این بخش را در دو قسمت می توان خلاصه نمود:
1- استهزاء: خداوند در مورد استهزاء فرعونیان در سوره زخرف می فرماید: «فلما جاءهم بایاتنا إذا هم منها یضحکون؛ پس چون آیات ما را برای آنها آورد، به ناگاه آنها به آن [آیات از روی تمسخر] می خندیدند.» (زخرف/ 47) اولین برخورد فرعون و فرعونیان با دلائل منطقی و معجزات روشن موسی چه بود؟ قرآن در این آیه می گوید: «هنگامی که موسی با آیات ما به سراغ آنها آمد همگی از آن می خندیدند» این نخستین برخورد همه طاغوتها و جاهلان مستکبر در برابر رهبران راستین است، جدی نگرفتن دعوت و دلائل آنها، و همه را به سخریه و مضحکه پاسخ گفتن، تا به دیگران بفهمانند که اصلا دعوت آنها قابل بررسی و مطالعه و جوابگویی نیست، و ارزش یک برخورد جدی را ندارد.
علامه طباطبایی می فرماید: «منظور از عبارت همین که آیات ما را آورد اظهار معجزاتی است که بر رسالت آن جناب دلالت می کرد. و مراد از اینکه فرمود "ناگهان از آن به خنده درآمدند" این است که به منظور استهزاء و خوار شمردن آیات خدا خندیدند.»
2- عناد و لجاج: خداوند در سوره نمل می فرماید: «و جحدوا بها و استیقنتها أنفسهم ظلما و علوا فانظر کیف کان عقبة المفسدین؛ و با آن که باطنشان بدان یقین داشت، از روی ظلم و تکبر آن را انکار کردند. پس ببین عاقبت مفسدان چگونه شد.» (نمل/ 14)
راغب گفته است: «کلمه "جحد" به معنای انکار چیزی است که در دل ثبوتش مسلم شده و یا اثبات چیزیست که در قلب نفی آن به ثبوت رسیده است، و کلمه استیقان و یقین هر دو به یک معناست.» آنها معجزات را از روی ظلم و برتری جویی انکار کردند، در حالی که در دل به آن یقین و اطمینان داشتند. از این تعبیر به خوبی استفاده می شود که ایمان واقعیتی غیر از علم و یقین دارد، و ممکن است کفر از روی جحود و انکار در عین علم و آگاهی سر زند.و به تعبیر دیگر حقیقت ایمان "تسلیم در ظاهر و باطن" در برابر حق است، بنابراین اگر انسان به چیزی یقین دارد اما در باطن یا ظاهر تسلیم در مقابل آن نیست ایمان ندارد، بلکه دارای کفر جحودی است، و این مطلبی است دامنه دار که فعلا با همین اشاره از آن می گذریم.
لذا در حدیثی از امام صادق (ع) می خوانیم که ضمن برشمردن اقسام پنجگانه کفر یکی از اقسام آن را "کفر جحود" می شمرد، و یکی از شعبه های جحود را چنین بیان می فرماید: «هو ان یجحد الجاحد و هو یعلم انه حق قد استقر عنده؛ آن عبارت از چیزی است که انسان آن را انکار کند در حالی که می داند حق است و نزد او ثابت است.» سپس به آیه مورد بحث استشهاد می کند. قابل توجه اینکه قرآن انگیزه انکار فرعونیان را دو چیز می شمرد: یکی "ظلم" و دیگری "برتری جویی". ممکن است ظلم اشاره به غصب حقوق دیگران باشد، و برتری جویی اشاره به تفوق طلبی آنها نسبت به بنی اسرائیل، یعنی آنها می دیدند اگر در برابر آیات و معجزات موسی سر تسلیم فرود آورند هم منافع نامشروعشان به خطر می افتد، و هم باید همردیف بردگانشان بنی اسرائیل قرار گیرند، و هیچ یک از این دو برای آنها قابل تحمل نبود. و یا منظور از ظلم، ظلم بر خویشتن یا ظلم بر آیات بوده و منظور از علو ظلم بر دیگران، همانگونه که در سوره اعراف آیه 9 آمده «بما کانوا بآیاتنا یظلمون؛ به خاطر آنکه آنها به آیات ما ستم می کردند.» به هر حال در پایان این آیه به عنوان یک درس عبرت با یک جمله کوتاه و بسیار پر معنی به سرانجام شوم فرعونیان و غرق و نابودی آنها اشاره کرده چنین می گوید بنگر عاقبت مفسدان چگونه بود؟ «فانظر کیف کان عاقبة المفسدین»
فرعونیان در برابر موسی او را تهدید نمودند که این خودش شامل دو بخش است:
1- تهدید به زندانی کردن: خداوند در این بخش می فرماید: «قال لئن اتخذت إلاها غیری لأجعلنک من المسجونین؛ گفت: اگر خدایی غیر از من اختیار کنی، قطعا تو را از زندانیان قرار می دهم.» (شعراء/ 29)
منطق نیرومند و شکست ناپذیر موسی، فرعون را سخت خشمگین ساخت و سرانجام به حربه ای متوسل شد که همه زورمندان بی منطق به هنگام شکست و ناکامی به آن متوسل می شوند و چنین گفت: اگر معبودی غیر من انتخاب کنی تو را از زندانیان قرار خواهم داد «قال لئن اتخذت إلها غیری لأجعلنک من المسجونین» من این سخنان تو را نمی فهمم، همین می دانم که یک اله و معبود بزرگ وجود دارد و آن منم! و هر کس غیر از این بگوید محکوم به مرگ، یا زندان مرگ آفرین است!
