از جمله ادعیه انبیاء (ع) دعائی است که خدای سبحان از نبی محترم خود موسی (ع) حکایت کرده که در اوائل نشو و نمایش در مصر موقعی که آن مرد قبطی را با سیلی کشته بود به درگاه خدا عرضه داشته: «قال رب إنی ظلمت نفسی فاغفر لی فغفر له إنه هو الغفور الرحیم؛ گفت پروردگارا من به خود ستم کردم پس به بخشای بر من پس خداوند بر او ببخشود، زیرا او بخشنده و مهربان است.» (قصص/ 16) و نیز دعائی است که آن را موقعی که از مصر فرار کرد و به مدائن در آمد و برای دو دختر شعیب آب کشی نمود و با شکم گرسنه در سایه درختی آرمید، به درگاه خدا عرضه داشت «رب إنی لما أنزلت إلی من خیر فقیر؛ پروردگارا من به هر چه که بر من نازل کنی چه اندک و چه بسیار محتاجم.» (قصص/ 24)
موسی (ع) در این دو مسئلتش گذشته از التجاء به خدا و تمسک به ربوبیت او که خود ادب جداگانه ایست از آداب عبودیت، این معنا را به کار برده که در دعای اولش چون مربوط به امور مادی دنیوی نبود بلکه صرفا توسل به مغفرت خدا بود به حاجت خود تصریح کرد. آری خداوند دوست می دارد که بندگانش از او طلب مغفرت کنند، چنان که از نوح (ع) حکایت می کند که گفت: «و استغفروا الله إن الله غفور رحیم؛ و طلب مغفرت کنید از خدا که خداوند بخشنده و مهربان است.» (بقره/ 199) و این سفارش و توصیه را نه تنها نوح (ع) کرده بلکه سایر انبیاء (ع) هم مردم را به آن دعوت می کرده اند. برخلاف دعای دومش که در آن حاجت خود را که بر حسب دلالت مقام ضروریات زندگی از قبیل غذا و مسکن و امثال آن بوده ذکر نکرد، بلکه تنها اکتفاء کرد به ذکر احتیاج خود و برای این از ذکر حوائج خود دم فرو بست که دنیا را در نزد خدا قدر و منزلتی نیست.
و اما اینکه عرض کرد: «رب إنی ظلمت نفسی فاغفر لی؛ پروردگارا من به خود ستم کردم پس بر من ببخشای» باید دانست که این اعتراف به ظلم و طلب مغفرت موسی (ع) از قبیل اعتراف آدم و همسر اوست که گفتند: «ربنا ظلمنا أنفسنا و إن لم تغفر لنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین؛ گفتند پروردگارا ما بر خويشتن ستم كرديم و اگر بر ما نبخشايى و به ما رحم نكنى مسلما از زيانكاران خواهيم بود.» (اعراف/ 23) و خلاصه این اعتراف موسی اعتراف به گناه نیست بلکه اعتراف به کاری است که مخالف با مصلحت زندگی خود او بوده، کما اینکه اعتراف آدم و حوا نیز از همین باب بوده است، زیرا موسی (ع) اگر آن مرد را کشت قبل از بعثتش به رسالت و قبل از نهی از قتل نفس بوده، علاوه بر اینکه مرد کافری را کشت که برای خون او احترامی نیست و دلیلی هم در دست نیست بر اینکه چنین قتلی آن هم قبل از شریعت موسی (ع) حرام بوده است. آدم و حوا هم اگر با خوردن از درخت به خودشان ظلم کردند قبل از آن بوده که خداوند شریعتی را در بین بنی نوع انسانی تشریع کرده باشد، چون خدای تعالی تمام شریعتها را بعد از هبوط آدم از بهشت به زمین تأسیس نموده و صرف نهی از نزدیکی به درخت، دلیل بر این نیست که نهی مولوی بوده تا مخالفتش معصیت مصطلح بوده باشد، علاوه بر اینکه قرائنی در دست هست که نهی متعلق به آدم و حوا نهی ارشادی بوده، و پاره ای از آن قرائن در آیات سوره "طه" است.
