فرعونیان دیدند آب رود نیل به خون مبدل شد که نه برای آشامیدن قابل استفاده بود و نه برای کشاورزی. این آب به طور معجزهآسایی فقط برای فرعونیان چنین بود، ولی برای موسی و پیروانش آب سالم و گوارا بود. روزی یکی از قبطیان از شدت تشنگی نزد یکی از سبطیها (پیروان موسی) آمد و گفت: «من از دوستان و خویشان توام، امروز از روی نیاز به تو روآوردهام، موسی (ع) جادویی کرده و آب نیل را به خون تبدیل نموده است، ولی آن آب برای سبطیها صاف و گوارا است. من یار دیرین تو هستم، این کاسه را بگیرد و پر از آب کن و به من بده بلکه به طفیل تو، آب صاف بیاشامم و از خطر تشنگی نجات یابم.»
سبطی جواب مثبت به او داد. کاسه را گرفت و از آب رود نیل پر کرد و نیمی از آب آن را خود نوشید، و نیم دیگر را به قبطی داد و گفت: «این آب صاف است، آن را بیاشام.» ولی همان لحظه، آب آن کاسه به خون مبدل شد، قبطی خشمگین شد. ساعتی بعد که خشمش فرو نشست، به سبطی گفت: «چاره چیست؟ چگونه از این بدبختی نجات یابم؟» سبطی گفت: «از پیروی فرعون خارج شو، و در صف پیروان موسی درآی.» قبطی گفت: «من لیاقت آن را ندارم، تو برایم دعا کن تا به این توفیق دست یابم.» سبطی برای او بسیار دعا کرد، سرانجام دعایش مستجاب شد، و قبطی به موسی (ع) ایمان آورد، آنگاه آب برای او صاف و گوارا گردید، از آن آب آشامید و گفت: «چون من شربتی از عطایای خداوند خریدار انسانها نوشیدم، دیگر تا قیامت، تشنه نخواهد شد! چشمه معنویت از طرف خدای چشمهآفرین در درونم جوشید، در این صورت آب مادی نزدم خوار گشت.»
شـربـتی خـوردم ز الله اشـتری *** تـا بـه محشر تـشنگی نـاید مرا
آنکه جوی و چشمهها را آب داد *** چـشمهای انـدر درون من گشاد
ایـن جـگر کـه بود گرم و آبخور *** گشت پیش همت او آب، خوار
بیشتر مفسران گفته اند: یکى از عذاب هاى خدا بر فرعونیان این بود که اموالشان تبدیل به سنگ گردید. این به دنبال همان نفرینى بود که موسى درباره آنها کرد و به درگاه الهى عرض کرد: «و قال موسى ربنا إنک ءاتیت فرعون و ملأه زینة و أموالا فى الحیوة الدنیا ربنا لیضلوا عن سبیلک ربنا اطمس على أموالهم و اشدد على قلوبهم فلا یؤمنوا حتى یروا العذاب الألیم؛ و موسى گفت: پروردگارا! تو فرعون و مهترانش را در زندگى دنیا زینت و مال و منال داده اى، پروردگارا، تا [بندگانت را] از راه تو گمراه کنند. پروردگارا! اموالشان را نابود و دل هایشان را سخت گردان که ایمان نیاورند تا عذاب دردناک را ببینند.» (یونس/ 88) و گروهى همین سنگ شدن اموال و به اصطلاح طمس را یکى از آیات نه گانه شمرده اند.
طبرى از محمدبن کعب نقل کرده که وى گفت: «عمربن عبدالعزیز از من پرسید که آیات نه گانه که خداوند به فرعون نشان داد چه بود؟ گفتم: توفان، ملخ، شپش، وزغ، عصا، ید بیضا، طمس و دریا. عمر گفت: آرى من مى دانستم که طمس یکى از آن آیات بوده است. من گفتم: موسى بر آن ها نفرین کرد و هارون آمین گفت و خداى تعالى اموال آن ها را به سنگ تبدیل کرد.»
محمدبن کعب گوید: «سپس عمربن عبدالعزیز دستمالى را آورد که در آن چیزهایى بود که عبدالعزیز بن مروان از مصر آورده بود و در آن دستمال آثارى از قبطیان و فرعونیان مصر نیز وجود داشت. آن گاه تخم مرغى بیرون آورد که دو نیم شده و سنگ شده بود و هم چنین گردو و نخود و عدس هایى که خرد شده و سنگ شده بود. بارى آیات الهى به صورت عذاب هاى گوناگون بر فرعونیان فرود آمد، ولى سبب بیدارى آن ها نشد و به جاى این که با مشاهده آن به موسى ایمان بیاورند و او را تصدیق کنند، به تکذیب او پرداختند و زبان به تمسخر و استهزاى آن حضرت گشودند.»
