف براى حفظ جان برادرش این نقشه را طرح کرده باشد، چون از آیه ى: (قال هل علمتم ما فعلتم بیوسف و أخیه) معلوم مى شود که برادر یوسف نیز همانند خود او در معرض خطر توطئه برادرانش قرار داشته است، و چون بر اساس آیین شاهان مصر، یوسف نمى توانست برادرش را بى دلیل نگهدارد، لذا این طرح را به اجرا گذاشت تا بهانه اى براى نگاه داشتن او فراهم شود، و چون این کار موجب اندوه برادر او مى شد، بعید نیست که قبلا برادرش را در جریان قرار داده باشد.»
ویژگی های پیامبران عصمت شبهه حضرت یوسف (ع) داستان قرآنی دروغ گناه