در تفسیر داستان بهشت آدم به آنها اشاره شده، از همه اینها گذشته کتاب الهی تصریح کرده به اینکه موسی (ع) بنده ای مخلص بوده: «و اذکر فی الکتاب موسی إنه کان مخلصا و کان رسولا نبیا؛ به یاد آر در کتاب موسی را که او بنده ای مخلص و رسول و نبی بود.» (مریم/ 51) و نیز تصریح کرده به اینکه ابلیس نمی تواند بندگان مخلص خدای را اغوا کند: «قال فبعزتک لأغوینهم أجمعین* إلا عبادک منهم المخلصین؛ پس به عزتت سوگند که البته همه آنان را اغوا خواهم کرد، مگر بندگانی را از آنان که در بندگی تو مخلصند.» (ص/ 82- 83) و این هم معلوم است که معصیت بدون اغوای شیطان محقق نمی شود.
پس از تلفیق این مقدمات چنین نتیجه می گیریم که عمل موسی (قتل نفس) معصیت نبوده. و از اینجا معلوم می شود مراد از مغفرتی هم که موسی و همچنین آدم و حوا درخواست آن را کرده اند محو عقابی که خداوند بر گنهکاران مقرر داشته، نیست. چنان که مغفرت در گناهان به همین معنی است، بلکه مراد محو آثار سویی است که ظلم به نفس در زندگی آدمی باقی می گذارد. موسی (ع) هم از این می ترسید که مبادا داستان آدم کشی او افشاء شود و مردم او را در نظر خود به عنوان قاتل بشناسند، و لذا از خدای تعالی درخواست کرد که سرش را پرده پوشی کند و او را به این معنا ببخشد، چه بخشش و مغفرت در عرف و اصطلاح قرآن اعم از محو عقاب است، بلکه به معنی محو اثر سوء است هر چه می خواهد باشد، چه عقاب خدایی و چه عقاب عرفی و چه آثار دیگر، و شکی هم نیست در اینکه محو همه اقسام آثار به دست خدای تعالی است. نظیر این توجیه وجهی است که درباره دعای نوح که عرض کرد: «و إلا تغفر لی و ترحمنی؛ اگر مرا نيامرزى و به من رحم نكنى از زيانكاران باشم.» (هود/ 47) ذکر می شود و معنایش این است که: اگر مرا به ادب خود مؤدب نفرمایی و به عصمت خودت حفظم نکنی و به این وسیله بر من ترحم ننمایی از زیانکاران خواهم بود.
از آن جمله دعائیست که آن حضرت در نخستین روز بعثت خود و دریافت اولین وحی آسمانی کرده و خدای تعالی آن را چنین حکایت نموده: «قال رب اشرح لی صدری* و یسر لی أمری* و احلل عقدة من لسانی* یفقهوا قولی* و اجعل لی وزیرا من أهلی* هارون أخی* اشدد به أزری* و أشرکه فی أمری* کی نسبحک کثیرا* و نذکرک کثیرا* إنک کنت بنا بصیرا؛ گفت پروردگارا شرح صدرم ده، و کارم را آسان ساز، و گره از زبانم بگشای، تا گفتارم را بفهمند، و وزیری از خاندانم برایم قرار ده، هارون برادرم را وزیرم کن، و با وزارت او پشتم را قوی کن، و او را در مأموریتم شرکت ده، تا تو را بسیار تسبیح گوئیم، و بسیار به یادت باشیم، چون تو، به ما و کارهایمان بینایی.» (طه/ 25- 35)
موسی (ع) با این کلمات برای دعوت خود خیرخواهی می کند، و راه دعوت خود را هموار می سازد، و به طوری که کلمات او و قرائن مقامیه دلالت می کند می خواهد عرض کند که تو می دانی و به حال من و برادرم به خوبی آگاهی که ما از روزی که به حد تمیز رسیدیم تو را تسبیح می گوئیم و امشب رسالت تو بار گرانی بدوش من نهاده و تو، به حدت و خشونت طبع من و گرهی که در زبان من است داناتری، می ترسم اگر بر حسب دستور تو قوم خود را دعوت به سویت کنم و رسالتت را تبلیغ نمایم مرا تکذیب نموده و در نتیجه سینه ام تنگی کند و عصبانی شوم و زبانم از گفتار باز ماند. پس تو ای پروردگار! شرح صدری عطایم کن و کار مرا آسان ساز. این دعا همان دستوری است که خود پروردگار به همه انبیاء داده که در راه تبلیغ رسالات، خود را به زحمت نیفکنند، و فرموده: «ما کان علی النبی من حرج فیما فرض الله له سنة الله فی الذین خلوا من قبل؛ دستور پیغمبر این نیست که خود را در ادای واجب خدای تعالی به زحمت اندازد، این سنتی است که در سایر انبیاء گذشته هم اجراء می کردیم.» (احزاب/ 38) و گره از زبانم بگشای تا گفتارم را بفهمند، و برادرم هارون از من شیرین زبان تر است و هم از خاندان منست، پس چه بهتر او را شریک در کارم فرمایی و وزیرم قرارش دهی تا تو را بسیار تسبیح گوئیم، همانطوری که در سابق هم دوستدار تسبیح تو بودیم.