چنان که قرآن کریم نقل فرموده تا پایان کار او را جادوگر خواندند و خیال مى کردند آن چه او مى آورد، سحر و جادو است. نتیجه این تمسخرها و تکذیب ها آن شد که در سوره مبارکه قمر مى گوید: «و لقد جاء ءال فرعون النذر* کذبوا بایاتنا کلها فأخذناهم أخذ عزیز مقتدر؛ همانا فرعونیان را آیات بیم دهنده آمد ولى همه را تکذیب کردند و ما نیز هم چون برگرفتن نیرومند مقتدرى گرفتیمشان.» (قمر/ 41- 42)
در سوره نمل نیز درباره آن ها فرموده است: «فلما جاءتهم ءایاتنا مبصرة قالوا هاذا سحر مبین* و جحدوا بها و استیقنتها أنفسهم ظلما و علوا فانظر کیف کان عقبة المفسدین؛ چون آیات ما هویدا (و آشکار) به سویشان آمد، گفتند: این سحرى آشکار است. اینان با این که دل هایشان بدان ها یقین داشت، از روى ظلم و سرکشى آن را منکر شدند، پس بنگر که عاقبت تباه کاران چگونه بود؟» (نمل/ 13- 14)
آیه بعد می فرماید: «و لما وقع علیهم الرجز قالوا یاموسى ادع لنا ربک بما عهد عندک لئن کشفت عنا الرجز لنؤمنن لک و لنرسلن معک بنى إسرائیل* فلما کشفنا عنهم الرجز إلى أجل هم بالغوه إذا هم ینکثون؛ و چون بلا بر آنها واقع شد، گفتند: اى موسى! پروردگار خویش را بدان عهدى که با تو دارد براى ما بخوان که: اگر عذاب را از ما بردارى قطعا به تو ایمان مى آوریم و حتما بنى اسرائیل را با تو مى فرستیم. اما هنگامى که عذاب را تا موعدى که آنان به آن مى رسیدند از آنها برمى داشتیم، باز هم پیمان خود مى شکستند.» (اعراف/ 134- 135)
کلمه "نکث" به معناى عهد شکستن است، و جمله "إلى أجل هم بالغوه" متعلق است به جمله "کشفنا"، و از این دو جمله بر مى آید عهدهایى که بین موسى و قوم فرعون مى گذشته مؤجل به مدت معینى بوده، مثلا اگر موسى (ع) مى گفته که خداوند این عذاب را از شما برمى دارد به شرطى که ایمان بیاورید و بنى اسرائیل را با من روانه کنید در آخر اضافه مى کرده که اگر تا فلان مدت به این عهد وفا نکردید عذاب مرتفع نخواهد شد.و همچنین اگر بنى اسرائیل با وى عهد مى بسته اند آنان نیز عهد خود را محدود به مدت معین مى کردند، لذا آیه شریفه مى فرماید: «پس از آنکه عذاب برداشته مى شد و آن اجل معین سر مى رسید عهد خود را که با موسى بسته بودند، مى شکستند.»
این آیه شاهد بر این است که معناى "مفصلات" همان معنای فوق است، براى اینکه از آن آیه استفاده مى شود: هر کدام از آیات که فرستاده مى شده قبلا موسى از آمدن آن آیه و آن عذاب خبر مى داده، لذا وقتى به آن برخورد مى کردند دست به دامن موسى مى شدند تا بلکه دعائى کند و آن عذاب را از ایشان برگرداند، و با موسى عهد مى بستند که اگر این عذاب را از آنان بر دارد به وى ایمان مى آورند و دست از بنى اسرائیل برداشته و ایشان را به موسى مى سپارند، ولى وقتى به دعاى موسى عذاب برداشته مى شد عهد خود را مى شکستند. در بعضى از روایات مى خوانیم که هر کدام از این بلاها، در یک سال واقع مى شد یعنى یک سال طوفان و سیلاب، سال دیگر ملخ خوارگى، و سال بعد آفات نباتى و همچنین، ولى در بعضى دیگر از روایات مى خوانیم که میان هر یک از اینها با دیگرى یک ماه بیشتر فاصله نبود، ولى در هر حال شک نیست که در فواصل مختلف و جدا از یکدیگر (چنان که قرآن مى گوید مفصلات) صورت گرفت، تا مهلت کافى براى تفکر و تنبه و بیدارى داشته باشند. بنابراین باید گفت آنان پنج بار با او پیمان بستند و در هر مرحله پیمان شکنی کردند.