بعضی از مفسران معتقدند که الف و لام در "المسجونین" الف و لام عهد است، و اشاره به زندان مخصوصی است که هر کس را به آن می افکندند، برای همیشه در آن می ماند تا جنازه او را از زندان بیرون آورند. در واقع فرعون با این سخن تند و تهدید ظالمانه می خواست موسی (ع) را خاموش کند چرا که ادامه این بحثها سبب بیداری مردم می شد، و برای جباران چیزی خطرناکتر از بیداری و هشیاری مردم نیست!
علامه طباطبایی می فرماید: «در این آیه فرعون موسی را تهدید می کند که اگر بار دیگر از ربوبیت رب العالمین و رسالت خودش از طرف او سخن به میان آورد، او را به زندان خواهد انداخت، و این داب و روش همه جاهلان است، که وقتی حرف حسابی نداشته باشند، متوسل به زور شده، تهدید می کنند و وعید می دهند. و اینکه فرعون گفت: اگر الهی غیر از من بگیری چنین و چنان می کنم، منظورش از گرفتن الهی غیر از او، قائل شدن به ربوبیت رب العالمین است که موسی فرعون را به سوی آن می خواند، و اگر خود آن را نگفت و کنایه آورد، برای این بود که حتی زبان خود را به گفتن آن نگرداند و اسم رب العالمین را به زبان نیاورد و اگر نامی از سایر آلهه نیاورد، برای این بود که خود را بزرگترین آلهه می دانست و عار داشت که نامی از آنها ببرد و گویا مجازات هر کس که منکر الوهیت او می شد زندان بوده که گفته تو را از زندانیان قرار می دهم. و ظاهرا الف و لام در "المسجونین" برای عهد است و جمله چنین معنا می دهد که: اگر بر این سخنت پافشاری کنی، تو را در زمره همان کسانی قرار می دهم که می دانی در زندان من چه حال و روزی دارند و چه شکنجه ها که می بینند، و چون می خواست، به این نکات اشاره کند، گفت: "من المسجونین" و نگفت "لاسجننک" با اینکه تعبیر دوم مختصرتر بود.»
موسی (ع) پیشنهاد اظهار معجزه می کند و معجزه عصا و ید بیضاء را نشان می دهد و فرعون او را متهم به توطئه می کند. «قال أ و لو جئتک بشی ء مبین» گوینده این جمله موسی (ع) است و مراد از "شی ء مبین" چیزی است که ادعای او را روشن کند و آن عبارت است از آیت رسالت، که بر صحت ادعای رسالتش دلالت کند، نه صحت معارف الهی که رسالتش برای آن است، از قبیل توحید و معاد و متعلقات آن، برای اینکه بیانگر آن معارف، حجت و برهان است و سیره انبیاء در دعوتشان بر همین روش جریان داشته، که در جلد اول این کتاب گفتاری پیرامون آن گذشت. و معنای جمله مورد بحث این است که موسی گفت: مرا از زندانیان می کنی هر چند که من چیزی ارائه دهم که راستگویی و صدق ادعای رسالتم را روشن سازد؟ «قال فأت به إن کنت من الصادقین» گوینده این سخن فرعون است و سخن خود را متفرع بر سؤال موسی کرد، که از سؤالش برمی آمد نزد او چیزی است که روشنگر ادعای او است و به همین جهت فرعون دستور خود را مقید کرد به جمله "اگر راست می گویی" و حاصلش این است که پس حالا که ادعا می کنی چیزی بیانگر صدق ادعای تو است، آن را بیاور اگر راست می گویی.
2- تهدید به قتل: در سوره غافر به این مورد اشاره شده که: «فلما جاءهم بالحق من عندنا قالوا اقتلوا أبناء الذین ءامنوا معه و استحیوا نساءهم و ما کید الکافرین إلا فی ضلل* و قال فرعون ذرونی أقتل موسی و لیدع ربه إنی أخاف أن یبدل دینکم أو أن یظهر فی الأرض الفساد؛ پس وقتی حقیقت را از جانب ما برای آنان آورد، گفتند: پسران کسانی را که با او ایمان آورده اند بکشید و زنانشان را [برای بیگاری] زنده بگذارید. ولی نیرنگ کافران جز در تباهی نیست. و فرعون گفت: مرا بگذارید موسی را بکشم و او پروردگارش را [به یاری] بخواند. من می ترسم آیین شما را تغییر دهد یا در زمین شورش پدید آورد.» (غافر/ 25- 26) در این آیه مابین آنچه موسی برایشان آورد و بدان دعوتشان کرد، با مقابله ای که آنان کردند و نقشه های شیطانی که ریختند، مقابله و مقایسه شده است.