این است خلاصه درخواستهایی که موسی (ع) راجع به اسباب دعوت و تبلیغ از پروردگار خود می کند، ادبی که آن جناب در این کلمات به کار برده این است که غرض و نتیجه ای که از این سؤالات در نظر داشته بیان کرده تا کسی خیال نکند منظورش از آنچه که درخواست کرده نفع شخصیش بوده و لذا گفت: غرضم از این درخواستها این است که من و همه بندگانت تو را بسیار تسبیح گفته و بسیار ذکر گوئیم، و بر صدق ادعایش استشهاد کرده به اینکه تو ای پروردگار به آنچه که در دلهای ما است آگاهی، در حقیقت دل و جان خود و برادرش را عرضه به پروردگار نموده و گفت: «إنک کنت بنا بصیرا» و اینکه سائل محتاج خودش را در حاجتی که دارد عرضه کند بر مسئولی بی نیاز و جواد، خود بهترین و قوی ترین راهی است برای تحریک عاطفه رحمت، برای اینکه نشان دادن حاجت تاثیرش بیشتر است از ذکر آن، زیرا در ذکر آن به زبان احتمال دروغ هست و در نشان دادنش این احتمال نیست.
و از آن جمله، نفرینی است که خدای تعالی از آن جناب درباره فرعون و فرعونیان نقل می کند: «و قال موسی ربنا إنک آتیت فرعون و ملأه زینة و أموالا فی الحیاة الدنیا ربنا لیضلوا عن سبیلک ربنا اطمس علی أموالهم و اشدد علی قلوبهم فلا یؤمنوا حتی یروا العذاب الألیم* قال قد أجیبت دعوتکما فاستقیما و لا تتبعان سبیل الذین لا یعلمون؛ و موسی گفت پروردگار ما! به درستی که تو، به فرعون و فرعونیان در حیات دنیا زینت و اموالی دادی، پروردگارا تا بندگانت را از راه تو، به ضلالت بکشانند، ای پروردگار ما اموالشان را مانند سنگریزه از حیز انتفاع ساقط کن و بر دلهای شان مهر نه تا قبل از دیدار عذاب دردناک ایمان نیاورند، پروردگار متعال فرمود: نفرین شما اجابت شد پس در کار خود استقامت بورزید و هرگز راه کسانی را که علم ندارند پیروی مکنید.» (یونس/ 88- 89)
این آیات درباره نفرینی است که موسی و هارون هر دو کرده اند، و لذا در اولش کلمه: "ربنا" به کار رفته، علاوه بر این، قسمت دوم آیه هم دلالت بر این معنا دارد، چون پروردگار در جواب فرموده: «قد أجیبت دعوتکما؛ نفرین شما دو نفر اجابت شد.» و این دو بزرگوار اول نفرین به اموال آنان کردند و درخواست نمودند که خداوند اموالشان را از قابلیت انتفاع بیاندازد سپس به جانشان و اینکه خدا دلهایشان را سخت کند تا ایمان نیاورند و در نتیجه عذاب دردناک را در یابند و دیگر ایمانشان قبول نشود، چنان که فرمود: «یوم یأتی بعض آیات ربک لا ینفع نفسا إیمانها لم تکن آمنت من قبل أو کسبت فی إیمانها خیرا؛ روزی که بعضی از نشانه های عذاب پروردگارت فرا می رسد دیگر سودی نمی دهد به کسی ایمان او، چون قبل از دیدن عذاب ایمان نیاورده بود یا اگر ایمان آورده بود با سرمایه ایمان خود خیری کسب نکرده بود.» (انعام/ 158)
معنای نفرین دومی موسی و هارون این است که با محروم کردنشان از نور ایمان از آنان انتقام بگیرد و به عذاب ناگهانی که مهلت ایمان به ایشان ندهد دچارشان سازد، همانطوری که آنان بندگانت را از نور ایمان محروم کردند و نگذاشتند ایمان بیاورند و گمراهشان کردند، و این نفرین شدیدترین نفرینی است که ممکن است به جان کسی کرد، برای اینکه هیچ دردی بالاتر از شقاوت دائمی نیست.