قابل توجه اینکه در روایات مى خوانیم که این بلاها تنها دامان فرعونیان را مى گرفت و بنى اسرائیل از آن برکنار بودند، شک نیست که این یک نوع اعجاز بوده، اما قسمتى از آن را مى توان با توجه به نکته زیر توجیه علمى نمود، زیرا مى دانیم در کشورى با مشخصات مصر، بهترین نقطه زیبا و مورد توجه همان دو طرف شط عظیم نیل بوده است که در اختیار فرعونیان و قبطیها قرار داشت، قصرهاى زیبا و خانه هاى مجلل و باغهاى خرم و مزارع آباد را در همین منطقه مى ساختند و طبعا به بنى اسرائیل که بردگان آنها بودند، از زمینهاى دور افتاده و بیابانها و نقاط کم آب، سهمى مى رسید.طبیعى است هنگامى که طوفان و سیلاب برخاست، از همه نزدیکتر به کام خطر دو طرف شط عظیم نیل بوده و همچنین قورباغه ها از شط برخاستند و اثر خونابه شدن شط قبل از همه در خانه هاى فرعونیان نمایان شد، و اما ملخ و آفات نباتى نیز در درجه اول متوجه نقاط سرسبزتر و پربرکت تر مى شود.
در مجمع البیان است که ابن عباس و سعید بن جبیر و قتاده و محمد بن اسحاق بن بشار مطلبى را گفته اند، و على بن ابراهیم هم همان مطلب را به سند خود از ابى جعفر و ابى عبدالله (ع) روایت کرده، و آن مطلب که از مجموع روایات گرفته شده این است که بعد از ایمان ساحران به موسى و شکست خوردن فرعون و اصرار بر کفر خود، هامان به فرعون گفت: «مردم به طورى که مى بینى یکى پس از دیگرى به موسى ایمان مى آورند، باید فکرى کرد، من فکر مى کنم صلاح در این باشد که مامور بگذارى تا هر کس را که به دین موسى در آمده زندانیش کنند.»
پس فرعون هر کس را که به موسى ایمان آورده بود حبس نمود. خداوند هم فرعونیان را به عذاب هاى گوناگونى از قبیل کمبود زراعت و امثال آن مبتلا نمود، و در آخر طوفانى بر آنان مسلط کرد تا تمامى خانه هاى آنان را در هم فرو ریخت، فرعونیان ناگزیر به بیابان گریختند، و خیمه ها به پا کردند، و اما خانه هاى بنى اسرائیل یک قطره از آب سیل به آنها نرسید، و زمین هاى زراعتى آنان نیز آسیبى ندید، بر عکس براى فرعونیان هیچ زمین زراعتى نماند، لذا به موسى گفتند: «از خدایت بخواه این بارندگى هولناک را از ما قطع کند، که اگر چنین کنى ما به تو ایمان آورده و بنى اسرائیل را از زندانها رها کرده با تو روانه مى سازیم.» موسى (ع) از خدا خواست و خداوند هم عذاب را از آنان برداشت، ولیکن متاسفانه به وعده خود وفا ننموده و ایمان نیاوردند.
این بار هامان به فرعون گفت: «اگر بنى اسرائیل را آزاد کنى به دست خود، موسى را بر خود غلبه داده اى، و او به طور مسلم سلطنت تو را از بین خواهد برد.» لذا فرعون بنى اسرائیل را رها ننمود و درباره باران هاى خطرناک گفت: «بارانى که آمد عذاب نبود، بلکه نعمتى بود براى ما زیرا دشت و صحراى ما را پس از خشکى و مردگى زنده و سرسبز و خرم نمود.» و چون چنین کردند خداوند هم به روایت على بن ابراهیم در سال دوم و به روایت دیگران در ماه دوم ملخ را بر زراعتها و اشجار ایشان مسلط کرد، به طورى که از زراعت و درختان چیزى باقى نگذاشت بلکه موى سر و ریش آنان و لباس و فرش و زندگیشان را هر چه بود خوردند، و حال آنکه همین ملخ ها به خانه هاى بنى اسرائیل داخل نمى شدند و هیچگونه آزارى نمى رساندند.
مردم همه سر و صدایشان بلند شد، و فرعون شدیدا به جزع و فزع در آمد، و به موسى (ع) گفت: «این بار هم از پروردگارت بخواه این بلا را از ما بگرداند، و به طور قطع من نیز دست از بنى اسرائیل بر مى دارم.» موسى (ع) دعا کرد و ملخ بعد از آنکه یک هفته یعنى از شنبه تا شنبه دیگر بر ایشان مسلط بود از آنان برطرف گردید.
بعضى ها در کیفیت دعاى موسى (ع) گفته اند که وى نگاهى به آسمان نمود و سپس عصاى خود را به طرف مشرق و مغرب به حرکت درآورد، و بدون درنگ ملخ ها از همان طرف که آمده بودند برگشتند، تو گویى اصلا ملخى نیامده بوده. این بار هم هامان نگذاشت فرعون به وعده خود وفا کند و بنى اسرائیل را آزاد سازد، لذا در سال سوم (به روایت على بن ابراهیم و در ماه سوم به روایت دیگران) خداوند "قمل" را که عبارت است از ملخ ریز و بدون بال و خیلى خبیث تر و خطرناک تر از سایر انواع ملخ بر همه زراعت آنان مسلط نمود، به این معنى که این بار ملخ ساقه و ریشه ها را هم خورد، و خلاصه زمین را لیسید.