می فرماید: موسی برای آنان حق را آورده بود و جا داشت حق را بپذیرند، به خاطر همین که حق است و نیز به خاطر اینکه آنچه آورده بود از ناحیه خدای تعالی بود، بدین جهت لازم بود آن را قبول کنند و رد نکنند، ولی در عوض کید کردند و آنچه که گفتند بدین منظور گفتند که کسی به موسی ایمان نیاورد. اما خدای عزیز کید ایشان را بی نتیجه و خنثی ساخت و نگذاشت آن کید به گروندگان به موسی اصابت کند. سیاق آیه این اشعار را دارد که یکی از گویندگان این حرف قارون بوده که خود از بنی اسرائیل بوده است و اشکالی هم ندارد، چون فرمان به کشتن پسران بنی اسرائیل و زنده نگهداشتن دختران از ناحیه فرعونیان و قبل از دعوت موسی (ع) بوده، و فرمان در این آیه که گفتیم قارون هم در آن شریک بوده، بعد از دعوت موسی و در خصوص فرزندان مؤمنین به وی بوده است و هیچ مانعی ندارد که قارون هم در این فرمان با فرعونیان موافقت کرده باشد، چون او با موسی و مؤمنین عداوت می ورزیده است و در اینکه فرمود: «الذین آمنوا معه» و نفرمود: "آمنوا به" اشاره است به اینکه گروندگان به موسی از آن جناب پشتیبانی هم می کردند و در دعوتش کمکش می نمودند.
«و قال فرعون ذرونی أقتل موسی و لیدع ربه» جمله "ذرونی" به معنای "اترکونی" است، یعنی مانع من نشوید و بگذارید موسی را بکشم، و این خطابی است که فرعون به درباریان خود کرده. و در آن این دلالت است که در برابرش مردمی بوده اند که با کشتن موسی مخالفت می کرده اند و به وی می گفته اند: او را مکش و دست از او بردار، هم چنان که آیه «قالوا أرجه و أخاه؛ گفتند از او و برادرش مهلت بخواه.» (شعراء/ 36) نیز این اشاره را دارد. و جمله: "و لیدع ربه" سخنی است که فرعون از روی تکبر و طغیان گفته. می گوید: بگذارید من موسی را بکشم، آن وقت او پروردگار خود را بخواند، تا اگر توانست از دست من نجاتش دهد و از کشتن خلاصش کند.و در جمله «إنی أخاف أن یبدل دینکم أو أن یظهر فی الأرض الفساد» تصمیم خود را توجیه و تعلیل می کند، می گوید: من از موسی بر شما می ترسم که مبادا دین و دنیای شما را تباه کند. اما از جهت دین، یعنی پرستش بت ها، برای اینکه می ترسم او دین دیگری به جای آن رواج دهد و آن پرستش خدای یگانه است. و اما از جهت دنیا چون می ترسم کار او بالا بگیرد و نیرومند شود و پیروانش زیاد گشته، به آسانی سر از اطاعت ما برتابد و کار منجر به مشاجره و جنگ و از بین رفتن امنیت گردد.
موسی (ع) از شر هر متکبر بی ایمان به روز حساب به خدا پناه می برد و می فرماید: «و قال موسی إنی عذت بربی و ربکم من کل متکبر لا یؤمن بیوم الحساب؛ و موسی گفت: من از هر متکبری که به روز حساب ایمان نمی آورد، به پروردگار خود و پروردگار شما پناه می برم.» (غافر/ 27) این آیه شریفه حکایت کلام موسی (ع) است، کلامی که با آن تهدید فرعون را با تهدید خود مقابله می کند، او تهدید به کشتن وی کرده بود و آن جناب تهدیدش کرده به اینکه به پروردگارش پناه می برد. و جمله "عذت بربی و ربکم" در مقابل گفتار فرعون است که گفت: "و لیدع ربه"، چون فرعون در این جمله رب را اختصاص به موسی داد و گفت: "موسی پروردگار خود را بخواند". و موسی (ع) در پاسخش پروردگار خود را پروردگار ایشان نیز خواند، و گفت: "من پناه می برم به پروردگار خودم و پروردگار شما" و فهماند که خدای تعالی همانطور که پروردگار من است، پروردگار شما هم هست، همانطور که حکمش در من نافذ است، در شما نیز نافذ است.
پس چون چنین است می تواند پناهنده خود را از شر شما حفظ کند، هم چنان که تا کنون حفظ فرموده. از اینجا روشن می شود که خطاب در جمله "ربکم" به فرعون و درباریان او بوده، نه به قوم اسرائیلی خودش. و در جمله "من کل متکبر لا یؤمن بیوم الحساب"، اشاره می کند به فرعون و هر کس دیگری که در دو صفت تکبر و بی ایمانی به روز حساب با او شرکت دارد و معلوم است کسی که این دو صفت را داشته باشد، از هیچ شری پروا ندارد.
بنی اسرائیل حضرت موسی (ع) تبلیغ توحید مجازات داستان قرآنی فرعون