باید دانست که فرق است بین دعا و نفرین، زیرا رحمت الهی همیشه بر غضبش سبقت دارد، چون خودش به موسی وحی فرستاد که: «عذابی أصیب به من أشاء و رحمتی وسعت کل شی ء؛ عذاب خود را به هر که بخواهم می رسانم و رحمتم هر چیزی را فرا گرفته.» (اعراف/ 156) و سعه رحمت الهی اقتضا دارد که از رساندن عذاب و شر و ضرر بندگان کراهت داشته باشد، اگر چه ستمگر و مستحق عذاب هم باشند، به شهادت اینکه هر چه هم بندگانش ستم کار باشند باز خداوند نعمتهای خود را بر آنان افاضه فرموده و زشتیهایشان را می پوشاند، حتی بندگان خود را هم دعوت کرده که در مقابل نادانی ها و تجاوزات یکدیگر حوصله کنند، مگر در مواردی که بخواهند حق لازمی را اقامه نموده و یا در دفع ظلمی که متوجهشان شده، مضطر به جلوگیری و انتقام شوند که در این صورت اعمال غضب را تجویز کرده. البته این در موقعی است که تشخیص دهند که مصلحت ملزمه ای از قبیل رعایت مصلحت دین و یا دینداران جز به اعمال غضب حفظ نمی شود، علاوه بر اینکه لطافت جهات خیر و سعادت هر چه رقیق تر و رتبه آن هر چه دقیق تر باشد نفوس فطرتی که خدایشان بر آن فطرت آفریده بهتر آن را می پذیرد، به خلاف جهات شر و شقاوت، که انسان بر حسب طبعش از آن فراری و از اطلاع بر آن گریزان است و برای عدم وقوف بر اصل آن (تا چه رسد به جزئیات و تفصیلات آن) حیله ها به کار می برد، و این معنا خود باعث شده است که آداب دعا و آداب نفرین با هم متفاوت باشند، مثلا یکی از آداب نفرین این است که به اموری که باعث این نفرین شده تصریح نشود، بلکه به طور کنایه ذکر شود، مخصوصا اگر آن امور شنیع و رکیک باشد. برخلاف دعا که تصریح به موجبات و عوامل آن مطلوب است.
موسی (ع) این نکته را در نفرین خود مراعات کرده، و به طور اجمال گفت: تا بندگانت را از راه به در برند، و تفصیل جنایات و فضایح فرعونیان را ذکر نکرد. ادب دیگری که رعایت نموده این بود که در این نفرین خود با اینکه خیلی طولانی نبود بسیار تضرع نموده و استغاثه جست و زیاد ندای "ربنا، ربنا" را تکرار نمود، ادب دیگرش این بود که به این نفرین اقدام نکرد مگر بعد از آنکه تشخیص درباره اینکه نابودی فرعونیان بر وفق مصلحت حق و دین و دینداران است از حد ظن و تهمت تجاوز کرده و به حد علم رسید.آری موسی (ع) به این معنا علم به هم رسانیده بود، به دلیل اینکه خدای تعالی درباره فرعون فرمود: «و لقد أریناه آیاتنا کلها فکذب و أبی؛ جدا آیات خود را به فرعون نشان دادیم و با این همه تکذیب کرد و از پذیرفتن دعوت موسی سر پیچید.» (طه/ 56) و گویا از همین جهت بوده که خدای سبحان او و برادرش را بعد از نوید به اینکه نفرینشان اجابت شد امر فرمود که استقامت ورزیده و راه مردم نادان را پیروی نکنند (و خدا داناتر است).