بعضى دیگر گفته اند موسى (ع) مأمور شد تا به تلى خاکى که در دهى از دهات مصر معروف به عین شمس قرار داشت برود، موسى بدانجا رفت و عصاى خود را به آن تل خاک زد و بلافاصله ملخ هاى نام برده سراسر مصر را پر کرده حتى به جامه هاى فرعونیان در آمده و آنان را گزیدند، و اگر کسى مشغول غذا خوردن بود قمل در غذایش شده و ظرف غذایش از آن پر مى شد.
سعید بن جبیر گفته است: «"قمل" همان پشه اى است که به حبوبات مى افتد.» و نیز گفته است: «اگر کسى ده جراب (مشک) گندم به آسیاب مى برد از آن ده مشک بیش از سه قفیز (پیمانه) عایدش نمى شد، و این بلا شدیدترین بلائى بود که فرعونیان بدان دچار شدند، زیرا نه تنها حبوبات آنان به خطر افتاد بلکه موى بدن و حدقه و پلک چشم و ابروهاى آنان نیز دستخوش این بلا شد. وقتى به بدنهایشان حمله مى کرد هر که میدید خیال مى کرد پوست بدن هاى آنان مبتلا به گرى شده.»
خلاصه خواب و آرامش از آنان سلب شد، همه به ناله و فریاد در آمدند. ناچار فرعون موسى را طلبید و گفت: «اگر این بار از خدایت بخواهى تا عذاب را از ما بردارد به طور قطع و مسلم دست از بنى اسرائیل بر مى دارم.» موسى این بار نیز پذیرفت و دعا کرد، و به دعاى او قمل که هفت روز تمام یعنى از روز شنبه اى تا شنبه بعد مسلط بر آنان شده بود بر طرف گردید. و این بار هم عهد خود را شکسته خداوند در سال چهارم و به آن روایت دیگر در ماه چهارم ضفدع (قورباغه) را بر آنان مسلط کرد. تمام زندگى آنان مالامال از ضفدع شد، لباس و یا ظرف و یا طعام و یا آبى نماند مگر اینکه پر از ضفدع بود، غذا مى پختند چیزى نمى گذشت که مى دیدند پر از ضفدع شده، مى خواستند با یکدیگر صحبت کنند تا دهن باز مى کردند ضفدع به دهانشان مى افتاد، لقمه برمى داشتند تا دهانشان باز مى شد ضفدع قبل از لقمه دهانشان را پر کرده بود. این بار به گریه در آمده به شکایت نزد موسى آمدند، و گفتند «این بار توبه کرده و دیگر به کردار زشت خود بر نمى گردیم، از خدا بخواه تا ما را از شر قورباغه ها رهایى دهد.» موسى دعا کرد و خداوند ضفدع را پس از آنکه هفت روز یعنى از روز شنبه تا شنبه دیگر بر ایشان مسلط بود از آنان بر داشت.
و چون این بار نیز عهد خود را شکستند خداوند در سال پنجم خون را روانه به سوى ایشان کرد، به این معنا که آب نیل را براى ایشان خون گردانید، بنى اسرائیل آن را آب و قبطى ها آن را خون مى دیدند، حتى قبطى ها به بنى اسرائیل التماس مى کردند که ایشان آب را در دهان خود ریخته و از دهان خود به دهان قبطى ها بریزند، با این حال تا در دهن اسرائیلى ها بود آب بود و به محضى که به دهان قبطى ها منتقل مى شد خون مى گردید. فرعون که دید از عطش هلاک مى شود، ناچار شد برگ درختان را بجود ولى مع الوصف رطوبت برگ درختان هم در دهانش خون مى شد، هفت روز هم به این عذاب دچار بودند، هیچ آب و غذایى نمى خوردند مگر آنکه خون بود.
زید بن اسلم گفته است خونى که خداوند مسلط بر فرعونیان کرد عبارت از خون دماغ (رعاف) بود. به هر حال به نزد موسى آمدند که از خدایت رفع این پریشانى و عذاب را بخواه تا به تو ایمان آورده دست از بنى اسرائیل برداشته و با تو روانه شان کنیم، موسى این بار نیز دعا کرد و عذاب از ایشان برداشته شد مع ذلک دست از بنى اسرائیل برنداشتند.
داستان قرآنی حضرت موسی (ع) فرعون عذاب الهی عهد شکنی بنی اسرائیل باورها در قرآن