از جمله ادعیه آن جناب دعائی است که خدای تعالی در آیات زیر حکایت کرده است: «و اختار موسی قومه سبعین رجلا لمیقاتنا فلما أخذتهم الرجفة قال رب لو شئت أهلکتهم من قبل و إیای أ تهلکنا بما فعل السفهاء منا إن هی إلا فتنتک تضل بها من تشاء و تهدی من تشاء أنت ولینا فاغفر لنا و ارحمنا و أنت خیر الغافرین* و اکتب لنا فی هذه الدنیا حسنة و فی الآخرة إنا هدنا إلیک؛ موسی از قوم خود برای میقات ما هفتاد نفر را انتخاب کرد، وقتی صاعقه آنها را هلاک نمود موسی عرض کرد: پروردگارا! تو اگر قبل از این هم می خواستی آنها را هلاک کرده بودی، لیکن آیا ما را به جرم پیشنهاد سفهای قوم هلاک می کنی؟ من این صاعقه را جز امتحانی از ناحیه تو نمی دانم، با این آزمایش گمراه می کنی هر که را بخواهی و هدایت می کنی هر که را بخواهی، تو ولی مایی ببخشای بر ما، و رحم کن بما که تو بهترین رحم کنندگانی، و برای ما در این دنیا و در آخرت حسنه بنویس، چه ما به سویت هدایت یافتیم.» (اعراف/ 155- 156)
در این دعا ابتدا می کند به جمله: ببخشای بر ما...، چون موقفش موقف سختی بود، موقفی بود که غضب الهی و قهری که هیچ موجودی تاب تحمل آن را ندارد قومش را فرا گرفته بود و در چنین موقفی درخواست از چنین مولایی که حرمتش هتک و بر ساحت سیادت و مولویتش توهین شده و از این رو بر بندگان خود خشم گرفته، مانند درخواست های عادی نیست، روی همین حساب بود که موسی (ع) نخست چیزی گفت که این فوران غضب الهی را تسکین دهد، شاید که به این وسیله بتواند زمینه را برای طلب مغفرت و رحمت آماده سازد، و آن این بود که گفت: پروردگارا تو اگر می خواستی قبل از این آنان و مرا هلاک کرده بودی. به طوری که قرینه مقامیه دلالت می کند می خواهد عرض کند: نفس من و نفوس قومم همه در قبضه قدرت و اطاعت مشیت تو است، تو اگر می خواستی قبلا هم که من در بینشان بودم همه را هلاک می کردی، همانطوری که امروز هلاکشان کردی و مرا زنده گذاشتی، لیکن من متحیرم که اگر تنها به سوی قوم خود برگردم و مرا به قتل برگزیدگان خود متهم سازند چه جواب بگویم؟ و تو حال آنان را از من بهتر می دانی و می دانی که این پیشامد دعوت مرا هیچ کرده و زحماتم را هدر می دهد.
آن گاه هلاکت آن هفتاد نفر را، هلاکت خودش و همگی قومش شمرده و در حقیقت خواست بگوید: مابقی قومم مردمی نادانند که اعتنایی به کارهایشان نیست و در حقیقت قوم من همینهایند که تو هلاکشان کردی، با این طرز بیان خواست تا به رحمت خدای تعالی توسل جوید، چون عادت پروردگار بر این نبوده که مردمی را با اعمال زشت سفیهان شان هلاک سازد و اگر در اینجا هلاک ساخته نه از باب انتقام بوده بلکه از باب امتحانی بوده که همواره در میان آدمیان جریان دارد، و باعث گمراهی بسیاری از هدایت بسیاری از آنان می شود، آن گاه اضافه کرد که: از تو در قبال زشتیهای مردم جز گذشت و پرده پوشی سراغ نداریم، وقتی امر نفس من و نفوس قوم به دست تو است و تو می توانی هر وقت که بخواهی ما را هلاک سازی، و این هلاکت فعلی قومم هم چیز تازه ای در باب امتحانات عمومی تو که باعث ضلالت قومی و هدایت اقوام دیگری می شود، نبوده باشد و جز به مشیت تو منتهی نشود پس تو لا جرم همان مولایی خواهی بود که تدبیر امور ما بدست امر و مشیت تو است، و کاری از ما در تدبیر امورمان ساخته نیست، پس تو ای پروردگار! در بین ما به رحمت و مغفرتت حکم کن، چه یکی از صفات تو خیر الغافرین است، و برای ما در این دنیا عیشی مامون از عذاب و عیشی که مشمولین سخطت را خیره سازد و به اعجاب در آورد مقدر فرما، و در آخرت مغفرت و بهشت حسنه ای روزیمان کن. این بود سیاق و لحن دعای آن حضرت در موقعی که قومش را زلزله هلاک کرد و بلا شامل حال آنها شده بود.
بنابراین، خواننده محترم باید با در نظر گرفتن موقف آن جناب در کلامش دقت نماید تا به خوبی به ادب جمیلی که آن جناب به کار برده واقف شود و بفهمد که چگونه از پروردگار خود استرحام کرده و چطور مرتب طلب رحمت نموده و با ثنای خود از شدت و فوران غضب الهی کاسته، آری موسی (ع) با این ادب عبودیتی که به کار برد موفق به گرفتن حاجت خود گردید در حالی که آن حاجت را بر زبان هم جاری نکرده بود، و آن زنده شدن قومش بعد از هلاکت بود، و به طوری که خدای تعالی حکایت کرده، خطاب زیر هم به وی وحی شد: «قال عذابی أصیب به من أشاء و رحمتی وسعت کل شی ء فسأکتبها للذین یتقون و یؤتون الزکاة و الذین هم بآیاتنا یؤمنون؛ فرمود عذاب خود را به هر که بخواهم می رسانم و رحمتم هر چیزی را فرا گرفته و به زودی آن را شامل حال کسانی می کنم که تقوا پیشه خود کرده و زکات می دهند، همان کسانی که به آیات ما ایمان می آورند.» (اعراف/ 156)
اما اینکه بعد از خطابی که خداوند در جواب موسی (ع) به وی نموده و فرمود: رحمتم هر چیزی را فرا گرفته، چه گمانی به این خدای مهربان خواهد داشت خودش می داند، آری پروردگار متعال صریحا وعده عفو از جرائم قوم موسی و اجابت دعای آن جناب را مبنی بر زنده کردن قومش بعد از مردنشان و برگرداندن شان به دنیا ذکر کرده و فرموده: «و إذ قلتم یا موسی لن نؤمن لک حتی نری الله جهرة فأخذتکم الصاعقة و أنتم تنظرون* ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون؛ و به یاد آرید زمانی را که به موسی گفتید ما به تو ایمان نمی آوریم مگر اینکه خدا را آشکارا ببینیم، در نتیجه این طغیانتان صاعقه آشکارا شما را گرفت و مردید آن گاه شما را بعد از مردنتان مبعوث کردیم باشد که شکر گزارید.» (بقره/ 55- 56)
قریب به این مضمون است آیه ای که در سوره نساء است، موسی (ع) در کلام خود آنجا که گفت: هر که را بخواهی با این امتحان گمراه می کنی، اعمال ادب کرد و نگفت گمراهیشان به سوء اختیار خود آنها بوده تا خدای تعالی را همانطوری که در دل منزه می دانست در کلام خود هم منزه بداند وگرنه مقصود درونیش همان مفاد آیه زیر است که می فرماید: «یضل به کثیرا و یهدی به کثیرا و ما یضل به إلا الفاسقین؛ با آن گمراه می کند بسیاری را و هدایت می کند بسیاری را و گمراه نمی کند مگر کسانی را که فاسقند.» (بقره/ 26)
آری موسی (ع) در مقامی قرار گرفته بود که رعایت ادب، او را از تعرض هر مطلبی غیر از ولایت مطلقه خداوند و اینکه همه تدبیر منتهی به او است باز می داشت. و نیز آنچه را هم که در دل داشت از استدعای زنده کردن شان پس از هلاک بر زبان نراند، زیرا چنان که گفتیم در مقامی قرار داشت که هول و خطر موقف او را از پر حرفی و گفتن هر چه که می خواست باز می داشت، و تنها با جمله «رب لو شئت أهلکتهم من قبل» اشاره ای به منوی خاطر و آرزوی درونی خود نمود.
و از جمله ادعیه آن جناب دعائی است که پس از مراجعت به قوم خود و مواجه شدن با گوساله پرست شدن آنان کرده، و خدای تعالی داستانش را چنین نقل فرموده: «و ألقی الألواح و أخذ برأس أخیه یجره إلیه قال ابن أم إن القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی فلا تشمت بی الأعداء و لا تجعلنی مع القوم الظالمین؛ الواح را انداخته و گیسوان برادر را گرفته و او را به طرف خود می کشید او گفت ای پسر مادرم، من گناه ندارم، مردم مرا خوار داشتند و نزدیک بود مرا بکشند پس پیش روی دشمنان مرا چنین خوار مدار و دشمنان را به شماتتم وا مدار و مرا از ستمگران و در ردیف دشمنان خود مدان.» (اعراف/ 150)
موسی (ع) وقتی چنین دید بر حال برادرش رقت خورد و تنها به جان او و خودش دعا کرد تا او و خودش را از مردم ستمگر ممتاز سازد و قرآن کریم آن دعا را چنین نقل می کند: «قال رب اغفر لی و لأخی و أدخلنا فی رحمتک و أنت أرحم الراحمین؛ گفت پروردگارا بر من و برادرم ببخشای و ما را در رحمت خود داخل کن و تو مهربان ترین مهربانانی.» (اعراف/ 151) و این امتیاز (به اینکه خداوند آن دو را در رحمت خود داخل کند) را نخواست مگر برای اینکه می دانست که به زودی غضب الهی ستمگران را خواهد گرفت، چنان که پروردگار هم بعد از این آیه می فرماید: «إن الذین اتخذوا العجل سینالهم غضب من ربهم و ذلة فی الحیاة الدنیا؛ به درستی کسانی که گوساله را معبود خود گرفتند به زودی غضبی از پروردگار و ذلتی در حیات دنیا به آنان خواهد رسید.» (اعراف/ 152) و از آنچه که در سابق گذشت معلوم می شود که آن جناب در این دعای خود چه وجوهی را از ادب به کار برده است.
از جمله ادعیه آن جناب نفرینی است که به قوم خود کرده، وقتی که به آنها دستور داد به ارض مقدسه در آیند و آنها گفتند: «یا موسی إنا لن ندخلها أبدا ما داموا فیها فاذهب أنت و ربک فقاتلا إنا هاهنا قاعدون؛ ای موسی مطمئن باش که ما تا زمانی که دشمنان آنجایند هرگز بدانجا نخواهیم شد، پس تو و پروردگارت بروید و با آنها بجنگید، ما اینجا در انتظار نتیجه کار شما نشسته ایم.» (مائده/ 24) و آن نفرین را قرآن کریم چنین نقل کرده: «قال رب إنی لا أملک إلا نفسی و أخی فافرق بیننا و بین القوم الفاسقین؛ گفت پروردگارا من اختیار دار و مالک جز خودم و برادرم نیستم و قوم از من شنوایی ندارند پس میان من و این قوم فاسق جدایی بینداز.» (مائده/ 25)
ادب جمیلی در این دعا به کار برده، زیرا غرضش این بوده که از اینکه بعد از آن مخالفتهای شنیع و آن نافرمانیهای زننده باز هم به آنان دستوری دهد و امر پروردگارشان را به آنها تبلیغ نماید عذر آورد و استعفا نماید و لیکن این غرض را صریحا بیان نکرد بلکه از آن کنایه آورد به اینکه: «پروردگارا من مالک جز خودم و برادرم نیستم» یعنی کسی که دستور مرا به کار ببندد و مرا اطاعت کند جز خودم و برادرم کسی نیست و قوم من نافرمانیم را به جایی رسانده اند که دیگر امید خیری از ایشان ندارم از این رو اجازه می خواهم که دیگر با آنان روبرو نشوم و به آنها دستوری ندهم و آنان را به کارهایی که مصلحت اجتماعیشان در آنست ارشاد نکنم. و اما اینکه مالکیت خودش و برادرش را به خود نسبت داد غرضش از مالکیت، ملک اطاعت بود وگرنه اگر مقصودش ملکیت تکوینی بود البته آن را به خود نسبت نمی داد و اگر هم ملکیت تکوینی چیزی را به خود نسبت می داد قطعا اشاره به این معنا می کرد که حقیقت ملکیت از آن خداست و او اگر چیزی را مالک است خدایش تملیک کرده، پس از آنکه یاس خود را از قوم خود و پیشنهاد امساک از تبلیغ را عرضه خدای تعالی داشت خودش راه چاره ای پیشنهاد نکرد بلکه امر را محول به پروردگار کرد و گفت: "به هر طریقی که مصلحت است میان من و مردم فاسق جدایی انداز".
ویژگی های پیامبران دعا خدا باورها در قرآن حضرت موسی (ع) نفرین ادب داستان قرآنی